جامعه شناس موریس هالبواکس (1945 ـ 1877)
موریس هالبواکس (Maurice Halbwachs) 11 مارس 1877 در رمی (Reims) در خانواده کارمند آلمانی_الزاسی (Elsass) [الزاس امروز بخشی از خاک فرانسه است] به دنیا آمد.
او پس از تحصیل فلسفه (1901) مدتی معلم مدرسه شد.
هالبواکس زندگی پژوهشی خود را از 1904 شروع کرد.
او در این سال شغل مُدرسی (Lektor) در دانشگاه گوتینگن (Göttingen) در آلمان پیدا کرد و همکار کمیسیون آلمانی _ فرانسوی نشر آثار لیبنیتس (Leibniz) شد.
نخستین کتاب او تحت عنوان لیبنیتس (1907) حاصل این دوره است. این کتاب «وجیزهای محترمانه در رد متافیزیک» بهحساب میآید.
هالبواکس در آلمان با اقتصاد سیاسی نیز آشنا شد.
تاثیر این آشنایی در رساله دکتری او دیده میشود.
خلاصه رساله دکتری او در دانشکده حقوق در پاریس با عنوان «سلب مالکیت و قیمت زمین در پاریس 1900-1880»(L´expropriation et le prix des terrains à Paris 1880-1900) به کمک ژان ژورس (Auguste Marie Joseph Jean Léon Jaurès)(1859-1914) و حزب سوسیالیست منتشر شد (1909).
هالبواکس 1905 با امیل دورکیم (Emile Durkheim)(1858-1917) آشنا، یکی از مهمترین همکاران «سالنامه جامعهشناسی» و یکی از مسئولان حوزه اقتصاد و آمار این گاهنامه شد.
او 1906 عضو حزب سوسیالیست فرانسه شد و تمام عمر هوادار سوسیالیسم انسانگرا ماند.
هالبواکس مدتی نیز گزارشگر روزنامه اومانیته در اثنای اقامت تحصیلی در برلین (1909) بود و اخبار درباره اعتصاب کارگران در این برهه زمانی در برلین تهیه میکرد.
این فعالیت سبب اخراج او از آلمان شد.
موریس هالبواکس 1912 رساله استادیاش را در سوربن با عنوان «سطح زندگی طبقه کارگر و پژوهشی درباره سلسلهمراتب نیازها در جامعه صنعتی» (La Classe ouvrière et les niveaux de vie. Recherches sur la hiérarchie des besoins dans les sociétés industrielles contemporaines) نوشت که 1913 انتشار یافت.
او همچنین در نوشتهای مکمل این کار به مسائل اخلاقی و آماری پرداخت.
هالبواکس 1918 مدرس فلسفه در دانشگاه کان و سپس استاد جامعهشناسی و تعلیم و تربیت در دانشگاه جدیدالتاسیس استراسبورگ شد.
او بین 1919 تا 1935 در این دانشگاه کار کرد و نقدهایی بر آثار دورکیم نوشت: «آموزه امیل دورکیم» (1918)؛ «منشا احساس دینی در نظریه دورکیم» (1925)؛ «دلایل خودکشی» (1930).
او علاوه بر این آثار، درباره جامعهشناسی آگاهی نوشت: «حافظه و شروط اجتماعی آن» (1925)؛ «جامعهشناسی نیازها: نیازهای طبقه کارگر» (1933).
او با شارل بلوندل (Charles Blondel) (1876-1939) و بنیانگذاران مکتب آنال مانند مارک بلوخ (Marc Léopold Benjamin Bloch)(1886-1944)، لوسین فبور(Lucien Paul Victor Febvre)(1878-1956)، ژرژ لفبور(Georges Lefebvre )(1874-1959) آشنا بود و با آنها همکاری میکرد.
هالبواکس حدود 100 مقاله در این نشریه منتشر کرد.
