دل نوشته علمی

تارکوفسکی متفکر خلوت نشین

 تارکوفسکی می گفت: “جوان‌ها باید یاد بگیرند که تنهایی را دوست بدارند، خلوت کردن با خودشان.

مشکل جوانان این است که سر و صدا می‌کنند و دست به خشونت می‌زنند تا حس تنهایی نکنند و این اسفناک است.

فرد باید یاد بگیرد با خودش همچون یک کودک رفتار کند.

نه این‌که تنها باشد یا دچار ملال از خودش شود که نشانه‌ خطرناکی است. تقریباً یک مرض است”

 تنهایی محصول دنیای مدرن است.

انسان تنها ممکن است در سروصدای سرسام آور ابزارهای تکنولوژیک و ازدحام بی شمار جمعیت در شهرهای شلوغ زندگی کند.

شهرهایی که بیشتر از آنکه مفهوم جماعت انسان ها را به ذهن متبادر کند، انبوه بیشماری از افراد تنها و درخود فرورفته را نشان می دهد.

خلوت گزینی مورد نظر تارکوفسکی چیزی متفاوت از تنهایی است.

خلوت گزینی در آثار تارکوفسکی عاملی تحمیلی از سوی محیط نیست، بلکه انتخابی فردی و آگاهانه است که انسان ها برای تأمل و شناخت بهتری از خویشتن و جهانی که در آن زندگی می کنند، انتخاب کرده اند.

تارکوفسکی از جوانان می خواهد که از پشت درهای بسته آپارتمان های کوچک و کامپیوترها و صندلی های اداره و خودروهایشان خارج شده و هندزفری و هدفون ها را از گوش هایشان درآورده و آرام آرام پا در دل طبیعت بگذارند و با شنیدن نوای هستی از گفتگو و خلوت با خویشتن واهمه نداشته باشند.

در آثار تارکوفسکی اتحاد و پیوندی عمیقی میان فردیت، تفکر، سکوت و خلوت گزینی به چشم می خورد.

در فیلم های او نگاه معنوی و پاسبانانه (نه مالکانه) به هستی را می توان مشاهده کرد.

تارکوفسکی از عناصر ساده و پیش پا افتاده طبیعت مانند آب، باران، خاک، حیوانات، درختان، برکه و … که ممکن است روزانه بارها از کنار آنها به سادگی گذر کرده باشیم «آشنازدایی» کرده و آن را به گونه ای دیگر بر ما پدیدار می نماید.

باد، سبزه، مه، صدای حیوانات،  باران و سایر عناصر موجود در طبیعت در فیلم های تارکوفسکی قادرند به عنوان یک عنصر فلسفی وارد عمل شده و انسان را به تفکر و تأمل در باب در هستی و خویشتن دعوت کند.

 در فیلم های تارکوفسکی خبری از آسمانخراش ها، بزرگراه ها و ماشین های آنچنانی نیست.

زیبایی در نگاه تارکوفسکی با سکوت و انزوا درآمیخته است.

زیبایی در آثار تارکوفسکی نه در خشونت و فریاد و دیالوگ های آتشین، بلکه در تماشای آرام سبزه ها و گوش فرا دادن به صدای باد و باران، شنیدن صدای حیوانات خود را جلوه گر می سازد.

او متفکر توجه به جزئیات است.

جزئیاتی که جز در سکوت و انزوا امکان شنیدنشان دشوار است.

 تارکوفسکی نغمه ساز جهانی پر از ادراک و احساس و رنگ و صداست.

جهانی که در آن چشم ها هنوز قدرت تماشای خوشبختی فرای مادیات،

گوش ها توان شنیدن نواهایی جز آواهای گوشخراش ابزارهای تکنولوژیک

و قلب ها هنوز قدرت عشق ورزیدن به هستی را دارا هستند.

 قدرت تارکوفسکی در آن است که بدون افتادن در دام بیانیه های پر طمطراق و سخت روشنفکری و به دور از فخر فروشی هنرمندانه و منتقدانه با زبانی ساده شبیه یک معلم صبور،

دست مخاطب خود را می گیرد و با دعوتی آرام و بی هیاهو، جلوه هایی از زیبایی جهانی را که همیشه در مقابلمان دیده گانمان حضور داشته [اما، ندیده ایم] را به خاطرمان می آورد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا