جامعه شناسی و تحرک اجتماعی
تغییر و حرکت امری ضروری برای حیات و بقا است. حتی توقف کسری از ثانیه برای زمین و کهکشان غیرقابل جبران است و هستی را به ورطه نابودی می کشد.
در عین حال، مثال آب می تواند عمق وابستگی هویت و موجودیت هر پدیده را با حرکت به آسانی بیان کند. اگر آب در برکه ای ثابت بماند نه تنها مایه حیات نیست که می گندد و موجب بیماری و آسیب می شود.
این واقعیت در مورد انسان و امور وابسته به او (باور، احساس، نقش، جایگاه …) نیز صادق است. تصور کنید که نوزاد حرکت و تغییر نداشت و بزرگ نمی شد یا آدمی در جوانی متوقف می شد و از پختگی محروم می ماند.
ضرورت و اهمیت تغییر و حرکت چنان آشکار و عیان است که نیازی به توضیح ندارد. آنچه نیازمند توضیح است تعادل و توازن بین ثبات و تغییر است.
اگر انسان از تغییر بایستد و رشد و تعالی متوقف گردد به سیر قهقرایی دچار می شود و به همین نسبت اگر انسان از ثبات و ایستایی بازبماند قادر به زندگی نیست.
رابطه بین حرکت و ثبات را می توان دقیقاً مشابه حرکت زمین و طبیعت دانست. یک روز طبیعت یا زمین از حرکت بازنمی ایستند ولی در عین حال پیرو چنان ثبات و نظمی هستند که حیات بر زمین و در طبیعت ممکن می گردد.
آدمی تغییر می کند و از خردسالی به بزرگسالی می رسد ولی در این طیف تغییرات همیشه «خود» را بازمی شناسد.
همچنین از بی سوادی به باسوادی، از ناتوانی به مهارت، از نقش های جزئی به نقش های کلیدی … حرکت می کند ولی «وجود» خویش را در تمام این مراحل، با تمام فراز و نشیب ها به همراه دارد.
در واقع، در عین تغییر، بر هستی و چیستی ثابت تکیه دارد که با اتکای به آن به شرایط نو در مسیرهای جدید پا می گذارد.
در این راستا، تحرک اجتماعی نردبانی است که افراد را به صعود یا نزول از شرایط جاری خویش می کشاند.
تحرک صعودی موجب ترقی در نردبان ارزش ها و موقعیت های اجتماعی می شود و دستیابی به موقعیت و شرایط بهتر را فراهم می نماید.
تحرک نزولی به سقوط و کاهش از شرایط فعلی منجر می شود که با ورشکستگی، اخراج … دامنگیر افراد می شود.
به این ترتیب، جامعه و افراد خواهان تحرک صعودی هستند تا به توانمندی بیشتر دست یابند و قابلیت های زیادتری را فعلیت بخشند.
چگونه می توان با حفظ شرایط موجود و قبول نظم جاری بر امور زندگی روزانه به تحرک صعودی رسید؟
طرح سوال خود نشان می دهد که امری محال مورد پرسش است.
مثال: فرد بی سواد که می خواهد باسواد شود باید نظم و شرایط فعلی خویش را برهم زند و در کلاس های آموزشی به یادگیری بپردازد تا تحصیل به سرانجام برسد. فردی که می خواهد ورزشکاری قهرمان باشد با حفظ برنامه زندگی روزانه قادر نیست تمرینات سنگین ورزشی را پشت سر بگذارند.
خلاصه برای حرکت و تغییر، برهم زدن شرایط حاضر و از دست رفتن تعادل به همان میزان ضرورت تغییر لازم و ضروری است. پس تعادل و توازن بین ایستایی و تغییر به چه معناست؟
جامعه شناسی توسعه با بیان الگوهای خطی و غیرخطی پیشرفت به ما نشان داده است که تعادل به معنای برابری دو کفه ترازو معنای به جایی نیست.
جامعه شناسی آموزش و پرورش با ارائه مدل های چندبخشی موفقیت های تحصیلی آشکار کرده اند که تعادل با معنای اداره کردن امور به گونه ای که کارها انجام گیرند همخوان تر است.
همچنین جامعه شناسی شهری با تاکید بر دستاوردهای متغیر انسان و جامعه شناسی روستایی با تمرکز بر یکپارچگی و روال های ثابت و مرسوم به این نتیجه رسیده اند که تعادل با حرکت به هم نمی ریزد و با نظم استحکام نمی گیرد. تعادل چون رودخانه است که حرکت آب در بستر ثابت آن جریان دارد.
بر این اساس می توان نتیجه گرفت قوانین، هنجارها و همه الگوهای رفتاری که نظم و ثبات را شکل می دهند باید عامل حرکت و تغییر باشند و آن را شتاب بخشند.
در این حالت است که تعادل بین تغییر و ثبات وجود دارد. نظم ها (قانونی، اخلاقی، تعاملی …)، حرکت را به جریان می اندازند و حرکت ها و تغییرها نیز در بستر نظم ها سر و سامان داده می شوند.
به همین جهت است که در کشورهای پیشرفته برای تحرک کافی است به قوانین تکیه زد و در سایه قوانین به قله پیشرفت رسید و خودشکوفایی را تجربه کرد. اما در کشورهای در حال توسعه قوانین از شتاب تغییرات عقب مانده اند و بستری برای پیشرفت نیستند. لذا، تعادل بین ثبات و تحرک در بستر قوانین فراهم نیست.