اختلال های ویژه همزمان با انقلاب اطلاعاتی و دگردیسی رسانهها
در مسیر تکامل این قاعده را داریم که همگام با دگردیسی رسانهها و پیچیدهتر شدن سیستمها، اختلالهایی که در آنها بروز میکند هم پیچیدهتر میشوند.
بیماریهایی از رده امراض خودایمنی پدیدارهایی بغرنج هستند و انگلهایی مثل زنبورهای پارازیتوئید که به شکلی واقعاً نبوغآمیز میزبان خود را مبتلا میکنند و بدناش را دستکاری میکنند از ساز و کارهایی بسیار پیچیده بهره میبرند.
طی دهههای گذشته همزمان با انقلاب اطلاعاتی و دگردیسی رسانهها به سطحی نو از پیچیدگی نظام های اجتماعی وارد شدهایم که به همین شکل اختلالها و بیماریهای ویژه خود را به همراه آورده است، که پیچیدهتر از روایت های پیشین خود هستند.
با یک تماشای ساده، میتوان دید که دست کم چهار بیماری یا اختلال ها همزمان با دگردیسی رسانهها در شناسایی مردمان شیوع یافته که تا بیست سال پیش با این شکل و شدت سابقه نداشت:
نخست: بمباران چشم ها و گوش ها با پیام های تبلیغاتی به اختلالی در توجه به «امور مهم» انجامیده و باعث شده توانایی تشخیص و انتخاب «چیزهایی که برای من مهم هستند» کاهش یابد.
دوم: دریای بیکران دادههایی که با اینترنت ظهور کرده، انبوهی از اطلاعات خرده ریزه و دادههای گاهی نادرست را بر سر مردمان هوار کرده که قوه داوری را بیحس کرده و عادت به اندیشیدن نقادانه و تفکیک گزارههای درست و نادرست را از بین برده است.
سوم: شبکههای اجتماعی با پیام های جذاب و کوتاه و اغلب کممحتوایی که همگان برای همگان ارسال میکنند، عادت به خواندن متن های طولانی و تامل در زنجیرههای فربه معنا را از بین برده است.
چهارم: شبکههای اجتماعی امکان و در نتیجه ضرورتِ آراستن انگاره خویش به مفاهیمی شیک و مجلسی را فراهم ساختهاند. از این رو تکرار عبارت ها و کلیدواژههایی رواج یافته که اغلب نه در ذهن گوینده و نه شنونده معنای دقیقی را پدید نمیآورد، و قصد از تکرارشان نه انتقال معنا، که قشنگ ساختن تصویر «من» در ذهن «دیگری» است.
کلیدواژههایی مثل صلح
آزادی
برابری
جنسیت
عدالت
دموکراسی
حق و مشابه اینها هرگز در تاریخ توسط شماری چنین زیاد از مردمان با بسامدی چنین بالا به کار گرفته نمیشده است.
با این همه این مفاهیم در زمانه ما آشکارا پوک و پوچ و توخالی شدهاند.
چون مردمان با فیلتر کلیشههایی تبلیغاتی
از ورای دادههایی نادرست و سطحی و خام
با صورت بندیهایی ناقص و عامیانه
و به قصد «شیک» بودن با آن روبرو میشوند و آنها را به کار میگیرند
بی آن که به پدیدارهای پساپشتشان توجهی کنند
دربارهی درستی محتواهایش و نمودهایش نقادانه بیندیشند
دقتی را بطلبند و رعایت کنند
و اصالت مفهومها را به رسمیت بشناسند.
با این روند است که در گرماگرم انقلابی رسانهای که امکاناتی به واقع گسترده و ارزشمند را فراهم کرده و بختی بلند برای بهرهمندی از اطلاعات را به دست داده
با بیسوادی عمیق افرادی با تحصیلات دانشگاهی روبرو هستیم
و انبوهی از مردمان باهوش را میبینیم که ابلهانه میاندیشند
و با تکرار کلیدواژههایی آرمانخواهانه و پرمعنا، در راستای استقرار واژگونهای معنازدوده از آن کوشش میکنند.
زمانه ما، زمانه گلخانهای شدن مفاهیم و پلاستیکی شدن کلیدواژههاست
و این بیماریایست مزمن و مسری که واکسنی ندارد
جز تمرین توجه
جز مهارت نقد
جز دقت در درستگویی و ژرفنویسی
و جز فاصله گرفتن از معناها
و پرهیز از استفادی نمایشی از واژهها.
زمانه ما زمانه استیلای کمیت بر کیفیت است، و این قانونی تکاملی است که در شرایط افزون شدن ناگهانی پیچیدگی، همواره موج هایی از کمیت میدان های کیفیت را در مینوردند و فرسوده میسازند و ویران میکنند.
در زمانه ما پرسش کردن از امور بدیهیِ موهوم، اندیشیدن به تابوها و امور مگو، و نقد کردن مفاهیم پوکی که همه با خیالِ فهمیدنشان تکرارشان میکنند، وظیفه طبقه اندیشمندی است که رو به انقراض دارد.
وظیفهای که خردمندان امیدوارانه آن را بر عهده میگیرند.
چون این قاعدهای تکاملی است که از همواره پس از فرو نشستن آن موج های کمیت، قلههای کیفیت در میانهی دریای نظم باقی خواهند ماند.
از این رو خویشکاری مغان این روزگار، نیرومند ساختن کیفیت اندیشه است، و درهم شکستن سیطره دروغی انبوه.
« خواندن این مطلب 2 دقیقه زمان میبرد » اما فهمیدن چند جمله مانند: « زمانه ما زمانه استیلای کمیت بر کیفیت است، و این قانونی تکاملی است که در شرایط افزون شدن ناگهانی پیچیدگی، همواره موج هایی از کمیت میدان های کیفیت را در مینوردند و فرسوده میسازند و ویران میکنند » ؛ به زمانی بیش از این نیاز دارد .