علمی پژوهشی

امانوئل کانت و شناخت

کانت برخلاف واقع گرایان از همه رقم، بر خصلت ساختنی بودن شناخت تاکید می ورزد.

حقیقت مناسب ذهن یا واقعیت نیست، بلکه ساختن، حتی بازساختن واقعیت برمبنای دیدگاهی خاص است که به پاره های واقعیت به صورت تعیّن یکپارچه ای سازمان می دهد.

حتی اگر یک چشم انداز، مثلاً چشم انداز هنر، با یک چشم اندازی درون چشم اندازی دیگر، اگر هم بتواند کل اجزای واقعیت را یکپارچه سازد، هنوز این چشم انداز، یکی در میان چشم اندازهای دیگر است و اگر بخواهیم نگاهی کمتر جانبدارانه به واقعیت داشته باشیم لازم است، چشم اندازها را چند برابر کنیم و واقعیت را از همه زوایا مشاهده کنیم.

لذا، روشنی قاعده علمی هرگز اثبات نمی شود، اما همیشه می توان امکان مقابله با هر مشاهده ای یا احتمال مشاهده ای را که با آن در تعارض است، اثبات کرد.

آن چه خطا است این است که یک واقعیت جزئی به یک واقعیت مطلقاً معتبر تعمیم داده شود.

در نقد خرد ناب، کانت تحلیلی کلاسیکی، اما به غایت پیچیده از شرایط امکان پذیری شناخت علمی را مطرح می کند.

ضمن مخالفت هم با تجربه گرایانی چون هیوم و لاک که شناخت را منبعث از داده های حسی و بازتابی از واقعیت آن گونه که از راه حواس درک می شود می دانند

و هم با عقل گرایانی چون دکارت که با سرمشق قرار دادن ریاضیات، شناخت را استنتاج عقلی و فلسفه را نظامی از مفاهیم و از احکام می دانند

کانت درصدد برمی آید ترکیبی از عقل گرایی و تجربه گرایی ساز کند.

هم صدا با تجربه گرایان بر عقل گرایان عارض می شود که شناخت نمی تواند فقط بر محور مفاهیم ذاتی (صورت های پیشین) هرز بچرخد، بلکه لازم است که واقعیت تجربی (محتواها) را نیز به حساب بیاورد.

هم آوا با عقل گرایان بر تجربه گرایان عارض می شود، در این معنا که بر اصالت مفاهیم تاکید می ورزد و کارکرد آنها را به کارکرد «فانوس دریایی» پوپر تشبیه می کند که با پرتوافکنی به وجوه واقعیت، آن را به یک بازنمایی از واقعیت تغییر می دهد (واقعیت «برای ما»)، و آن را در جمله زیبایی خلاصه می کند که بسیط عالم را در نور دیده است.

کانت تاکید می کند که «افکار بدون محتواها خالی هستند، همان طور که شناخت های شهودی بدون مفاهیم نابینا هستند».

در اینجا لازم است که معنای «انقلاب کوپرنیکی» را فهمید که کانت به عمل آورده است:

همانطور که کوپرنیک ثابت کرد که خورشید به دور زمین نمی چرخد بلکه برعکس، این زمین است که به دور خورشید می چرخد.

کانت نیز سعی می کند ثابت کند که «شناخت نباید خودش را با اشیا منطبق کند، بلکه اشیا باید خودشان را با شناخت ما منطبق کنند».

معنای سخن این است که برخلاف آنچه تجربه گرایان تصور می کنند، شناخت پیوسته نیازمند مداخله فعال عقل است که با عرضه اشیای درخور (طبیعت «فی نفسه») در قالب صورت های پیشین ادراک که داده های تجربی را یکنواخت می کند و در پرتو آن طبیعت (طبیعت «لنفسه» به عنوان بازنمایی) چونان مجموعه ای به نظر ما می رسد که توسط مفاهیم و مقوله های اساسی ادارک، مثل زمان، مکان، همچنین علیّت و جوهر پیشاپیش ساخت یافته است.

نتیجه این زنجیره استدلال که به موجب آن مداخله مقوله های پیشین ادارک یک شرط لازم تجربه طبیعت است، این است که شناخت یک بازتاب انفعالی نیست، بلکه یک ساخت حتی یک تغییر فعالانه واقعیت است.

منبع: واندنبرگ، فردریک (1386)، جامعه شناسی جورج زیمل، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: توتیا، ص 31-30.

جامعه شناسان

نظریات جامعه شناسان و موضوعات جامعه شناسی از کُتب مختلف توسط دکتر منیژه نویدنیا در اختیار علاقمندان قرار داده می شود، به انضمام نمودارها، عکس ها ... که شیوه ابداعی ایشان می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا