سوء تفاهم حكیم توس
فردوسی حكیم آیا دچار سوء تفاهمی بوده است!؟
دقیقا نمی دانم از چه زمانی بود، شاید سه یا چهار دهه پیش، یا بیشتر، ولی از یك زمانی به بعد به ناگهان گفتمانی باب شد كه در آن «نادانی» علت العلل مشكلات فردی و مسایل اجتماعی معرفی شد و «دانستن» شاه كلید حل همه آن مشكلات و مسایل.
با غلبه همین گفتمان بود كه «متخصصان» (دانشگاهیان، محققان، كارشناسان و دكترهای رادیو و تلویزیونی، روزنامه نگارهای پیر و جوان و …) برای هر مساله ای كه طرح می شد یك راه حل طلایی داشتند: «آموزش»!
مدارس و دانشگاه ها رشد كمّی یافت و در شهرستان های دورافتاده هم دانشگاه تاسیس شد تا همگان از موهبت آموزش برخوردار، و رستگار شوند.
برای اصلاح و بهبود بسیاری از امور دوره های آموزشی ویژه طراحی و تدوین شد: آموزش های حرفه ای پیش از اعطای مجوز كار، دوره های آموزشی ضمن خدمت، آموزش پیش از ازدواج، آموزش مهارت های زندگی و … .
آموزش حتی از مدرسه و دانشگاه و آموزشگاه فراتر رفت، و برای تلویزیون و فرهنگسرا هم شان آموزشی تعریف شد.
امروز در كمال شگفتی، لایه های مختلف جامعه «دانش نظری» قابل توجهی در مورد طیف گسترده ای از موضوعات مختلف دارند؛ از بهداشت، پزشكی و روانشناسی تا دین شناسی و جامعه شناسی.
آن ها به طرز شگفت انگیزی می توانند در مورد انواع موضوعات با جزئیات و با تسلط «سخن» بگویند.
به رغم این كه جامعه ما با «تراكم آموزش» مواجه است، در كمال تعجب، این همه به كاهش مشكلات فردی و مسایل اجتماعی نینجامیده است! بلكه گاه خود معضلات تازه ای آفریده .
اینك اما موج تازه ای به راه افتاده كه ظاهراً امید زیادی به آن بسته شده است.
اكنون در زمانه ای كه بیش از هر زمان دیگری صنعت سرگرمی و رسانه های دیجیتال با رسانه های سنتی در جذب مخاطب رقابت، و بلكه یكه تازی، می كنند، موجی برای ترویج كتاب خوانی به راه افتاده است.
انواع كمپین ها، برنامه ها، سایت ها، مجامع تحت شبكه های مجازی، ابتكارات تجاری و حتی عكس ها و یادداشت هایی صریح یا ضمنی در ترویج كتاب خوانی هر روز به چشم می خورد و دست به دست می شود.
فارغ از این كه آیا این تبلیغات واقعا اثربخش است؟ به نظر می رسد ایده اصلی ماجرا چیزی نیست جز همان گفتمان مشهور «دانایی، توانایی است».
این مسیر به رغم جذابیت روشنفكرانه ظاهری اش، بعید به نظر می رسد راهی به حل مشكلات و مسایل داشته باشد.
تجربه دهه های پیشین پیش چشم ما است: دانایی برای ما توانایی نیاورده است، چون با تجربه حسی، عاطفی و عملی تركیب نشده است.
بسیاری از ما سال های متمادی خوانده ایم و احیاناً تدریس كرده ایم، اما اغلب در زندگی روزمره آن چیزی نیستیم كه در كلاس ها و خارج از كلاس ها خوانده ایم و گفته ایم.
دانشگاه رفتن و كتاب خواندن، ما را و جهان ما را بهتر نكرده است، ما تنها واژه ها و جملات بیشتری آموخته ایم و در نهایت «سخنوران» بهتری شده ایم!
خواندن و گفتن، انگیزه و تعلق خاطری عمیق كه به عمل موثر بینجامد، خلق نكرده است.
شیوه های عمل برای همدلی، همكاری، ساختن و بازساختن را در فرایند خواندن و گفتن، حتی زیاد خواندن و زیاد گفتن، درونی نكرده ایم. فردوسی حكیم آیا دچار سوء تفاهمی بوده است!؟