مواجهه انسان با شرایط تنش
«…همانطور که شرح داده شد افراد در رویارویی با موقعیتی خاص یا عمل میکنند یا دست به کنش میزنند.
هر کدام از این موقعیتها ممکن است نویدبخش افزایش قلبم یا تهدیدی برای کاهش آن باشد و افراد نیز مجبور به انتخاب رفتاری هستند که ممکن است هر کدام از این دو حالت را رقم بزند.
در چنین موقعیتی با یک «تنش» روبه روایم؛ بیماری، فروپاشیِ اقتصادی و طلاق شکلهای مختلفی از تنشهای شناخته شده هستند.
از سوی دیگر «من» سیستم پیچیده خودآگاهی است که در پی افزایش قلبم است و به همین خاطر میتواند وضعیت مطلوبی را تصور کند که در آن تصویر قلبم بیشتر از وضعیت موجود است.
مثلاً فردی که به یک زبان مسلط است، میتواند تسلط بر پنج زبان را تصور کند، یا بهترین دوندهی شهر میتواند موقعیتی را تصور کند که در آن بهترین دوندهی کشور است.
چنین فاصلهای بین قلبم موجود با تصویر قلبم مطلوب نیز یک موقعیت تنش زاست.
به عبارت دیگر، تنش شکاف میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب است.
ویژگی تنش حرکت به سوی امکانهای جدید است. گاه این امکانهای جدید تهدیدی را رفع می کنند که کاهش قلبم را به دنبال دارد.
مثلاً وقتی دزدی به خانهای دستبرد میزند، وضعیت مطلوب تصور دستگیری دزد است.
نکته:
هر چه شکاف میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب عمیقتر باشد، تنش بزرگتر است.
تنش یک اصطلاح عمومی است که برای هر چهار لایهی فراز (زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی) است کاربرد دارد، اما به طور اختصاصی تنش در سطح اجتماعی «بحران» نامیده میشود و «چالش» برچسبی برای تنش در سطح روانی است.
سیستمهای پیچیده همواره با تنش همراه اند و سیستمی وجود ندارد که تنش نداشته باشد.
بدن همواره با امکان نابودی و مرگ روبهرو است، سیستم اجتماعی همیشه امکان دستیابی به قدرت بیشتر را دارد و فروپاشی قدرت نیز در هر نهادی ممکن است، سطح روانی هم در همه حال به دنبال لذت بیشتر است.
با این حال عمدتاً تنش را در شکل منفی آن تصور میکنند و در پی ریشهکن کردن آن هستند.
البته این، تا حدودی، درست است؛ چون انسان در شرایط تنش دست به «عمل» میزند و چون عمل محافظهکارانه است، امکان شکست را افزایش میدهد.
به همین دلیل، انسان آموخته تنش را در حالت منتهی به شکست تجربه کند.
در صورتی که تنش امکانی است که فرد میتواند در آن به «کنش» دست بزند. با این که کنش هم ممکن است گاهی به شکست منتهی شود، اما در صورت پیروزی، فرد کنشگر تجربهی ارزشمندی را از سر گذرانده است.
از طرف دیگر، ممکن است فرد در شرایط تنش دست به عمل بزند و موفق شود، اما به صورت آماری امکان موفقیت کنش بیشتر است و در نهایت قلبمِ بزرگتری به همراه خواهد داشت.
مثال قابل درک برای انتخاب نوع رفتار در این شرایط، بحرانهای اقتصادی است.
بحران اقتصادی به خودی خود شکست یا موفقیت نیست.
زیرا در بحرانهای اقتصادی افراد زیادی ثروتمندتر میشوند و البته داراییِ تعداد بیشتری از افراد بر باد میرود.
پس، نتیجهی مواجهه با تنش به رفتار فرد بستگی دارد و باید تحلیل کرد که چه عملها یا چه کنشهایی در مواجهه با تنش سبب موفقیت یا شکست شده است.
واکنش به تنش
سیستم تکاملی همواره در وضعیت تنش قرار دارد و فقط هنگامی که میمیرد تنشهایش از بین میرود. افراد در هنگام رویارویی با تنش به دو شیوه متفاوت رفتار میکنند:
۱. گریز: حفظ وضعیت موجود؛ در این شرایط فرد به هر بهانهای از تنش فرار میکند و با وجود ثابت ماندن وضعیت، فرض میکند تنش از بین رفته است.
۲. سازگاری: سازگار شدن جدا شدن از وضعیت موجود و حرکت به سمت وضعیت مطلوب است. در این حالت فرد جدا از نتیجهای که حاصل خواهد شد، به سمت رفع تنش حرکت میکند.
فردی که از تنش میگریزد، در واقع آن تنش را همواره همراه خود دارد و ایستایی در وضعیت موجود، عواطف و هیجانات منفی مثل ترس و آز را در او پرورش میدهد.
در صورتی که از نظر آماری حرکت به سمت سازگاری با تنش، امکان پیروزی و افزایش قلبم بیشتری به همراه دارد، اگر چه امکان شکست نیز در این اقدام وجود دارد.
اگر سازگاری با تنش موفقیتآمیز باشد، تنش از بین میرود، فرد در موقعیت جدیدی قرار میگیرد و قلبمِ او افزایش مییابد.
البته در موقعیت جدید فرد باز هم با تنش جدیدی روبهرو میشود، زیرا در هر موقعیتی که قرار بگیرد، برای او شرایط بهتری قابل تصور است.
از آن جا که احتمالاً موقعیت جدید فرد از موقعیت قبلی پیچیدهتر است، تنش جدید هم پیچیدهتر از تنش قبلی خواهد بود.
برای مثال، پاسخ گفتن به یک پرسش، که کوچکترین تنش در سطح معناست، همان سازگاری با تنش است و پاسخ ندادن هم به معنای گریز از تنش.
اما پس از سازگاری پرسشها تمام نمیشوند بلکه به شکل معمول، پرسشی عمیقتر جای آن را میگیرد…»
پیوست: چند بند از فصلی از کتاب «بافتشناسی قدرت»