خلاصه آنکه هالبواکس در کنار مارسل موس (Marcel Mauss)(1872-1950) مهمترین جامعهشناس در این دوره تا پس از جنگ دوم جهانی در فرانسه بود.
او در کنار فعالیت نوشتن سمتهای گوناگونی را نیز در اختیار داشت، ازجمله عضو ناظر آکادمی علوم اخلاقی و سیاسی (1932)، عضو انجام بینالمللی آمار (1935)، رئیس موسسه فرانسوی جامعهشناسی (1938)، قائممقام جامعه فرانسوی روانشناسی (1943) بود.
او سفری هم به آمریکا کرد و 1930 مدتی استاد مدعو در دانشگاه شیکاگو بود و با بسیار از اعضای مکتب جامعهشناسی معروف این دانشگاه آشنا شد.
هالبواکس 1935 به سوربن پیوست.
او کلیمی تبار بود، لیکن بعد از اشغال فرانسه توسط حکومت نازی آلمان به فعالیتهای فکری و نوشتاری خود ادامه داد.
موضوع آخرین کتاب او «روسو و قرارداد اجتماعی» بود (1943).
کرسی «روانشناسی جمعی» (Kollektivpsychologie) در «کولژ دو فرانس» (Collège de France) در ماه مه 1944 به او واگذار شد، لیکن دولت این اقبال مستعجل بود، پلیس مخفی آلمان (گشتاپو) پسرش، پیر را که عضو مقاومت بود در ژولای همان سال دستگیر کرد. او نیز یک روز بعد دستگیر شد.
هالبواکس 20 اوت 1944 به اردوگاه کار اجباری در بوخن والت (Buchenwald) آلمان فرستاده شد و چند ماه بعد 16 مارس 1945 در این اردوگاه درگذشت یا به قتل رسید.
- دیدگاه شناختی
پیر بوردیو (Pierre Bourdieu)(1930-2002) آثار هالبواکس را بازنگری کرد، این بازنگری سبب شهرت هالبواکس شد.
آثار هالبواکس با شاخص موضوع، محتوا و روش میانرشتهای محسوب میشود.
دیدگاه شناختی او را میتوان بهصورت زیر خلاصه کرد:
مشاهده پدیدههای روزمره و پیوند آنها با تاملات نظری بهمنظور استفاده احتمالی از آنها در نظر و عمل سیاسی.
- تجربه
موریس هالبواکس اهمیت خاص برای تجربه انسان قائل بود.
او نخستین جامعهشناس واقعاً تجربی مکتب فرانسوی است.
هالبواکس در مقالهای با عنوان «دیدگاه جامعهشناختی» (1937) مینویسد، انسان واقعیت را بهطور مشخص با «تجربه» آن دریافت میکند، بنابراین تجربه چیزی فراتر از دادههای آماری ناب است.
- واقعیت اجتماعی
واقعیت اجتماعی از نگاه هالبواکس پدیدهای صرفاً عینی و ضروری با معیار مکتب دورکیم نیست.
او در نوشتهای با عنوان «آزمون آماری و احتمالات»، واقعیت اجتماعی را ناشی از تاثیر روندهای پویا و متعارض میداند.
واقعیت اجتماعی با این تعبیر نتیجه تاثیر «عوامل گوناگون» است.
بنابراین، واقعیت اجتماعی پدیدهای پویا و تغییرپذیر است. این تصور او از واقعیت اجتماعی سبب شد تا مفاهیمی مانند «دگرگونی»، «انتقال»، «جنبش» یا «کوشش» بخشی از جامعهشناسی او شود.
- ریختشناسی اجتماعی
هالبواکس مانند دیگر دورکیمی ها برای مقوله «ریختشناسی اجتماعی» اهمیت قائل بود، لیکن تاکید او بر جنبه پویای این مقوله است.
ریختشناسی اجتماعی چشمانداز فیزیکی یا مادی جامعه یا همان «ساختار» است.
