دانش و انقلاب مدیریت
در حقیقت، تنها منبع قابل فهم جهان امروز را علم و دانش تشکیل می دهد.
البته، عوامل سنتی تولید – یعنی زمین (یا منابع طبیعی)، نیروی کار و سرمایه – از بین نرفته اند، بلکه تنها نقش های ثانویه پیدا کرده اند.
چنین منابعی قابل تهیه اند و تهیه شان هم آسان است، مشروط بر این که دانش و معرفت لازم در این زمینه فراهم شده باشد و منظور ما از علم و معرفت در معنای جدیدیش، «علم کاربردی» و دانش عرضه، و علم به معنای ابزار کسب نتایج اقتصادی و فوائد اجتماعی است.
این پیشرفت ها، چه خوشایند و چه ناخوشایند، درواقع پاسخ هایی هستند به تحول اجتناب ناپذیر امروزه، یعنی «کاربری دانش و معرفت بر دانش و معرفت»، که این گام شاید سومین و آخرین گام در فراگرد تحول علم و معرفت باشد.
استفاده از علم و دانش به منظور پی بردن به این که چگونه می توان از دانش موجود، به بهترین نحو ممکن، به نتایج مورد انتظار دست یافت، دقیقاً به نحوه نگرش و منظور ما از «مدیریت» باز می گردد.
این دگرگونی در پویش ها و دینامیسم های دانش و معرفت را که سومین دگرگونی به حساب می آید، می توان «انقلاب مدیریت» نام نهاد.
انقلاب مدیریت همچون دو انقلاب و تحول پیش از خود – یعنی کاربری دانش در طراحی و ساخت ابزارها، فرایندها و محصولات، و کاربری دانش در فعالیت های انسانی و نیروی کار، سراسر کره خاک را درنوردیده است.
غالب مردم زمانی که با واژه «مدیریت» روبرو می شوند، کماکان همان مفهوم رایج را که «مدیریت تجاری» است، در نظر می آورند.
ولی مدیریت امروزه، مقوله ای است که تمامی سازمان های جدید به آن نیازمندند.
در حقیقت «مدیریت» بیشتر در سازمان هایی مورد نیاز است که اصلاً تجاری نیستند و سازمان های غیرانتفاعی و غیردولتی (که آنها را تحت عنوان «اجتماعی» می آوریم)، و سازمان های دولتی به مراتب بیشتر از سازمان های تجاری و انتفاعی به مدیریت نیازمندند.
ما امروز دریافته ایم که مدیریت، وظیفه ای عمومی و نقشی مشترک در همه انواع سازمان ها – بدون توجه به ماموریت و موضوعیت خاص هر یک از آنها – است.
لذا، گسترش همه جانبه مدیریت، استنباط فزاینده ای از آنچه را که معنا و مفهوم واقعی مدیریت بود، به وجود آورده است.
زمانی که من برای نخستین بار، در خلال و بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، فراگیری مدیریت را آغاز کردم، مدیر به عنوان «کسی که در قبال کارهای زیردستان خود مسئولیت داشت» تعریف می شد.
به عبارت دیگر، مدیر در حکم رئیس، و مدیریت هم به سان رتبه اداری و قدرت به حساب می آمد و احتمالاً هنوز هم بسیاری از افراد وقتی از مدیر و مدیریت صحبت به میان می آید، همین معنا و مفهوم را در نظر دارند.
امروزه برای ما روشن است که این معنا و تعریف، تعریف و معنای دقیقی از مدیر و مدیریت نیست.
در تعریفی درست و دقیق «مدیر کسی است که مسئولیت استفاده و اِعمال دانش، و نیز عملکرد دانش و معرفت را بر عهده داشته باشد».
بروز یک چنین دگرگونی به معنی آن است که ما علم و معرفت را همچون منبعی ضروری و اساسی به حساب می آوریم.
زمین ، نیروی کار و سرمایه، در هر حال عوامل مهمی هستند.
به طوری که بدون حضور این عوامل، نه دانش و معرفت حاصلی را به بار می آورد، و نه مدیریت قادر است کاری را از پیش ببرد.
ولی با این همه در هر جا که مدیریتی کارآمد و موثر وجود داشته، یعنی دانش در خدمت دانش قرار گرفته و دانش بر مدیریت کاربرد پیدا کرده، همواره توانسته ایم دیگر منابع و عوامل را نیز به دست آوریم.
منبع: دراکر، پیتر اف (1374)، جامعه پس از سرمایه داری، ترجمه محمود طلوع، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 83-76.