جورج کاسپار هومنز (1989-1910)
جورج کاسپار هومنز (George Caspar Homans) 11 اوت 1910 در خانوادهای ثروتمند ساکن بوستون متولد شد.
او 1928 به دانشگاه هاروارد رفت.
او نخستین کتاب جامعهشناسی خود تحت عنوان «درآمدی در باب پارتو» (An Introduction to Pareto) (1934) با اشاره آشکار به کتاب «در باب جامعهشناسی عمومی» آلفردو پارتو نوشت.
هومنز به تدریج به سمت آثار چارلز هوارد مکلوین (Charles H. Mcllwain)(1871-1968) و مطالعه تاریخ انگلستان قرون وسطی کشیده شد.
حاصل این مطالعات کتابی بود که او در سال 1941 انتشار داد: «روستائیان انگلیسی در قرن سیزدهم» (Villagers of the Thirteenth Century).
جورج کاسپار هومنز در سال 1939 در دانشگاه هاروارد شغلی پیدا کرد و مدرس شد، درحالیکه هنوز رساله استادی خود را ننوشته بود.
او در همین دانشگاه مربی آموزشی (Faculty instructor) شد.
هومنز در سال 1941 به خدمت نظام رفت و به نیروی دریایی پیوست و در جنگ جهانی دوم شرکت کرد.
در همین دوره در دانشگاه هاروارد دانشکده روابط اجتماعی (Department of Social Relations) بنیان گذاشت شد.
دانشکده جامعهشناسی (Department of Sociology) در سال 1970 مستقل از این دانشکده تشکیل شد.
هومنز 29 ماه مه 1989 در کمبریج (ماساچوست) از دنیا رفت.
چهار مرحله زندگی فکری هومنز
هدف هومنز در زندگی علمی، طرح نظریه عمومی رفتار انسانی بود، تا امکان استقرار نظم در زندگی را بررسی کند.
موضوع مرحله دوم زندگی فکری او مطالعه زندگی روستائیان در انگلستان قرونوسطی و خصوصاً قرن سیزدهم بود.
او در این مطالعه پی برد که بین سازمان کشاورزی و نوع حقوق وراثت رابطه وجود دارد.
مرکز ثقل مطالعه او بررسی کنش فردی بود.
جورج کاسپار هومنز مرحله سوم رشد فکری خود را با نوشتن «گروه انسانی» (The Human Group) (1950) شروع کرد.
هدف او از این کار طرح مفاهیم عمومی بود تا بتواند به کمک این مفاهیم جامعه انسانی را توضیح دهد.
مرحله چهارم رشد فکری هومنز با مقاله «رفتار اجتماعی بهمثابه تبادل» (Social Behavior: Its Elementary Forms) (1958) شروع شد و با انتشار اثر نظری اصلی او با نام «رفتار اجتماعی: صورتهای بنیادی آن» (1961 با تجدیدنظر 1974) به اوج خود رسید.
هومنز میخواست با این کتاب در کنار نظام مفهومی، قضایا یا فرضیههای عمومی با محتوای تجربی طرح کند.
تصور او این بود که با کمک اینگونه قضایا میتوان شمار زیادی از موضوعهای اجتماعی گوناگون را توضیح داد.
او بر این نظر بود که این قضایای کلی را باید در چهارچوب روانشناسی و با استناد به اصول آن طراحی کرد، چون روانشناسی علم طبیعت انسان است.
جامعهشناسی باید با مطالعه تجربی درصدد اثبات اینگونه قضایا باشد که منشا آنها علم روانشناسی است.
بهراحتی میتوان تصور کرد که موضوع جامعهشناسی هومنز مطالعه کنش فرد است که منشا آن در روان انسان قرار دارد.
چهار بُعد دستگاه مفهومی هومنز
همانطوری که اشاره شد، جامعهشناسی دو وظیفه دارد، ساختن دستگاه مفهومی و طرح قضایایی در باره کنش فردی که ریشه در روانشناسی دارند.
دستگاه مفهوم هومنز چهار بُعد اصلی دارد:
1) «فعالیت» (Activity) (رفتار که بر محیط فیزیکی تاثیر میگذارد)
2) «کنش متقابل» (Interaction) (رفتاری که بر انسانهای دیگر تاثیر میگذارد)
3) «احساس» (Sentiment) که به وضعیت فیزیکی و روانی بدن انسان مانند ترس، گرسنگی، همدردی اشاره دارد
4) «هنجارها» که به تصور گروه از عمل درست و نادرست اشاره دارد.