به نظر او، از طریق مطالعه ریختشناسانه ساختارها، میتوان وضعیت درونی و تحولات جامعه یا گروههای اجتماعی را توضیح داد.
چراکه ریختشناسی نشان میدهد که در پشت ظواهر مادی یا ساختاری، اصول تغییرپذیر بازنمودهای جمعی، تصورهای نمادین گروهای اجتماعی و جامعه عمل میکند.
- وظیفه جامعهشناسی
موریس هالبواکس اهمیت زیادی برای جنبههای تکوینی واقعیتها و نهادها قائل بود.
او در نوشتهای با عنوان «آگاهی فردی و روح جمعی» نهادها را شکلهای با ثبات شیوههای زندگی تعریف کرد که مبدا آنها افکار، تصورها و بازنمودهای جمعی هستند،
بنابراین جامعهشناسی او جامعهشناسی آگاهی است.
وظیفه جامعهشناسی این است که نهفقط به جلوههای مادی پدیدههای اجتماعی توجه داشته باشد، بلکه شیوههای بیانی آنها را مطالعه و در پیوند با یکدیگر ترکیب و تحلیل کند. او در پژوهش طبقه کارگر از این شیوه استفاده کرد.
- طبقه
هالبواکس تعبیری خاص از جامعه دارد و ساختار طبقاتی جامعه امروزی را فرض مسلم در نظر میگیرد.
نظریه طبقاتی او جایی بین نظرات مارکس و دورکیم قرار میگیرد.
او مفهوم طبقه را با توجه به پنج شاخص تعریف میکند:
1) آگاهی طبقاتی (درواقع بازنمودهای جمعی)
2) جایگاه طبقه در سلسلهمراتب اجتماعی
3) آرمان اجتماعی طبقه
4) نیازهای طبقه
5) تمایزات نوعی طبقه.
- نظریه ازخودبیگانگی طبقه کارگر
کارگران با مواد و اشیاء کار میکنند؛ درنتیجه جهتگیری مادی در زندگی دارند.
آنها به این دلیل از انسان و جامعه فاصله میگیرد و این سبب خود بیگانگی آنها میشود.
موریس هالبواکس بر این نظر است که علت خود بیگانگی کارگران کار یدی است که او آن را در رتبهای پائین تر از کار فکری قرار میداد.
او به همین دلیل اهمیت کار با چیزها را درک نکرد و به قوه تبدیل اجتماعی (Transformationspotential) «چیزها» پی نبرد.
- سطح زندگی
سطح زندگی شاخصی برای نشان دادن میزان یکپارچگی طبقاتی و گروهی در زندگی اجتماعی و شیوه مشارکت اجتماعی طبقه یا گروه است.
سطح زندگی تجسم روابطی است که طبقات در ساختمان سازمان اجتماعی میسازند.
نمونه مثالی و الگوی این محافل را میتوان در جلوه درونی و بیرونی آنها دید و مشاهده کرد.
یکی از این نمونهها یا الگوها رفتار مصرفی گروههای اجتماعی است.
رفتار مصرفی شاخص خوبی برای اندازهگیری سطح زندگی است که با توجه به ارضا و همچنین رشد نابرابری نیازهای مادی و اجتماعی تعیین میشود.
مصرف پدیدهای پیچیدهای است و نمیتوان آن را تا سطح مصرف صرف مواد تقلیل داد.
مصرف پدیدهای است که تحت تاثیر عواملی مانند سلیقه، میل، شرایط کاری، حیات اجتماعی، خانواده، سنت و ارزشها قرار دارد.
- شیوه زندگی
موریس هالبواکس «شیوه زندگی» را مجموعهای از عادتها، تصورهای اعتقادی و هویتهای نوعی میداند که نتیجه فعالیتهای معمول و عادی انسان است و فعالیتهای زندگی او را تعیین میکند.
او معتقد است که شیوههای زندگی، پدیدههای فرهنگی و به عبارتی «نوعی از تمدن» است.
انسانها با شیوههای زندگی مختلف در محیط اجتماعی جامعهپذیر میشوند.
بنابراین، جامعهپذیری انسان تحت تاثیر شیوه زندگی او قرار دارد.
شیوه زندگی تنها به معنای سهیم شدن در مصرف در یک جامعه نیست، بلکه به معنای تصاحب فعال دنیا از راه مصرف است.
- حافظه فردی و جمعی
مقوله «آگاهی اجتماعی» (soziales Bewußtsein) محور وحدت درونی جامعهشناسی هالبواکس است که بازتاب آن در آگاهی جمعی خانوادگی، گروهی یا طبقاتی دیده میشود.
او مانند دورکیم، حافظه فردی را مشروط به وجود حافظه جمعی میدانست، بنابراین، حافظه جمعی فقط در محیط اجتماعی (sozialer Raum) و به کمک ابزار موجود در جامعه خلق میشود و امکان بروز پیدا میکند.
گروهها برای خلق حافظه جمعی از فضای زبانی، مکانی و زمانی استفاده میکنند.
او جزئیات شکلگیری حافظه جمعی را در سه گروه بررسی کرد: خانواده، پیروان یک دین و طبقه اجتماعی.
طبقات اجتماعی حافظه جمعی مخصوص خود دارند، حافظه کارگران «زنده» است، حافظه اشراف حافظهای قدیمی و کهنه است.
موریس هالبواکس حافظه جمعی را عامل انسجام اجتماعی میداند، چون حافظه جمعی حلقه پیوند گذشته و حال است.
- تفکر اجتماعی
تفکر اجتماعی (soziales Denken) به نظر هالبواکس حکم رگهایی را دارند که خاطرات جمعی در آنها جریان دارد.
هیچ اندیشه اجتماعی بدون خاطرات اجتماعی تصور پذیر نیست.
او در کتاب «حافظه جمعی» (1967) حافظه فردی و شخصی یا زندگینامهای (autobiographisch) را در برابر حافظه اجتماعی یا جمعی (soziales Gedächtnis) بررسی کرد و کنار حافظه تاریخی (historisches Gedächtnis) قرار داد.
حافظه جمعی با این تعبیر با «حافظه تاریخی» فرق دارد.
هالبواکس در پژوهشی تحت عنوان «مکاننگاری افسانهای انجیلنویسان در سرزمین مقدس» (1941) در پی اثبات این موضوع است که ساختار دادن به زمان بر پایه حافظه جمعی تحقق پیداکرده است.
مکانهای مقدس جایگاههای یادآوری از وضعیت زندگی مسیح یا جایگاههایی هستند که پیامهای عهد عتیق نازل شده است.
محتوای حافظه جمعی ایران، آگاهی اسلامی آنها است، در حالی محتوای حافظه تاریخی آنها، تاریخ با «شکوه» گذشته است.
- زمان اجتماعی و نظریه فراموشی
حافظه جمعی در ارتباط با زمان شکل میگیرد، بنابراین با توجه به این واقعیت که گروهها، محیطهای اجتماعی و زمانهای اجتماعی ناهمگن و همواره در معرض تغییر و تبدیل قرار دارد، حافظه جمعی نیز پدیدهای تغییرناپذیر نیست.
حافظه فردی یا جمعی به این دلیل تحت تاثیر مراحل رشد و ساختن اجتماعی زمان قرار دارد.
بنابراین، حافظه فردی و جمعی معیار خوبی برای شناخت ساختار اجتماعی در عصر مشخص است.
حافظه ارتباط نزدیک با فراموشی دارد، فرایند فراموشی در خدمت خلق معنا و خاطرهای دیگر است، روندی که سبب تغییر دامنه حافظه جمعی و تجدید آن میشود.