هنر زیبا از نگاه کانت
نه علمی از زیبا، بلکه فقط نقد آن و نیز نه علم زیبا، بلکه فقط هنر زیبا وجود دارد (1).
اگر از هنری، استفاده ابزاری و عملی بشود (آگهی تبلیغاتی)، آن هنر، هنری مکانیکی است.
اما اگر مقصود از هنری، احساس لذت باشد، آن هنر، هنر زیباشناختی یا زیبا نام دارد که در آن لذت با تصورات، به مثابه نحوه شناخت، همراه است.
اگر در هنری، لذت با تصورات به مثابه تأثرات حسی صرف همراه باشد، آن هنر مطبوع است.
بنابراین هنرهای زیبا، فینفسه غایتمند هستند.
مانند طبیعت، که کانت آن را غایتمند میداند، غایت بدون غایتی که در واقع کور و کر است و غایتی ندارد، ولی برای انتظام بخشیدن، غایتی برایش در نظر میگیرد.
هنرهای زیبا هم گرچه ممکن است با پرورش قوای ذهنی به ارتباط اجتماعی یاری رساندند، ولی در اصل، عاری از هرگونه غایت معینی هستند.
هنرهای زیبا، جنبه پرورشی دارند و لذت ناشی از آنها با تأمل همراه بوده و گزینشی است.
هنر زیبا و اصیل، باید در این بیغرضی حتیالامکان به طبیعت نزدیک باشد.
در حالیکه هنرهای مطبوع، غایتشان صرفاً ایجاد لذت است و لذت حاصل از آن، ناشی از تأثیر حسی صرف است و هدف، ایجاد هیجان و جذابیت بیشتر است.
هنر زیبا و اصیل، استعداد خاصی را میطلبد که همان نبوغ میباشد و نبوغ نیز قریحهای ذاتی و وحدت زنده فوق محسوس کلیه قوا و همان نیروی خلاقه هنرمند است.
هنرمند براساس نبوغ خود، «زیبایی طبیعی» را درک کرده و به ساحت الهی ارتقاء میدهد.
نبوغ، اصیل است و تابع هیچ قاعده و قانونی نیست.
لذا یک هنرمند، میتواند با نبوغ خویش، سنتها و اصول متعارف را بشکند؛ چنانکه امپرسیونیستها نخستین بار چنین کردند و هنر آکادمیک را به چالش گرفتند.
از سویی دیگر، نبوغ تقلید نیست بلکه ضد آن است. نبوغ، طریق خاص و شیوه علمی و معینی ندارد و آموختنی هم نیست.
در تمام فرمهای هنری (نقاشی، موسیقی، شعر، هنرهای تجسمی و …)، زیباییای که با نام هنر خلق میشود با الهام از طبیعت و توسط نبوغ هنرمند خلق شده است.
گرچه ذوق است که به نبوغ پروبال میدهد اما ذوق، نیروی مولد اثر هنری نیست، بلکه محرک آن است.
آنچه ذهن انسان را به جنبش و تکاپو وا میدارد و احساس او را بر میانگیزاند، ایدهها هستند.
ایدهها همواره سعی دارند تا مرزهای تجربه را درنوردیده و در فراسوی آن به حقیقتی متعالیتر دست یابند؛
بدین جهت است که انسان در تلاش است تا چیزهای نادیدنی و نامحسوس را مجسم کند و به تصویر بکشد.
به این ترتیب موضوعاتی از قبیل ابدیت، افتخار، عشق و … در سبکهای نوین هنری موضوعیت پیدا میکند و این همان محسوسسازی ایدهها به صورت نمادین است.
منبع:
1- ایمانوئل، کانت، نقد قوه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران: نشر نی، 1377، ص 240.