مردمنگار به عنوان هنرمند و شاهد
مردمنگار مثل هنرمند، درگیر نوعی خاص از جستوجوی دید است تا از خلال آن تفسیر ویژهای از وضع بشر، حساسیتی یکپارچه، ساخته شود.
رسانه مردمنگار، پردهی نقاشی ما، «میدان» است.
جایی هم نزدیک و صمیمی (چون ما بخشی از زندگیمان را در آنجا زیستهایم) و هم برای همیشه دور و بهطور غیرقابل درکی «دیگری» (چون سرنوشت خودمان در جای دیگری قرار دارد).
در عملِ «نوشتن فرهنگ» چیزی که ظهور میکند همواره ثبت و ضبطی به شدت سوبژکتیو، جانبدارانه و تکهتکه- ولی همچنین چیزی عمیقاً لمسشده و شخصی- است از زندگیهای بشری، مبتنی بر شاهد عینی و شهادت دادن.
عمل شهادت دادن مردمنگار آن چیزی است که مشخصهای اخلاقی (گاه تقریباً الهیاتی) به کارمان میدهد.
مشاهده مشارکتی مصطلح راهی است برای کشاندن مردمنگار به فضاهایی از زیست انسان، جاهایی که ممکن بود بهراستی بههیچ وجه نخواهد برود و وقتی رفت، نمیداند چگونه از آن خلاص شود! جز با نوشتن، کاری که پای دیگران را هم به آنجا میکشاند، با بدل کردنشان به جزئی از عمل شاهد بودن.
منبع: مرگ بیعزا: خشونت زندگی هر روزه در برزیل؛ از نانسی شپرهیوز