آیا با روش های علمی می توان بنیادهای دینی را نقد کرد؟
به کرّات شنیده می شود که عده ایی ناخواسته و یا نادانسته مقایسه هایی را بین علم و دین صورت می دهند و دین را در بوته نقد علم قرار می دهند.
در واقع، با ابزار شناخت امور مادی، شاخصی برای سنجش عیار معرفت دینی می سازند و به زعم خودشان امور آن جهانی را به چالش می کشند.
بدیهی است که این نوع قیاس مع الفارق، از قرن نوزدهم و همگام با شکوفایی علوم تجربی در اروپا بوجود آمده و این رویکردِ افراطی نیز در واکنش به جزمی نگری کلیسای قرون وسطی نمودار گشت.
لذا دانشمندان علوم تجربی (Scientist) اینگونه تصور می کردند که کلید کلیه مجهولات بشری در دست آنان است و با رویکرد پوزیتیویستی، علم به معنای ساينس (Science) را معادل همه دانست های بشری (Knowledge) تلقی کرده و به گونه ای افراطی هر دانش غیر علمی را خرافه و نادرست پنداشتند.
و عده ای بدون اطلاع از ماهیت دین، سعی در توجیه آن با شاخصه های پوزیتیویستی برآمدند تا اینگونه از دستاوردهای دین دفاع کنند.
آنچه که عمدتاً عده ای به اشتباه دچار آن می شوند، نقد دین در بوته آزمایش علم و یا بر عکس، علمی جلوه دادن امور دینی است که سوالات بی پاسخ زیادی را بر انگیخته است.
علی رغم اینکه بسیاری از نظریه پردازان، بویژه نویسندگان سده نوزدهم زوال دین را در جریان نوگرایی و تجدد پیش بینی کرده بودند.
شاهد آنیم که دین مانند گذشته، بخش مهمی از جامعه نوین به شمار می آید.
حال جهت دوری از خلط مبحث و تنویر افکار خواننده، و با رویکردی غیرجانبدارانه به تعریف علم و دین پرداخته و با مقایسه جهان بینی این دو نوع معرفت و نوع نگرش هستی شناسانه، همگرایی و واگرایی شان را مورد بررسی قرار می دهیم.
تعریف علم:
برای ارائه تعریف درستی از علم (Science) بایستی به شرح مفهوم دانش (Knowledge) نیز بپردازیم.
چرا که به علت مبهم بودن تعریف این دو مفهوم، بطور عام مشکلات زیادی را در تبیین معرفت علمی و غیر علمی بوجود آورده است و بطور خاص نیز بشکل رویارویی علم و دین مصداق پیدا کرده است.
لذا واژه “Science” از ریشه فعل لاتین “Scire” گرفته شده که به معنی دانستن است (عبداللهی،1387، ص13).
حال معنای اولیه علم را می توانیم دانستن در برابر ندانستن قرار دهیم.
یعنی به مجموعه دانسته های بشر دانش (Knowledge) می گوییم.
بنابراین منطق، فلسفه، ریاضیات، نجوم، زبان و زیست شناسی همه در حیطه دانش و غیر علمی اند و هر کسی رشته ایی از این معلومات را فرا گیرد، به او عاِلم آن رشته گویند.
ولی علم روش خاصی از دانستن است و متمایز از سایر معارف همچون دین، هنر، فلسفه، معرفت عامیانه و فرهنگ می باشد که بر مبنای مشاهده، تحقیق، آزمایش و تجربه سیستماتیک استوار است که شرایط تکرارِ تجربه و تعمیم پذیری در هر زمان و مکان مقدور می باشد.
بنابراین کار علم شناخت حسیِ بخشی از جهان هستی با شیوه ایی خاص است.
تعریف دین:
برای دين تعاريف متعددی از سوی انديشمندان ارايه شده است و شمار آن ها به قدری است كه بسيار مشكل می توان آن ها را جمع و شمارش كرد.
ساموئل كينگ از انديشمندان غربی اعتقاد دارد كه از دين، هزاران تعريف ارايه شده است (همدانی، 1355، ص92).
لذا ارايه تعريفی جامع و كامل از دين كار بسيار دشواری است؛ چرا كه قدمت دين به اندازه عمر انسان بوده و در شكل های گوناگون، از ابتدایی ترين شکل تا صور متعالی و جامع، در جوامع گوناگون تبلور يافته است.
الف- تعاریف کارکردی دین
اینگونه تعاریف به کارکردهای اجتماعی دین نظر دارند و بر آنچه دین می تواند انجام دهد، تاکید می کنند.
دورکیم عقیده دارد که دین نظام یکپارچه ای از باورداشت ها و اعمال مرتبط با امور مقدس است.
یعنی اموری که جدا از پدیده های دیگر پنداشته شده و در ردیف محارم قرار می گیرند.
این باورداشت ها و عملکردها، همه کسانی را که به آنها عمل می کنند، در یک اجتماع اخلاقی واحد گرد هم می آورد (جابر، 1386، ص 98).
تعریف میلتون یینگر در ذیل تعاریف کارکردگرا قابل توجه است. او می نویسد: «دین نظامی از باورداشت ها و عملکردهاست که از طریق آنها برخی افراد می توانند از عهده حل مسائل غایی زندگی بشری برآیند».
ب- تعاریف ذاتی (اسمی) دین
این تعاریف با بیان ماهیت دین، بر ماده و جوهر دین تاکید می کنند.
تعریف رابرتسون در کتاب تفسیر جامعه شناختی دین بدینگونه است: «فرهنگ دینی به مجموعه ای از اعتقادات، نمادها و ارزش هایی که بطور مستقیم از آنها نشات می گیرند، اطلاق می شود که به تمایز و تفاوت میان امر تجربی و امر فراتجربی یا واقعیت متعالی مرتبط است» (جابر، 1386، ص101-100).
ملفورد اسپیرو دین را اینگونه تعریف می کند: «نهادی متشکل از کنش متقابل فرهنگی که با یک سلسله هستی های فرا انسانی که از لحاظ فرهنگی مسلم پنداشته شده اند، شکل داده شده است».
بنابر تعاریفی که صورت گرفته است جهت ایضاح مطلب، مقایسه ایی هستی شناسانه از علم و دین صورت می دهیم تا دیگر بار شاهد خلط مبحث در این دو حوزه نباشیم.
چراکه دو جریان فکری دینی و علمی دارای دو باعث، دو عمل فکری، دو هدف، دو تیپ شخصیتی سازنده، دو نوع شیوه زندگی، دو گروه اجتماعی تشکیل دهنده و در آخر اينکه این دو مفهوم دارای دو روند تاریخی کاملاً مختلف اند.
باعث دین، پیروی از کشش سائقی غیرقابل مقاومت شخصیت انسان، به سوی وجودی لایزال که برای نجات هسته شخصیتی آدمی و حفاظت از این بنیان بوجود آمده که به زندگی در جهان معنا می بخشد.
باعث علوم اثباتی و تحققی از این نیاز نشات می گیرد که طبیعت، جامعه و نفسانیات آدمی به سوی احراز اهداف مورد نظر مادی هدایت شوند. بهمین علت این علوم در حد وسیع، توسعه آنها در دوران پیدایش بورژوازی و در شهرهای اروپایی بوجود آمدند.
عمل فکری این دو جریان نیز همانند هم نیستند:
عمل دیانت بر اساس پذیرش روحی خاص نظیر: امید، خشیت، عشق و شناخت انجام می گیرد و بنیان آن را تجربه باطنی ای برای رسیدن به الوهیت تشکیل می دهد که در راستای رهنمون های وحیانی متجلی می گردد.
عمل علوم بر مبنای مشاهده سیستماتیک امور حسی، تجربه آزمایشگاهی و استقراء و قیاس است.
هدف جهان بينی دينی از دید کلیفورد گیرتز مقابله با سه چالش عمده در معنای زندگی است:
- فائق آمدن بر چالش های بدون تبیینی است که باعث تردید و سردرگمی بشر در جهان شده است
- معنادار نمودن و قابل تحمل کردن «رنج» در حيات بشری
- تبييين بی عدالتی ها و نويد غلبه نهايي نيکی و عدالت در جهان بر بدی و پليدی
و بطور اجمالی احراز رستگاری و نجات تمام انسان ها هدف اصلی جهان بینی دینی است.
هدف جهان بينی علوم اثباتی؛ کسب تصویری از جهان و کشف روابط بین پدیده های آن، بدون توجه به ماهیّات می باشد که در راستای کنترل و اداره طبیعت، بدون احتساب پیامد مثبت و منفی که می تواند برای بشر داشته باشد، صورت می پذیرد.
تیپ رهبری کننده دینی «انسان دینی» و مقدسین است.
یعنی آن سنخ از مردمان که به قدس و مقدسین و کاریزمای آن ها ایمان آورده اند و از وجود خداوند مطمئن اند و اماکنی همچون مسجد و کلیسا را که مقدس شمرده می شوند، برای انجام مراسم خود بر گزیده اند.
تیپ رهبری کننده در علوم مثبته و متحقق، دانشمند محقق است که بدون ساختن سیستمی و یا التجاء به عقیده ی مقدس، در جریان امور دنیوی و تاریخ جهان تحقیق می کند و دانشگاه و موسسات تحقیقات ملی و جهانی محل ارایه ی علم اوست. (آشتیانی، 1383، 219-217).
شیوه زندگی دینی تحت اوامر وحیانی است که سعادت بشری را در دنیا و آخرت تضمین می کند. ولی وابستگیِ صرف به دنیا را نفی و آرامش ابدی را در دنیای دیگر وعده می دهد.
شیوه زندگی که از علوم اثباتی منتج می شود بر مبنای خرد بشری است که رویکرد دنیوی شدن (سکولاریزم) و لذت گرایی را در جامعه تسری و نهادینه می سازد.
و در آخر اینکه، شکل حرکت تاریخی دو جریان مورد بحث نیز همانند هم نیستند:
دیانت جریانی است که در صورت انحراف از هنجارهای وحیانی به سوی اصل و منشا خود می نگرد و در واقع طالب کلیتی تام و مجموعه ای جامع است و در يادگيری و استفاده از علوم و فراورده هايش رويكرد مثبتی را ارائه می دهد.
ولی به علت نیاز انسان به یک احساس وابستگی مطلق و تکیه نمودن به یک ذات متعالی، دیانت آن هم آگاهانه، طالب نوآوری بنیادی نیست.
پوزیتیویسم جریان فکری اروپایی است که طی سه قرن اخیر، یعنی در دوران تاریخی پیدایش و شکوفایی جامعه ی بورژوازی پدید آمده است.
این متفکران در منحنی عظیم تاریخ تکامل بشریت، برش کوچکی زده اند و این برش را شاخصه ای برای معرفی حرکت تمام تاریخ بشریت قرار داده اند.
لذا پیشرفت علوم را نشانه ی امحای تدریجی خرد دینی و متافیزیک تلقی نموده اند. اما آنچه این متفکران در سیر تفکرات، در سه قرن اخیر در اروپا (غرب) در نیافته اند، این واقعیت است که میزان های مختلفی برای تقسیم بندی و رشد استعدادهای انسانی بر حسب ساختار های گوناگون اجتماعی وجود دارد.
به عنوان مثال تفکر اندیشمندانه در شرق آسیا (هندوستان و چین) نه دینی است و نه پوزیتیویستی، بلکه متافیزیکی است.
در جریان بسط این تفکر، متون مورد مطالعه (از بودا یا کنفوسیوس یا لائوتسه) ابزار درسی نیستند که آدمی را دانا سازند.
بلکه، مواد تمرینی اند که آدمی را مجرّب و مودّب می سازند.
بنابراین فرهیختگان هندی و چینی بر مبنای تربیت آموزش می بینند.
در صورتی که هدف از آموزش و پرورش در غرب احراز توانایی علمی است.
ماكس وبر با اكثر دانشمندانی كه به تقليد از علوم طبيعی و بدون در نظر گرفتن تناسب منطقی ميان موضوع و نحوه تبيين و گزارش يك تحقيق، سعی داشتند مطالعات خود را در قالب های كمّی جای داده و از اين طريق به اصطلاح بار علمی داده های خود را افزايش دهند به ستيزه بر خواست.
در واقع، وبر با اين ادعا مخالف است كه دقت يك مفهوم، تنها از راه دقت عددی آن ارزيابي شود.
زيرا ممكن است از راه تعقل منطقی يا تفكر انتقادی و يا طرق ديگر بدست آمده باشد. لذا، ممکن است تبديل تحليل كيفی رخدادهای انسانی به اعداد كمّی، به كاهش گرايی و حذف نكات چند جانبه واقعيت های بشری بيانجامد (تنهايی، 1386، ص 178).
در حقیقت اشتباه پوزیتیویسم آن است که چون معنی و مفهوم دینی و دیانتی را به مثابه جریانی علمی، در جریان تاریخ تکامل علمی بشریت، نقصان یابنده می یابد، این تلقی اشتباه را به نیاز و گرایش درونی انسان ها به دیانت نیز تسری می دهد.
علت یک چنین اشتباهی این است که پوزیتیویست ها تماس درونی و بی واسطه با امر متعالی را براساس مقیاس پیشرفت (یک پیشداوری اروپایی) می سنجند.
و از این سنجش خود نتیجه می گیرند که مفهوم و مضمون فعلی دیانت نیز فاقد واقعیتی عینی است.
حال آنکه هر گاه به متافیزیک چونان علمی ماهیّت نگر و ذات شناس بنگریم که به شناخت ماهیات ثابت جهان هستی مشغول است و آن را محصول مقدار معینی از تجارب ممکنه بشری بدانیم که در تیپ های مشخص و محدودی ظهور یافته است، در این صورت متافیزیک نه پیرو فرایندی از استقرائات و قیاسات است، نه تابع قانون پیشرفت تزایدی تدریجی شناخت انسانی و نه تابع اثبات پذیری و ابطال پذیری آن است که در علوم معمول است.
بنابراین، نه تنها بنیان های دینی و نیاز انسان به امر متعالی دچار آن کهنگی نگردیده اند که بر شیمی لاوازیه و فیزیک نیوتنی برابر اشکال علمی جدید آنها عارض شده است.
بلکه با دقت در پژوهش های جامعه شناختی در می یابیم که دین و دینداری در اشکال مختلف در جهان همچنان رو به گسترش می باشد.
نتیجه گیری
از همه آن چه گفته شد، این پیشنهاد الزام آور منتج می شود که دایره درست و نادرست بسی گسترده تر از دایره علمی و غیرعلمی است.
نه هر چه درست است لزوماً علمی (تجربی) است و نه هر چه غیرعلمی است، لزوماً نادرست است.
بنابراین، آنچه را که در پایان جستار می توان ذکر کرد این نکته است که یکی از مهمترین مشخصه علم که باعث پیشرفت تزایدی آن نیز می شود ابطال پذیری یافته های علمی است.
یعنی هر یک از دستاورد های علمی را باید با قطعیت نسبی پذیرفت و آنچه را که ابطال پذیر نباشد از حوزه مطالعات علمی خارج است.
و نکته در خور توجه، ابطال ناپذیری بنیان های دینی است.
بنابراین، دین از حوزه مطالعات علمی خارج است و اظهارنظر کردن و قضاوت ارزشی در مورد ماهیت دین، از منظر کنکاش های علمی و شاخص های پوزیتیویستی، سفسطه ایی بیش نخواهد بود.
دوست عزیز
واقعا برای اینکه اثبات کنید که دین بهتر و کارآمدتر است یا علم، نیازی نیست این همه داستان سرایی کنید.
فقط یک سوال از شما دارم
برای مردم، یک ماه بی دینی سخت تر است یا بی برقی؟
قطعا پاسخ به همین سوال ساده ارجحیت علم بر دین را اثبات می کند.
با اجازه تون مطلب رو توی سایتم میزارم