گفتگوهای تنهایی؛ آینه ها را دریاب
آینه ها را دریاب. آینه ها دروغ نمی گویند. آنها صادق ترین دوستان تواند، چراکه ظاهر و باطن اشان با هم یکی است.
آینه همان است که تو محتاج آنی و همان که تو همه عمرت در پی اش می گردی، که تو هزار ماه به دنبالش آواره چشمانی حقیقی هستی.
آینه را باور کن. دستانت را بدو بسپار. او به تو وفادار است، هرچه به او بکنی، همان با تو می کند.
نیرنگی در کار تو نمی کند. فریبی در آستین ندارد.
خنجری در پشتش نهان نکرده، ماری در زبانش نهفته ندارد، آتشی از جفا در رفتارش بر دل لطیف تو نمی ریزد، روحت را نمی آزارد.
آغوشش معنای امنیت است. خودت را به آغوشش بسپار.
چشمانت را ببند و به او اعتماد کن و عمری در کنار او مهر را تجربه کن، راستی را تجربه کن، عشق را تجربه کن.
عشقی که به جانت می ریزد، جای دیگری یافت نمی شود.
او نایابِ تاریخ است.کیفیت حضور او، مفهوم بی بدیلِ صداقت است.
حضورش؛ تمامتِ آرامش است. می توانی در نگاه او دل بدهی.
او تو را می فهمد. چشمانش که در تو خیره شوند، تو را کشف می کنند، تو را از بر می کنند، تو را بر سر می نهند، دورت می گردند؛ همچون زمین که به دور خورشید.
آینه ها را دریاب. آینه ها دروغ نمی گویند و در این دروغستان سقوط کرده ای که ما ساخته ایم، تنها آنها هستند که راست می گویند و قابل اعتمادند.
حوادث روزگار آینه تواند. آنها رُخ نمی دهند که تو آینه را بشکنی و خودت را تبرئه کنی و دیگران را بر صندلی تقصیر بنشانی.
آنها رُخ می دهند تا تو خودت را در آینه حوادث بیابی، دریابی، بشناسی، بازشناسی و از رهگذر ِکشفِ کیفیتِ وجودیِ خود، خودت را تعمیر کنی، خودت را اصلاح کنی، وجودت را بسازی، جانت را بازسازی کنی، دلت را ترمیم کنی، هستی ات را نو کنی، خودت را دوباره متولد کنی و مقام آدمیت خود را ارتقا بخشی.
حوادث رخ نمی دهند تا تو رسواکننده ای گستاخ باشی، تا تو خودت را دست نخورده از گزند مهلکه بگریزانی و دیگران را نکوهش و ملامت کنی و خودت را برتر از دیگران بدانی.
دیگران را رها کن، خودت را بگیر!
مبادا شیطانی کنی و کبر بورزی و تصور کنی از دیگران برتری.
مبادا حوادث را وارونه درک کنی و از موضع خودشیفتگی، توهم کاملیت بیابی که تو برتر از آنی نیستی که خطا نکنی و یا نیاز به اصلاح و ارتقا نداشته باشی.
حوادث تو را به خودت می نمایانند.
خودِ حقیقی ات را نشانِ خودت می دهند.
مجسمه وجودت را به زیبایی بتراش، زائده هایش را بزن، زیبایی باطنت را افزون کن.
به کوچکی های خودت عادت نکن. کم بودن هایت را نپذیر و نخواه که برای همیشه کوچک باشی و کوچک بمانی و کوچکی کنی.
خداوند می خواهد تو را بزرگ کند.
ابزارهایی را که برای بزرگ شدنت به سویت می فرستد، بپذیر و گرامی بدار و با او همکاری کن تا بزرگ بشوی و بزرگ بمانی و بزرگی کنی.
در برابر رشدکردنت مقاومت نکن.
منظور خدا را دریاب.
منظور خدا رنج بردن تو نیست، رها کردنت است از همه آن چیزهایی که تو را به زندگی دنیا چسبانده اند.
خودت را به دست خدا بسپار، به او اعتماد کن، به او ایمان بیاور.
او برترین آینه هاست. او خداوندِ نور است.
بگذار تا تو را از تاریکی ها بیرون بیاورد و به نور خودش زنده کند.
بگذار خدا از تو گِلی بسازد، تو را بیاراید و از روح خود در تو بدمد و تو را بپرورد تا تو از آنچه هستی به سوی آنچه که باید باشی، به بر کشیده شوی.
خودت را در آینه حوادث بشناس. از اضافات خود رها شو.
رذیلت هایت را بیافکن، فضیلت هایت را بپرور.
برای طریقتِ ساختِن خودت، رنج بکش و به پروردگارت ملحق شو.