خاورمیانه و تراژدیِ قوم ـ کشورها
از رویکردی که من به کشورهای جهان و مناسبات بینالملل نگاه میکنم، ما امروزه با سه دسته از کشورها در جهان و منطقه خود مواجه هستیم:
۱) قوم ـ کشورها؛ کشورهائی که دالّ مرکزی اتحاد داخلیشان قومیّت و زبان قومی است و نام کشورهاشان نیز نام قومشان است. مثل ترکمنستان، قرقیزستان، ازبکستان، گرجستان، آذربایجان و … امروزه از جهتی بزرگترین قوم ـ کشور خاورمیانه نیز ترکیه است.
۲) مذهب ـ کشورها؛ کشورهائی که دالّ مرکزی اتحاد داخلیشان مذهب و ایدئولوژی مذهبی و زبان دینی است. مثل اسرائیل که کشور خود را به نام پیامبرشان نامیدهاند.
۳) ملت ـ کشورها؛ کشورهائی که دالّ مرکزی اتحاد داخلیشان ملّت بودن و مصالح و منافع ملی است. مثل بریتانیا، امریکا، آلمان، فرانسه، کانادا و …
البته در این میان کشورهائی نیز هستند که برحسب ترکیبی از سه عامل فوق، دالّ مرکزی اتحاد داخلی کشور خود را برساختهاند. مثلاً عربستان سعودی هم قوم ـ کشور است و هم مذهب ـ کشور.
اما، جمهوری اسلامی ایران برحسب وضعیت پس از انقلاب خود یک مذهب ـ کشور محسوب میشود، با این حال ایران به صورت تاریخی و اجتماعی یک ملت ـ کشور نیز هست.
در جهان امروزی آسیا و افریقا کانون قوم ـ کشورهاست، اما مذهب ـ کشورها کانونشان آسیا است.
چنانکه اروپای مرکزی و شمالی و همینطور امریکای شمالی نیز به صورت غالب ملت ـ کشور هستند و دالّ مرکزی اتحاد داخلی آنها مصالح و منافع ملّی است.
امروزه کُردهای خاورمیانه نیز که عمدتاً در چهار یا پنج کشور خاورمیانه توزیع شدهاند و ما امروز بر مصائب کردهای سوریه متأسفیم، به دنبال آن هستند به نحوی یک قوم ـ کشور برای خود ایجاد کنند.
در یک سدهی اخیر پس از جنگ جهانی اول که نظم سابق کشورهای خاورمیانه به کلی فروپاشید، ما اگر به جنگها و نسلکشیهای خاورمیانه نگاه کنیم، این حوادث دلخراش یا براساس عامل قومی بوده یا براساس عامل دینی و مذهبی اتفاق افتاده است.
بنابراین همواره در منطقه ما ایدئولوژیهای مذهبی و قومی فعّالترین نیرو در مناسبات منطقه و روابط دولتها بوده است.
پس باید پرسید؛ آیا قوم کشورهای خاورمیانه فعلی، توانستهاند به دموکراسی، آزادی، توسعه، صلح و زندگی پایدار و بدون دغدغه دست پیدا کنند؟
خاورمیانه از شرق مدیترانه تا قفقاز و غرب و جنوب آسیا به صورت تاریخی کانون اقوام و زبانهای قومی است و اغلب آنها نیز که در «فلاتِ ایران» واقع شدهاند، یک روزی بخشی از «ممالک محروسه ایران» بودند، اما امروزه کشورهایِ قومی کوچک، ضعیف و فقیر هستند که در خشکی محاصره شدهاند و از سر ضعف و فقر نیازمند اتکاء به کشورهای ثروتمند و قدرتمند خارج از منطقه هستند.
این قوم ـ کشورها از نظر امنیتی توان دفاع از خود را ندارند و از نظر اقتصادی هم توان اداره آبرومند زندگی خود را ندارند.
در واقع قوم ـ کشورها به لحاظ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ظرفیتهای بسیار محدودی دارند و امکان به وجود آوردن توسعه و دموکراسی و صلح پایدار و زندگی بدون دغدغه را ندارند، بلکه تند و تند دچار طوفان حوادث میشوند.
بعضی از این اقوام مثل آذریها و ارمنیها یا ترکها و کردها نیز هیچوقت نتوانستهاند بر کینههای قومی خود فائق آیند و همواره گرفتار جنگهای طولانی بودهاند.
خب اینک این سؤالها در پیش روی ماست؛
۱) جهانی که روز به روز به سمت کشورـ ملت شدن حرکت میکند و منطق روابط بینالملل بر حسب کشور ـ ملت بودن رقم میخورد، قوم ـ کشورها چه جایگاهی در جهان کنونی و روابط بینالملل دارند؟
۲) آیا قوم ـ کشورها تاکنون توانستهاند، روابط برابر و همشأن با ملت ـ کشورهای جهان برقرار کنند؟ یا همواره وابسته و متکی باقی ماندهاند؟
۳) آیا فرضاً اگر کردهای منطقه ما نیز یک قوم ـ کشور تأسیس کنند، آیا اوضاع آنها بهتر از مثلاً ترکمنستان و ازبکستان و قرقیزستان و ارمنستان خواهد بود؟
۴) چرا سیاسیون و روشنفکران اقوام کرد خاورمیانه، در این نوع پرسشها درنگ و تأمل نمیکنند و دائماً تودههای قوم کرد را به سوی اهداف سیاسی خودخواسته دعوت میکنند؟
در اینجا یک نکته را هم از منظر مصالح عالی ملّتِ ایران یادآوری میکنم؛ امروزه قوم ـ کشورهای پیرامونِ ایران به خطری بالقوه یا بالفعل برای امروز و آینده ایران نیز تبدیل شدهاند.
بنابراین ملت ایران و شهروندان ایرانی اگر متضمن خردمندیِ سیاسی مستقل بوده باشند، نمیتوانند با تولّد قوم ـ کشورها، و مذهب ـ کشورها در پیرامون کشور خود موافق باشند.