دکتر پولاک پدر طب ایران
دکتر پولاک از جمله معلمينى بود كه اميركبير آنان را از اتريش براى تدريس در دارالفنون استخدام كرده بود.
اما، وقتی این گروه 7نفری به ایران رسیدند دو روز قبل از آن امیر از کار برکنار شده بود، پولاک در این مورد می نویسد:
«در 24 نوامبر 1854 وارد تهران شديم. پذیرایی سردی از ما نمودند احدی به استقبال ما نیامد، خبردار شديم … چند روزی قبل از ورود ما، در نتیجه توطئه های درباری و علی الخصوص توطئه مادرشاه، ميرزا تقی خان مغضوب گردیده…» (پولاك، ياكوب، سفرنامه … ص4).
دکتر پولاك نكات جالبى از قدرت علما در دوره قاجاریه می نويسد:
«ملاها در بين محرومين و فرودستان طرفداران بسيارى دارند؛ دولتيان از ملاها می ترسند؛ زيرا می توانند قيام برپا كنند…» (همان…ص ۲۲۵).
وى در مورد قدرت ملاعلى كنى مرجع تقليد تهران می نويسد:
«يك اشاره از طرف او كافى است كه شاه را از تخت سلطنت به زير آورد و هر فرمان و دستورى كه درباره خارجيان و غيرمسلمانان صادر كند، فوراً از طرف مردم اجرا می گردد. سربازان گارد محافظ سفارت در تهران به من مى گفتند با آنكه از طرف شاه مامور حفاظت جان و اعضاى سفارت شدهاند، اما اگر حاج ملاعلى كنى به آنها دستور دهد، بدون درنگ من و ديگر اعضاى سفارت را خواهند كشت» (همان… ص۳۳۲).
در ۱۲۳۴ش. دكتر كلوكه طبيب خاص دربار درگذشت، و ناصرالدين شاه دكتر پولاك را به جانشينى وى برگزيد، او ده سال در ايران ماند و چندين كتاب درباره كحالى، پاتولوژى، جراحى، تشريح بدن انسان، سمومات … نوشت بعد از ده سال زندگی در ایران، به اروپا بازگشت.
ناصرالدین شاه در سومین سفر خودش به فرنگ او را در آنجا دیده و می نویسد:
«حكيم پولاك حكيم سابق ما كه در ايران بود از وينه به ديدن ما آمده بود، در اينجا ديده شد، او هم همان حكيم پولاك هفده بيست سال قبل است، همانطور فارسى حرف می زند و همان عادات و اخلاق و وضع را دارد» (خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان … ص230).
اعتمادالسلطنه می نویسد: «سنگ مثانه بيرون آوردن به اهتمام و تعليم دكتر پولاك شايع شد و در عرض يكسال، خود او بيست و سه سنگ درآورد كه يكى هلاك شد و باقى به سلامت رستند» (تاریخ منتظم ناصری … ج ۳، ص۱۷۴۹).
پولاك البته به صفت شوم ایرانیان یعنی پارتی بازی هم اشاره می کند و می نويسد:
به محض اینکه یکی از ایرانیان صاحب قدرت و مقامی می شود، تمام فک و فامیل های خود را سر کار می آورد و وقتی«مثلاً صدراعظم بشود، بلافاصله می كوشد با عقب گذاردن همه غريبه ها، تمام دار و دسته خود و حتى دورترين خويشاوندانش را از گمنامى و تاريكى بيرون بكشد و مقامات پايتخت و ولايات را به آنها سپرد. البته به محض اينكه صدراعظم ساقط شود، همه آنها نيز با وى از كار بیكار می شوند.» (پولاك، همانجا … ص ۱۵۹).
اما، دکتر پولاک با دو تا مشکل همواره روبرو بود یکی، حملات شدید طرفداران طب سنتی که چشم دیدن او را نداشتند و دیگری، ممنوعیت عمل کالبد شکافی به روی مسلمانان بوده که به نوشته وی، از نظر اسلام ممنوع بود و اجرای آن، با تکفير روبرو می شد.
پولاک می نویسد که حتی اجازه نمی دادند جسد جنایتکاران را هم تشریح کنم (همان … ص 212).
اما خوشبختانه، یکی از همکاران وی بطور ناگهانی می میرد و دکتر پولاک جسد او را کالبد شکافی می کند و همچنین، مورد دیگر، مرگ یک کتابفروش فرانسوی بود که برای رونق بخشیدن به کتابخانه اش، قبل از مرگ، جسد خود را به طب دارالفنون فروخته بود.
این دو کالبد شکافی را دکتر پولاک در حضور شاگردانش انجام داد.
اما آنچه بسیار عجیب است اینکه، اجازه معالجه و جراحی زنان ایرانی در 170 سال پیش توسط او به عنوان یک پزشک مرد خارجی است! پولاک می نویسد:
«جراحی های کوچک در مورد زنان بیشتر توسط جراحان زن انجام می گیرد و از این جراحان زن، دو تن در تهران به داشتن مهارت شهرت خاص دارند! با وجود این، اغلب، و بیشتر در موارد خطرناك، از جراحان مرد کمک می طلبند؛ بدین ترتیب هم بود که به من اجازه میل زدن مجرای بول، عمل سنگ مثانه دختران و زنان حتی در مورد طبقات ممتاز داده می شد» (همان … ص290).