زبان مادری (زبان اول) چیست؟
در برخی جوامع و کشورها زبان مادری (mother/father tongue) گوشهای از زبان ملی است، در نتیجه فاصلهای میان زبان مادری و زبان ملی نیست، مثل کودکان تهرانی که زبان مادریشان گوشهای از زبان فارسی است.
اما وقتی به جامعه ایرانی به مثابه یک کل نگاه میکنیم، ایران به صورت تاریخی کشور ـ جامعه چندقومی، چندزبانی، چندفرهنگی و چندمذهبی است، بنابراین گاهی میان زبان مادری و زبان ملی (زبان فارسی) فاصله میافتد، در این حالت زبان مادری یک نوع زبان محلی یا قومی به حساب میآید.
چنانکه زبان های قومی ایران مثل آذری، کُردی، ترکمنی، بلوچی، لری، لکی، ارمنی، عربی، عبری، تاتی، گیلکی و مازنی (و بقیه زبان های محلی و قومی و مذهبی که در این نوشتار امکان احصاء همه آنها نیست) نسبت به زبان ملی فارسی چنین وضعیتی دارند.
زبان مادری در گام نخست زبان احساسات مادر و کودک و روابط مادر و کودک است.
در گام دوم زبان روابط و احساسات پدر و بقیه اعضاء خانواده با کودک است
گام سوم زبان فامیل و قوم و قبیله و محله است.
پس زبان مادری زبان دوره کودکی انسان و زبان احساسات و خواستههای غریزی و خواهش های نخستین دوره کودکی است.
چون کودک با زبان مادری میگرید، میخندد
نیازهایش را میطلبد
بازی میکند
مشاجره و بگو مگو میکند
و نخستین شناخت های خود از دنیای پیرامون را تنها با زبان مادری کسب میکند و بیان مینماید
و با سخن گفتن به زبان مادری از فردیت و تنهایی خارج میشود و از تعلق خود به یک گروه آگاه میگردد.
از اینرو زبان مادری به مثابه عرصه خصوصی، بیشتر یک زبان عاطفی است، و زبانی قوممرکز است و در قیاس با زبان ملی یک زبان خاص، محدود و بسته است.
به عبارت دیگر زبان مادری، زبان محاسبهگری کلان و عقلانیت عام، منفعت عمومی، مصلحت ملی، عرصه عمومی و حوزه افکار عمومی نیست.
اما امروزه تحولات دوره مدرن شیرازه زبان های مادری را از هم پاشیده است و هیچ یک از زبان های مادری به همان وضع قدیم و دست نخورده باقی نماندهاند.
از اینرو، امروز زبان های مادری نیز از بسته بودن به سوی باز بودن حرکت کردهاند.
امروزه با پدید آمدن مهد، کودکستان، پرستار، معلم، مدرسه و کتاب و رسانه، خیلی زود «زبان دوم/ زبان ملی» و «زبان سوم/ زبان جهانی» مثل انگلیسی هم برای کودک آغاز میشود و این نهادهای جدید که جایگزین خانه و مادر در شهرها و سکونت گاه های امروزی شدهاند، به صورت مستقیم بر وضعیت و ساختارهای زبان مادری تاثیر میگذارند.
حتی میتوان گفت در «جامعه رسانهای شده» زبان مادری روز به روز اهمیت و نقش قدیم خود را از دست میدهد.
خصوصاً امروزه با پدید آمدن رسانههای دو سویه مثل شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و ارتباطات ملی و بینالمللی عملاً گذر از زبان های محلی و مادری خیلی زود اتفاق میافتد.
در نتیجه ما امروزه با پدیده زوال برخی زبان های مادری به مثابه زبان محلی و قومی مواجه هستیم.
در دنیای امروز سال به سال خیلی از زبان های محلی و قومی و مادری رو به فراموشی میروند و گویشگران آنها اندک و اندک تر میشوند و در معرض نابودی قرار میگیرند.
به همین سبب یونسکو در سال ۱۹۹۹ در یک مجمع عمومی برای کمک به استمرار تنوع زبانی و فرهنگی و پاسداری از زبانهای در معرض نابودی روز ۲۱ فوریه را به عنوان «روز جهانی زبان مادری» نامگذاری کرد.
اما از سوی دیگر، این زوال و افول در بخشی از گویشگران زبان های مادری و قومی و محلی مشکل جریحهدار شدن احساسات و تعصبات را به دنبال داشته و به حیثیتی شدن و ایدئولوژیک شدن موضوع زبان مادری و قومی منجر شده است
و این گویشگران دیگریِ رقیب یا دیگریِ متخاصم را که همان زبان ملی است، عامل زوال و نابودی زبان خود به حساب آوردهاند و به نوعی نفرت و کینه و خشونت دامن زدهاند
در حالیکه زوال و افول زبان های مادری و قومی و محلی یک واقعه و روند عصری است و ویژگی عصر مدرن و تجدد و عصر جهانی شدن و ظهور پدیده ملت ـ دولت و رسانهای شدن جامعه است و اساساً توطئه گویشوران زبان های دیگر و رقبا نیست.
ولی برخی گویشگران زبان های مادری و قومی و محلی همواره این واقعه را یک توطئه تلقی کردهاند و در نتیجه زبان ملی را مقصر و عامل افول زبان قومی و مادری خود یافتهاند و گویشگران زبان ملی را رقیب و خصم خود تلقی کردهاند و به شرایط دوران و الزامات زمانه و زمینه توجه نکردهاند و ایدئولوژیهای قومی نیز این مشکل را بیشتر دامن زدهاند.
چنانکه در ایران هم گروه هایی از گویشگران زبان های قومی، زبان فارسی را دیگری متخاصم یافتهاند و به الزامات مدرنیته و تجدد، جهانی شدن، عصر ملت ـ دولتها، عصر زبان ملی و فرهنگ ملی و عصر رسانهای شدن جامعه، توجه نکردهاند یا نخواستهاند توجه بکنند.
سلام
مقاله شما را خواندم. من با این بخش که مسئله زبان ایدئولوژیک شده و زبان ملی در مقابل زبان قومی قرار گرفته موافقم.
منتها اقوام چقدر محقند؟
این که زبانشان اجازه تدریس نیافته و در مقاطعی امکان و اجازه این را نداشته اند که تئاتری به زبان خودشان روی صحنه ببرند، آیا نمی تواند دلایل کافی برای این مدعا باشد که زبان های ملی و نخبگان طرفدار دولت ملت سیاست های یکسان سازانه ای را پیش بردند که عملاً نتیجه اش حذف و انکار زبان های قومی بوده است؟