کنش فردی انسان در گروه
موضوع مطالعات تجربی هومنز شناخت روندهای اجتماعی در گروههای نسبتاً کوچک است: از کارگران شاغل در بخش مشخص از یک کارخانه آمریکایی برای نمونه کارگاههای هارتون گرفته تا گروهی از اعضای یک باند قبیلهای دریکی از جزایر اقیانوس اطلس (Tikopia) یا کارگران شاغل در شرکت سازنده وسایل برقی.
جورج کاسپار هومنز با اینگونه مطالعات تجربی چند قضیه در باره کنش فردی انسان طرح کرد.
هومنز برای مثال به تمایز در درون گروهها علاقه داشت و پیشبینی میکرد که در گروه بین دو بُعد «فعالیت» و «احساس» رابطه است.
هرچه فرد با هنجارهای گروه سازگارتر باشد، رتبه اجتماعی او در گروه بیشتر ارتقا پیدا میکند، بنابراین «رتبه اجتماعی» به ارزیابی و درنتیجه با مفهوم «احساس» ارتباط دارد.
قضایای بنیادی هومنز
- قضیه موفقیت: هر چه عمل مشخص شخصی بیشتر منجر به پاداش شود، احتمال تکرار آن بیشتر است.
- قضیه محرک: اگر از محرک پاداش در انجام کنش استفاده شود، امکان تکرار کنش در همان وضعیت بیشتر میشود.
- قضیه ارزش: ارزشهایی که پاداش بیشتری دارند، امکان تکرار آنها بیشتر است.
- قضیه محرومیت ـ سیری: اگر پاداشی تکراری شود از ارزش آن کاسته میشود.
- قضیه پرخاشگری ـ تایید: اگر پاداش کمتر از انتظار باشد سبب کاهش ارزش رفتار مربوط و پرخاشگری میشود، درحالیکه پاداش بیشتر از انتظار سبب رضایت کنشگر و افزایش ارزش رفتار مربوطه میشود.
- قضیه عقلانیـت: کنشگران اعمالی را گزینش و انتخاب میکنند که حاصلضرب ارزش عمل (V) در پاداش (P) آن از عملهای دیگر بیشتر باشد.
- فرق بین نظریه و نظام مفهومی از دیدگاه هومنز
نظام مفهومی از دیدگاه او با نظریه فرق دارد.
نظام مفهومی مواقعی نظریه میشود که بتوان به کمک آن گزارهای درباره روابط تجربی میان موضوعها مطرح کرد.
نظریه علمی هومنز حاوی دو نکته است:
اول، باید پدیدههای خُرد با کشف رابطه علّی بین آنها با انجام مطالعه تجربی توضیح داد.
دوم، پدیدههای کلان را باید با مطالعه تجربی پدیدههای خُرد توضیح داد.
- جامعهشناسی رفتاری یا رفتارگرایانه هومنز
جامعهشناسی هومنز اساس فردگرایانه داشت، برخلاف برخی جامعه شناسان مانند دورکیم که جامعهشناسی آنها اساس جمع گرایانه دارد.
برنامه فردگرایانه هومنز نهفقط سبب شکلگیری «جامعهشناسی رفتاری» و «نظریه تبادل» شد، بلکه با استناد به فیلسوفان اخلاق اسکاتلندی راه را برای سازگاری رشتههای گوناگون علوم اجتماعی مانند جامعهشناسی، علومسیاسی، انسانشناسی، علوماقتصادی، روانشناسی و روانشناسی اجتماعی هموار کرد.
هومنز ادعای میکرد که «تمام قضایای عمومی علوم اجتماعی مشابه و دارای ماهیتی روانشناختی هستند».
یک چنین جهتگیریهای روششناختی سبب میشود که علوم منفرد بخشی از استقلال و خودمختار خود را از دست بدهند.
بنابراین تمایزات ممکن فقط به پرسشهای توضیحی مشخص محدود میشود.
- نظریه تبادل هومنز
قضایای فردگرایانه در جامعهشناسی به یک پرسش نمیتوانند پاسخ بگویند و آن پرسش در باره نوع این قضایا است.
توضیح پدیدههای اجتماعی به کمک قضایای فردگرایانه حاوی نوع این قضایا نیست، پس این پرسش بدون پاسخ میماند که این قضایا چه نوع قضایایی هستند؟
جورج کاسپار هومنز به دلیل قرابت نظری با بی. اف. اسکینر همکار روانشناس خود در دانشگاه هاروارد قضایای بنیادی خود را از نظریه یادگیری فردگرایانه استخراج کرد که محور اصلی آن این است که رفتاری که پاداش به دنبال دارد امکان تکرار آن بیشتر است.
بنابراین، شیوههای رفتاری اشخاص دیگر بر رفتار اجتماعی فرد تاثیر تقویتکننده مثبت یا منفی دارد.
