علمی پژوهشی

چهار ضلعی زبان

چهار نظریه – نظریه های گزاره، مفصل بندی، نام گذاری و اشتقاق – به تعبیری اضلاع این چهار ضلعی زبان را تشکیل می دهند.

این اضلاع به صورت دوتایی با یکدیگر مقابله و نیز به صورت دوتایی یکدیگر را تقویت می کنند.

مفصل بندی، معنا و مضمون را، به شکل همواره تهی و ناب گزاره می بخشد:

مفصل بندی این شکل را پر می کند اما در نقطه مقابل آن است و به عنوان نام گذاری ای که اشیاء را متمایز می کند در تضاد با اِسنادی است که آنها را به یکدیگر پیوند می دهد.

نظریه نام گذاری نقطه اتصال تمام شکل های اسمی ای را آشکار می سازد که مفصل بندی آنها را جدا کرده است؛ لذا آنها در تقابل با مفصل بندی هستند، دقیقاً به گونه ای همان که نام گذاری لحظه ای، ایما و اشاره ای، و عمودی، در تقابل با الگوهایی هستند که بر کلیت ها مبتنی هستند.

نظریه اشتقاق حرکت پیوسته کلمات را از سرچشمه خاستگاه شان نشان می دهد، اما لغزشی که بر سطح بازنمایی رُخ می دهد، در تقابل با پیوند ثابت و منفردی است که یک ریشه را به یک بازنمایی مرتبط می کند.

دست آخر، اشتقاق به گزاره برمی گردد، زیرا بدون گزاره تمام نام گذاری ها در خودشان محصور خواهند ماند و هرگز نمی توانند به کلیتی دست پیدا کنند که به تنهایی می تواند یک پیوند اسنادی را مجاز کند، با این حال اشتقاق از طریق شکلی فضایی ایجاد می شود، در حالی که گزاره در تبعیت از یک نظم خطی و متوالی آشکار می گردد.

باید به این نکته توجه کرد که به عبارتی، روابط قطری نیز بین زوایای متقابل این چهار ضلعی وجود دارد.

اول از همه، بین مفصل بندی و اشتقاق:

وجود یک زبان فصیح، با کلماتی در کنار یکدیگر که با یکدیگر مرتبط می شوند، یا خودشان را در ارتباط با یکدیگر مرتب می کنند، فقط تا جایی امکان پذیر است که کلمات این زبان – در حالی که ارزش های آغازین شان شروع می کنند و نیز از عمل ساده نام گذاری که مبنای شان است – هرگز دست از پیشروی از طریق فرایند اشتقاق و در نتیجه اکتساب نوعی مصداق متغیر، دست نکشند؛ این است محوری که از وسط چهار ضلعی زبان رد می شود و در طول این خط است که وضعیت زبان مشخص می شود:

ظرفیت های آواسازانه اش با فاصله ای تعیین می شود که در طول خط اشتقاق طی کرده است، چنین قرائتی هم موقعیت تاریخی و هم قدرت تمیز زبان را تعیین می کند.

قطر دیگر، از گزاره به خاستگاه برمی گردد، به عبارت دیگر، از تایید مندرج در دل هر عمل حکم، به نامیدنی که هر عمل نام گذاری متضمن آن است؛ در طول این محور است که رابطه کلمات با آنچه کلمات آنها را بازنمایی می کنند، تثبیت می شود:

در این جا، این امر آشکار می شود که کلمات هرگز درباره چیزی به غیر از وجود بازنمایی، صحبت نمی کنند، و نیز معلوم می شود که کلمات همیشه چیزی را که بازنمایی شده، نام گذاری می کنند.

اولین قطر پیشرفت زبان را از دیدگاه خاص بودن اش (یا ویژگی هایش) مشخص می سازد.

دومین قطر درهم رفتگی بی پایان زبان و بازنمایی را مشخص می سازد – فرایند مضاعف کننده ای که دلیل بر این است که چرا نشانه کلامی همیشه یک بازنمایی را نشان می دهد.

در این خط دومی، کلمه به عنوان یک جایگزین (با قدرتش برای بازنمایی کردن) عمل می کند.

اما در خط اولی، به عنوان یک عنصر یا جزء (با قدرتش برای ساختن ترکیبات و تجزیه آنها) عمل می کند.

در نقطه ای که این دو قطر با هم تلاقی می کنند، در مرکز چهار ضلعی، در جایی که فرایند مضاعف سازی بازنمایی به عنوان تجزیه آشکار می شود، در جایی که جایگزین قدرتِ توزیع دارد، و در نتیجه، در جایی که در نتیجه، امکان و مبنای یک طبقه بندی کلی در باره بازنمایی قرار دارد، نام قرار دارد.

نامیدن، در عین حال ارائه بازنمایی کلامی یک بازنمایی، و نیز قرار دادن آن در یک جدول کلی است.

کل نظریه کلاسیک زبان در حول و حوش این هستند که اصلی و انحصاری سازماندهی می شود.

تمام کارکردهای مختلف زبان در آن با هم تلاقی می کنند، زیرا با نام گذاری است که بازنمایی ها قادر می شوند به عنوان صناعات ادبی وارد گزاره شوند.

از اینرو، هم چنین از طریق نام گذاری است که گفتمان بر اساس دانش مفصل بندی می شود.

منبع: فوکو، میشل (1389)، نظم اشیاء؛ دیرینه شناسی علوم انسانی، ترجمه یحیی امامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ص 220-217.

جامعه شناسان

نظریات جامعه شناسان و موضوعات جامعه شناسی از کُتب مختلف توسط دکتر منیژه نویدنیا در اختیار علاقمندان قرار داده می شود، به انضمام نمودارها، عکس ها ... که شیوه ابداعی ایشان می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا