آیا هنرمندان می توانند نقش روشنفکران را ایفا کنند؟
در جامعه شناسی هنر می توانیم گرایش هایی از هنر اعتراضی را با روحیه انتقادی برخی روشنفکران مانند تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر و دیگران ببینیم.
آدورنو یک جامعه شناس، فیلسوفی بود که خود در زمینه هنر و به خصوص موسیقی فعالیت می کرد و از افرادی بود که از موسیقی اکسپرسیونیسمی آرنولد شوئنبرگ و مکتب دوم وین به شدت حمایت می کرد.
قصد ندارم درباره آدورنو مطلب بنویسم، اما اشاره به او نشان دهنده حضور و پیوند هنر و جامعه روشنفکری در قرن حاضر است.
البته در قرون گذشته نیز فلاسفه ای مانند نیچه، شوپنهاور و دیگران روابط تنگاتنگی با دنیای هنر و موسیقی داشته داشتند.
اما هیچکدام از این روابط باعث نشد اهالی دنیای هنر در قامت یک فیلسوف یا جامعه شناس و در نهایت یک روشنفکر به جامعه خود را معرفی کنند.
هنرمندان معمولاً دنباله رو نظریات و جریانات حاصل از تفکرات روشنفکران عصر خود بودند.
هنرمندان می توانند دنیای مطلوب خود را در آثار هنری شان معرفی کنند یا اینکه احساسات یا حتی منطق خود را با خلق اثر هنری نشان دهند.
یک هنرمند معمولاً دنبال راه حلی برای رسیدن به آرمان خود نیست یا اگر هم هست این راه حل، راه حلی سمبلیک است.
به عبارت ساده تر، هنرمندان نهایتاً می توانند آرمانشهر مطلوب خود را با زبانی هنری به گوش دیگر اعضای جامعه یادآوری کنند.
البته بسیاری از آنها مکاتب مخلتفی را به وجود می آورند که تمامی این مکاتب در همان دنیای هنر معنا و مفهوم دارد.
اما اگر بخواهیم واژه روشنفکر را کمی بیشتر واکاوی و از اصطلاح عام آن پرهیز کنیم،
باید بگوییم روشنفکر فردی است که بر اساس علم و قضاوت عقلی به سنجش امور جامعه خود می پردازد،
مشکلات آن را مورد نقد اصولی قرار می دهد و برای رفع آن راهکارهای عملی ارائه می دهد.
یک روشنفکر نسبت به تمامی مسائل جامعه خود اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … احساس مسئولیت می کند.
باید اعتراف کنیم یک هنرمند الزاماً چنین وظیفه ای ندارد.
بسیاری از هنرمندان هستند که اساساً به جامعه خود اهمیتی نمی دهند و در دنیای خود زندگی می کنند
و از نظر اخلاقی هم نمی توانیم آنها را متهم کنیم که نسبت به جامعه خود بی تفاوت هستند،
چرا که آنها در وهله اول نسبت به هنر خود احساس مسئولیت می کنند،
این موضوع خود یکی از مکاتب مهم هنر در قرن بیستم بود.
چیزی که ما آن را هنر برای هنر می شناسیم.
در جامعه ما طیف بزرگی از هنرمندان را در طبقه روشنفکران قرار می دهند.
بسیاری از شاعران، موسیقیدان ها، بازیگران، نقاشان و… در بهترین حالت یک شاعر می تواند مترجم، محقق، گوینده، نویسنده نیز باشد،
که البته چنین فردی در طبقه شاعران و هنرمندان ما وجود داشت (زنده یاد احمد شاملو)، اما رسالت یک روشنفکر آنگونه که شرح داده شد با چنین چیزی مغایر است.
عیناً در سینمای ایران فردی بازیگر موفقی می شود و ناگهان به عنوان جامعه شناسی درجه یک از او برای مشکلات مهم اجتماعی راه حل می خواهند! آیا انتظار داریم راه حل درستی بشنویم؟
اما اینکه هنرمندان چرا خود وارد چنین فضایی می شوند، داستان مفصل دیگری است.
به هر صورت یک هنرمند تمام ابزار لازم را برای انتقال افکار، احساسات، نظریات و هر چیزی که در درون اش هست، دارد، او می تواند به راحتی خلق کند، یک اثر هنری، همه چیز یک هنرمند است.
هنرمندی که از خلق اثر عاجز است، هنرمند نیست.
ساده، روان و بسیار جالب بود