تبادل اجتماعی به معنای انجام رفتارهای پاداشی یا تنبیهی متقابل است.
- تناسب صرف نظریه هومنز برای گروههای کوچک
این ایراد را به هومنز میگیرند که توضیح او مناسب گروههای کوچک است، گروههایی که در آن «کنش متقابل چهره – به – چهره» انجام میشود، بنابراین پاسخ به این پرسش بازمیماند که چگونه میتوان رفتار در وضعیتهایی را توضیح داد که در آنها شمار زیادی از افراد عمدتاً مستقل از یکدیگر عمل میکنند و اعمالی انجام میدهند که به نفع جمع آنها نیست (معمای زندانیان، رفتار با محیطزیست).
بر این اساس، اغلب ادعا میشود که قضایای هومنزی و برنامه پژوهشی فردگرایانه او بهطورکلی فقط به درد توضیح سطوح خُرد میخورد.
گروهی معتقدند که این انتقاد نارو است، چراکه استفاده از برنامه پژوهشی فردگرایانه لزوماً به آن معنا نیست که باید حتماً از نظریههای جامعهشناسی رفتاری بهمثابه مبنای برنامه پژوهشی استفاده کرد.
هومنز خود درصدد رفع این اشکال برآمد بهاینترتیب که در چاپ دوم رفتار اجتماعی «قضیه عقلانیت» (rationality hypothesis) را به قضایای بنیادی خود اضافه کرد، با این ادعا که نظریه گزینش ـ عقلانی یا فایدهگرایی تلاشی است برای نزدیکی یا ساده کردن روانشناسی رفتاری است.
- پاسخ هومنز به ایراد فقدان توضیح برای رابطه خُرد و کلان
ایراد دیگر به هومنز این است که او برای مسئله رابطه خُرد ـ کلان پاسخی کاملاً قانعکننده ندارد.
هومنز به این مسئله آگاه بود و مانند هواداران امروزی برنامه فردگرایانه توضیح پدیدههای کلان را وظیفه اصلی جامعهشناسی میدانست.
به نظر جورج کاسپار هومنز پرسش اصلی علوم اجتماعی این است:
چگونه گروهها از طریق رفتار فردی شکل میگیرند؟
بنابراین مسئله اصلی نه تحلیل بلکه ترکیب (Synthese) است.
هومنز خودش راهحلی برای مسئله «ترکیب رفتار فردی» و ظهور آن در قالب رفتار جمعی نداشت، لیکن اطمینان داشت که نسل جدیدی از جامعهشناسان که با مسائل ریاضی آشنا باشند راهحلی برای این مسئله پیدا خواهند کرد.
- پاسخ کلمن به مسئله خُرد و کلان هومنز
جیمز کلمن تلاش کرد به مسئله رابطه خُرد و کلان پاسخ دهد.
کلمن (1987) برای حل این مسئله نخست دو نوع واحد تحلیلی را از یکدیگر متمایز میکند: فرد و جمع (برای مثال سازمانها یا جمعیتها).
با تمایز میان دو نوع واحد تحلیلی درواقع دو سطح را از یکدیگر جدا میشود:
یکی سطح فردگرایانه که دارای قضایایی در باره افراد است و دیگر سطح جمعگرایانه که دارای قضایایی در باره جمع است.
رابطه بین این دو سطح به چهار نوع رابطه منجر میشود:
نوع قضایا | نوع روابط | متغیرهای مستقل | متغیرهای وابسته |
قضیه سطح خُرد ناب | نوع 1 | سطح فردی | سطح فردی |
سطح کلان خُرد | نوع 2 | سطح جمعی | سطح فردی |
سطح خُرد کلان | نوع 3 | سطح فردی | سطح جمعی |
سطح کلان ناب | نوع 4 | سطح جمعی | سطح جمعی |
- توضیح رویکرد اخلاق پروتستانی ماکس وبر بر شکل روحیه سرمایهداری ماکس وبر
- روابط نوع 2: تاثیر دکترین مذهبی اشاعه یافته در یک گروه (پروتستانیسم) بر جهانبینی افراد (برای مثال «ریاضت درون دنیایی»)
- روابط نوع 1: تاثیر تصور ارزشی کنشگر فردی بر عمل اقتصادی (برای مثال رفتار کاری، میزان درآمد پسانداز شده)
- روابط نوع 3: تاثیر کنش اقتصادی مشترک افراد (شرکتها، کارکنان، مصرفکنندگان) که به شکل نظم اجتماعی معین منجر میشود (نظام سرمایهداری)(چگونه اعمال فردی به شکلگیری پدیده جمعی منجر میشود).