لائیسیته چیست؟
برای ورود به بحث درباره لائیسیته توجه به چند نکته لازم است:
نخست این که لائیسیته یا سکولاریسم را در عام ترین معنای آن جدایی یا تفکیک دولت از دین (و هم چنین از ایدئولوژی ها و برداشت های گوناگون از بایسته بودِ زندگی) بدانیم چنین پدیده ای را باید در بافتار و چشم اندازی گسترده، بر زمینه اجتماعی و تاریخی معین دید.
دوم این که باید یادآوری کرد که لائیسیته چه نیست:
الف) سکولاریسم رد دین یا دین ستیزی نیست.
ب) سکولاریسم، تمایز ساده میان امور دنیوی و امور معنوی نیست، بلکه جدایی و تفکیک امر سیاسی از امر دینی است.
ج) سکولاریسم نه فلسفه است نه آموزه، و نه ایدئولوژی.
سوم این که باید از خلط مبحثی تاسف بار پرهیز کرد. از آن جا که لائیسیته بر گذار دین از پهنه عمومی به پهنه خصوصی مبتنی است، برخی شتاب زده چنین می پندارند که دین در این روند به موضوعی شخصی تبدیل می گردد و در نتیجه نباید در زندگی اجتماعی دخالت ورزد یا نقش اجتماعی داشته باشد.
سبب این برداشت نادرست همانا بدفهمی دو اصطلاح «پهنه عمومی» و «پهنه خصوصی» است.
درواقع، نخستین به حوزه دولت و دومین اصطلاح به جامعه مدنی حوالت می دهد.
از این رو، گفتن این که دین به پهنه خصوصی می رود به معنای خصوصی و شخصی شدگی آن نیست.
در حقیقت این سخن بدان معنی است که گرچه دین پهنه عمومی را ترک می گوید، اما در جامعه حضور دارد و آزادانه عمل می کند.
بنابراین، به بُعد درونی و فردی خود کاسته نمی شود، بلکه ناگزیر جنبه بیرونی و اجتماعی خود را حفظ می کند.
اکنون به سراغ تعریف لائیسیته رویم.
مفهوم لائیسیته را می توان به دو معنای متفاوت فهمید.
نخست، این مفهوم به معنای گسترده، جدایی دین و واقعیت های دنیایی را مشخص می کند.
در غرب با چنین شیوه ای همه واقعیت ها و فعالیت های بشری – سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اندیشگی و غیره – رفته رفته خودمختاری خود را نسبت به دین و کلیسا به دست آورند.
دوم، لائیسیته به معنای ویژه، همانا جدایی دولت از دین را مشخص می کند که دارای دو جنبه مکمل یکدیگر است:
از سویی چنین مفروض می دارد که دولت به کلی از هر دین و کلیسایی مستقل باشد و از دیگر سو، مستلزم آن است که همه دین ها از آزادی کامل نسبت به دولت برخوردار باشند.
البته چنین وضعیت ایده آلی به ندرت تحقق یافته است، زیرا جدایی مطلق دولت از دین ممکن نیست!
لائیسیته به معنای جدایی دین و دولت درواقع جدایی بنیادی تری میان دولت و جامعه مدنی را مفروض می دارد که هم مستلزم ساختمان دولت مدرن است که مسئولیت مراقبت از مصلحت و منافع عموم را به دوش دارد، و هم مستلزم شکل گیری جامعه ای است که در آن افراد آزادانه منافع خاص خود را پی می گیرند.
مفهوم لائیسیته مفهومی است بسیار گسترده و بسی محدود.
گسترده است زیرا در نخستین تحلیل به رژیم هایی مربوط می شود که به آزادی اعتقاد و وجدان احترام می گذارند، یعنی فرض را بر این نهاده اند که دولت نه به بخشی از مردم، بلکه به همگان، به همه مردم (به زبان یونانی لائوس Laos) تعلق دارد و نباید به افراد به سبب گزینش راه و روش های زندگی شان تبعیض روا داشته شود.
محدود است، زیرا هر چند این واژه و ارجاعش به نبرد با ایده دخالت کشیشان در سیاست، در سنت فرانسوی بسیار پرمعناست و گرچه در این سنت افزون بر اعلام و تایید آزادی دینی، به جدایی دولت از مذهب ها نیز ارجاع می دهد، اما بسیاری از کشورهای دیگر که به آزادی اعتقاد و وجدان و اصل عدم تبعیض با دقت احترام می گذارند با آن چندان آشنا نیستند.
پس می توان میان دو معنای واژه لائیسیته تمایز قائل شد.
بدین سان که نخستین، جدایی ریشه ای دولت و مذهب ها را می طلبد و دومین – یا لائیسیته به معنای گسترده واژه که دولت های دمکراتیک روزگار ما پذیرفته اند و عموماً به اجرا گذاشته اند – اصل آزادی اعتقاد و وجدان را با اصل عدم تبعیض به دلایل دینی و مذهبی (یا دامن گسترده تر از آن به دلیل تعهد دینی و معنوی) همباز می گرداند.
دولت نه به هواداران دریافت ویژه ای از زندگی سعادت مند – چه دینی و چه غیردینی – بلکه به همه مردم تعلق دارد.
باری، بحث و گفت و گو میان هواداران لائیسیته گسترده و رزمندگان راه لائیسیته ای به شدت «جدایی خواه» درست بر سر این موضوع درگرفته است.
منبع: آرشه، گی (1385)،لائیسیته، ترجمه عبدالوهاب احمدی، تهران: نشر آگه، ص 17-7.