ریموند ویلیامز و ساختار احساس
مفهوم «ساختار احساس» (Structure of feeling) بر معانی و مفاهیم به گونه ای که با آنها زندگی می کنیم تاکید دارد که نشان از تغییر و در جریان بودن است.
از نظر او ساختار احساسی با ویژگی هایی همچون اشتراک نسلی، انتقال از طریق تجربه زیسته و جامعه پذیری مشخص می گردد.
برهمین اساس، ریموند ویلیامز هدف تحلیل های فرهنگی را کشف همین تجربه زیسته مشترک و ساختار نهفته در پس مظاهر مختلف فرهنگی می داند که بیانگر ارزش های مشترک جامعه می باشد.
از نظر او کار نظریه پرداز فرهنگ، بازیابی همین ساختار احساسی از طریق فرهنگ مستند می باشد.
منظور از فرهنگ مستند آثار مکتوب، شعر، ادبیات، موسیقی، معماری، آثار تاریخی و نظایر آنها است.
در اینجا نیز ویلیامز با رجوع به افکار فرهنگ گرا و چپی خود و با خلق مفاهیم فرهنگی جدید معتقد است که فرهنگ لزوماً در بالاترین محصولات فرهنگی تبلور نمی یابد و فرهنگ هر عصری را ترکیبی از عناصر فرهنگی گذشته، عناصر مسلط و عناصر نوظهور می داند.
ریموند ویلیامز مفهوم خاص ساختار احساس را برای نظریه پردازی در مورد نسبت حیث تاریخی فرهنگ و تاثیرات مادی آن به کار می برد.
ساختار احساس، چنانکه از نامش بر می آید، درحقیقت پدیده ای ملموس نیست، بلکه بازسازی ثانوی الگوها و احساسات خاص در مرتبه ای فروتر است.
از نظر ویلیامز این الگوها و احساسات در طول تاریخ و در تجربه جمعی معین از مردم شکل گرفته اند، الگوها و احساساتی که خود به شرایط مادی زندگی مردم وابسته بوده اند.
ساختار احساس به مردم امکان می دهد معنای رویدادها را با همدیگر بفهمند، بی آنکه این کار شکل تحمیل به خود بگیرد.
از آنجا که ماهیت تن یافتگی ساختار احساس محصول فرایند تاریخ است، این ساختار ثابت نبوده بلکه فرایندی پویاست.
ساختار احساس، به خصوص در مواجه با رویدادهای شگرف مانند فاجعه ای عظیم دچار گسستی ناگهانی می شود که جلوه اش ناتوانی عمومی مردم در تولید معناست.
بنابراین، حس و حال تازه آثار هنری در عصر بازتولید مکانیکی دیگر نه به خلاقیت بلکه به جنبه عاطفی محصول، یعنی به ظرفیت و استعداد اثر برای القای رابطه ای عاطفی میان رسانه ها و مصرف آن، وابسته است
سلام روز به خیر لطف میکنید منبع همین مطلب و نیز منبع دیگری از ویلیامز حتی انگلیسی معرفی کنید
سپاس