پایان اندیشیدن و سوژگی انسان؛ تئودور آدرنو و رادیو
تئودور آدرنو زمانی گفته بود با سیطره رادیو دیگر باید فاتحه سوژه را خواند.
به عقیده او با جهان احاطه شده توسط رادیو دیگر همگان یک چیز مشترک گوش خواهند داد، اخبار را از یک دریچه خواهند شنید و موسیقی و سلیقه هنری همشکلی خواهند داشت.
برای آدورنو رادیو مساوی با امحاء و نابودی فردیت و سوژگی افراد بود و پس از آن همگان همچون رباط توسط رادیو کوک خواهند شد.
آدورنو پس از ترك آلمان نازی كه راديو در آنجا ابزار اصلی اشاعه تبليغات بود، در آمريكا با قلمرو رسانه ای مواجه گرديد كه كانون آن در اشغال راديو قرار داشت.
آن دوران «عصر طلايی» راديو محسوب مي شد.
راديو به عنوان منبع آموزش، سرگرمی و اطلاعات در بافت زندگی روزمره تنيده شده بود، و خانواده هسته ای را دور خود جمع می كرد.
“آدورنو می گوید: راديو در آمريكا هيچ پولي از مردم نمی گيرد، و از اين رو شكل فريبنده ای از يك مرجع بی طمع و بی طرف را بدست آورده است كه بخوبی با فاشيسم تناسب دارد.
به عقیده آدورنو راديو دموكراتيك است، همه مشاركت كنندگان را به شنونده تبديل كرده و همه آن ها را مقتدرانه در معرض برنامه های سخن پراكنی كه دقيقاً شبيه هم هستند، قرار می دهد.
هيچ گونه مكانيسمی براي پاسخ متقابل تعبيه نشده است، و شبكه هاي خصوصی از هر گونه آزادی محروم شده اند.
در این شرایط، راديو به رسانه ايده آل تبديل شده كه برای ايجاد و حفظ مصرف كنندگان منفعل طراحی شده است كه بايستی نشسته و دستورات صريح [سخن پراكنی سياسی و سخنرانی های رسمی] و تلويحی را از دستگاه راديو دريافت كنند”.
امروزه نزدیک به هفتاد سال از سخنان و نوشته های آدورنو درباره رادیو می گذرد و حالا با سیطره تمام و کمال هزاران شبکه تلویزیونی و اینترنت و شبکه های مجازی دیگر، رادیو ارج و قرب آن سال های خود را از دست داده است.
حالا دیگر تلویزیون و شبکه های مجازی مانند اینستاگرام ده ها برابر بیشتر از رادیو تاثیرگذاری دارند و مخاطبان ساعت های بیشتری را با این رسانه ها صرف می کنند.
آدورنو معتقد بود: “موسیقی ابلهانه و تکراری و فیلمهای ابلهانه و تکراری، مردم را به زندگی ابلهانه و تکراری و کار ابلهانه و تکراری عادت میدهد” و این همان کاری است که رسانه ای مانند رادیو در حال انجام آن است.
آدورنو فیسلوف خوش بینی نبود و هیچ چشم انداز روشنی را برای آینده بشر مشاهده نمی کرد و معتقد بود در آینده وضعیت به شدت تیره تر خواهد شد و انسان و قدرت اندیشگی انسان به طور کامل به اسارت رسانه های جمعی درخواهد آمد.
ژان لوک گدار کارگردان برجسته سینمای فرانسه می گوید: “تلويزيون يک شكل استبداد است. كسانى كه هر روز چهار ساعت تلويزيون نگاه مىكنند، قربانى استبداد هستند. تلويزيون براى ارتباط برقرار كردن نيست، فقط براى دستور دادن است”.
سخنانی که امروز به وضوح قابل مشاهده است و چند دقیقه صحبت با هر کس کافیست تا به راحتی پی برد که او مخاطب کدام تلویزیون و کدام شبکه تلویزیونی است.
قرن بیست و یکم را باید قرن تلویزیون و اینترنت نامید.
قرنی که در آن دیگر سلیقه فردی، اندیشه فردی، انتخاب فردی و علایق فردی و امثالهم معنی ندارد و هر آنچه هست، انتخاب هایی است که تلویزیون، اینستاگرام، تویتر، فیس بوک و سایر شبکه های اجتماعی همه گیر به اسم مردم انجام می دهند و آنها را به اسم سلیقه به خورد مخاطبان خود می دهند.
امروزه دیگر از دور افتاده ترین روستاها در افریقا و خاورمیانه تا شرق آسیا و اروپا و امریکا همگان به یک سبک موسیقی گوش می دهند
یک فیلم سینمایی و سریال را می بینند (سریال بازی تاج و تخت را به یاد بیاوریم که در بیست و چهار ساعت صده ها میلیون ببیننده در سراسر جهان داشت)
یک جور لباس می پوشند
به یک نوع نظام سیاسی علاقه نشان می دهند
و ایمانشان به اخبار رسانه ها همچون ایمان بنیادگران به اعتقاداتشان است…
حالا قرن بیست و یکم را به راستی می توان قرن پایان انسان و قرن سیطره تلویزیون و اینترنت نامگذاری کرد.