نظریه ساختیابی و ساختاربندی
از نظر گیدنز، تحلیل اجتماعی جامعهشناسان معمولاً متکی بر دو رویکرد است؛ رویکرد عامل (Agent) محور و رویکرد ساختار محور.
رویکرد اول به افراد، مقاصد و نیتها، انگیزهها، باورها، یا ارزشها به منزله عوامل شکلدهنده به حیات اجتماعی توجه دارد.
رویکرد دوم برای تبیین زندگی فردی و اجتماعی بر فرایندهایی همچون پویشهای سازمانی یا طبقاتی تاکید دارد.
رویکردهایی همچون کنش متقابل نمادی و نظریه مبادله معرف رویکرد نخست و ساختارگرایی آمریکایی و فرانسوی (برای مثال، بلو و لوی اشتروس)، مارکسیسم، و کارکردگرایی نماینده رویکرد دوم هستند.
به یک معنا، انشقاق میان رویکردهای عاملیت محور و ساختار محور، نشانگر اختلافی دیرپا بر سر آن است که آیا زندگی اجتماعی و تاریخ محصول تصمیمات و خلاقیت انسانهاست یا این قوانین و فرایندهای اجتماعیاند که عمدتاً مستقل از آزادی انسانها عمل میکنند.

نظریهپردازان اجتماعی کلاسیک یا معاصری که از رویکردهای تک بعدی کنش محور یا ساختار محور اجتناب کردهاند، رابطهی میان فرد و جامعه را به شکل فرایندی تعاملی یا تاثیرگذاری متقابل مجسم میکنند.
گفته میشود که انسانها نهادهای اجتماعی و فرهنگ را میسازند اما در مقابل، این ساختارها رفتار انسانها را محدود میکنند.
چنین صورتبندیهایی با دو مشکل روبهرو هستند؛
اول آنکه چنین رویکردهایی، با دادن وزن علّی بیشتری به یکی از آنها، به سادگی به تقلیلگرایی یک جانبه مبدل میشوند. (مثلاً مارکس و پارسونز به سمت ساختارگرایی میلغزند)
و دوم، انسانها همواره پیش از هر چیز موجوداتی اجتماعیاند و ممکن نیست که جامعه را بدون فرض کنش افراد مجسم کرد.
به جای فرض رابطهای تعاملی میان فرد و (عاملیّت) و جامعه (ساختار اجتماعی)، گیدنز پیشنهاد میکند که عاملیت و ساختار را صرفاً وجوه مختلف کلیه اعمال اجتماعی ببینیم.
میتوانیم وجوه ساختاری و وجوه مربوط به عامل یا کنش بشر را از یکدیگر جدا کنیم، اما این یک تمایز تحلیلی است نه واقعی (سیدمن،1386: 190).

گیدنز میکوشد در قالب نظریه ساختیابی، جامعهشناسی دوگانهای را ارائه کند که ترکیبی است از ساختارهای اجتماعی و کنش.
قبل از هر چیز منظور از مفهوم ساختیابی فهماندن این مطلب است که ساختارهای اجتماعی از زاویه حرکت (Movement) قابل درکاند.
گیدنز ساختاریابی را چنین تعریف میکند: روند روابط اجتماعیای که در زمان و مکان از طریق دوگانه بودن امر ساخته شده، ساخت مییابد (کرکوف،58:1392).
گیدنز مفهوم «دوگانگی ساختار» را به کار میگیرد تا دیدگاه دوگانه خود را به عمل اجتماعی نشان دهد.
گفته میشود که ساختارهای اجتماعی هم وسیلهکنشاند یا کنش را ممکن میسازند و هم خود به وسیله کنش اجتماعی بازتولید میشوند.
این رویکرد ساختارهای اجتماعی را بیشتر به منزله «نظمی مجازی» میبیند تا به شکل یک واقعیتی اجتماعی مجزای از فرد.
منظور گیدنز از نظم مجازی آن است که ساختار به یک معنا، در ذهن افراد وجود دارد، آن هم به منزله دانش عملی در بارهی این که چه قواعدی (فرایندها یا سنتهای مسلم فرض شده) و چه منابع (امکانات مادی و اجتماعی برای انجام امور) برای رفتار اجتماعی در موقعیتهای مختلف ضروری و مناسب است.
برای مثال بازیکنان میدانند چه قواعدی را باید به کارگرفت تا اجرای بازی بیسبال میسر شود.

اما تنها از طریق عمل بازیکنها است که این قواعد وارد جریان زندگی اجتماعی میشوند.
وجود زبان از طریق کنش گفتار را در نظر بگیرید، اما در عین حال زبان به منزلهی نوعی واقعیت مجازی موجود است، به این معنا که در ذهن افراد و در عین حال جدای از آنان وجود دارد.
دوگانگی ساختاری آشکاری در این امر دیده میشود که اعمال گفتاریمان از طریق زبان میسّر میشوند، اما زبان خود از طریق این اعمال بازتولید میشود.
علاوه بر این، ایدهی دوگانگی ساختار به گیدنز اجازه میدهد استدلال کند که ویژگیهای ساختاری کنش آدمی تنها محدود کننده نیستند، بلکه همانگونه که مثال زبان نشان میدهد، ساختارها انجام رفتارهای اجتماعی را نیز ممکن میسازند.
نگاه به زندگی بشری به منزله فرایند ساختاربندی (Structuration) به این معنا نیست که امور انسانی همواره در وضعیت تغییر و تحول دائمی به سر میبرند.
اعمال اجتماعی درون نظامها و نهادهای اجتماعی الگومند میشوند.

از نظر گیدنز نکته کلیدی آن است که حیات اجتماعی نه مجموعهای از کنشهای فردی و نه مجموعهای از ساختارهای اجتماعی است، بلکه به مثابه فرایندی در نظر گرفته شده است که مفهوم کلیدی آن عمل اجتماعی به شمار میآید و دارای دو جنبهی «عاملانه» و «ساختاری» است.
این رویکرد فرایندوار (Processual) به زندگی اجتماعی نقشی اساسی در کل نظریه گیدنز دارد.
منابع:
Structuration Theory
– سیدمن، استیون (1386)، کشاکش آراء در جامعهشناسی، ترجمه: هادی جلیلی، تهران: نشر نی.
-کرکوف، فلیپ (1392)، جامعهشناسی بین امر جمعی و فردی، ترجمه: علیرضا خدامی، تهران: نشر نی.