مرز نقد علمی و نقد عامّی
نقد علمی را از «نقد عامّی» با مرزهایی میتوان تفكیك كرد :
1 ـ نظاممندی
2 ـ ارائه مدل و الگو
3 ـ قابلیت گفتگوی علمی
4ـ توجه به دغدغههای اجتماعی و مسأله محوری
5ـ استدلال محوری
6ـ دوری از كلّی گویی و توان تجزیه و تحلیل مساله
7ـ تخصص محوری و رعایت حدود و چارچوبهای حوزههای تخصصی علوم
8 ـ توجه به نقاط قوت و امتیازات همراه با نظر به ضعفها و كاستیها
9 ـ توجه به اصل تبیین و تحلیل كامل یك نظریه در ارائة الگوی نقد
10 ـ استفاده از ادبیات تحقیقی بجای ادبیات تقلیدی
11 ـ بهرهبری از ادبیات پیشرو و محرّك بجای استفاده از مفاهیم و ادبیات ایستا و مانع (این امر، تفاوت نقد پیشرو با نقدی است كه عواطف انسانی را به مقابله خصمانه سوق میدهد)
12 ـ ارائه الگوی نقد خلّاق و پویا (به نحوی كه نقد، بتواند مانند پلی، خواننده را از دیدگاه مؤلّف به سمت ایده پردازی و تولید نظریههای جدید هدایت كند).
13 ـ تفكیك و توجه به خاستگاه (تحلیل بیرونی) و پایگاه (تحلیل درونی) یك نظریه
14 ـ تفكیك نقد درون ساختاری (بَنایی) به معنای تحلیل و بررسی میزان انسجام و نظم منطقی، با نقد برون ساختاری (مبنایی) یك اثر به معنای تحلیل و بررسی میزان هماهنگی مفاد اثر با اصول و مبانی مفروض.
15 ـ ارائه نقد در قالب و شكل یك اثر علمی اعم از مقاله پژوهشی یا كتاب علمی یا یادداشت تحقیقی.
برآیند بَر نهادهای پیش این خواهد بود كه نقد علمی، در یك جامعه علمی دارای «اصالت و هویت مستقلی» است.
تلقی نقد آن هم صرفاً به عنوان یك مقدمه یا ابزاری برای ورود به دنیای تحلیل یا تبیین یا تولید، نگاهی فرودستانه و خام به هویت و نقش نقد علمی است.
تنها در یك نگاه گذرا و ابتدایی می توان نقد را مقدمة یك موخّره برای تولید علم و دانش قلمداد كرد.
حال آن كه نقد علمی، اصالتاً هم هدف است و هم ابزار.
چرا كه شاخصههای یك دانش مستقل با روششناسی خاص، مساله، موضوع، اهداف، رویكردها، منابع، مبانی و مبادی ویژهای را دربردارد.
از مقاله منظومه نقدپژوهی