نگاهی جامعهشناختی به طالبان و داعش افغانستان
تحلیلی بر «خلافت خراسان» و داعش افغانستان
«خلافت خراسان» یکی از ولایات ادعایی داعش در جریان تلاش برای ایجاد «خلافت اسلامی» است.
در اواخر سال 1394، یکسال پس از آن که داعش در عراق و سوریه اعلام خلافت کرد، گروهی از جنگجویان جدا شده از طالبانِ پاکستان به شبهنظامیانی در افغانستان پیوسته و گروه جدیدی را تشکیل دادند و آن را شاخه منطقهای داعش خواندند.
رهبری مرکزی داعش نیز این گروه را رسماً تایید کرد؛ به ویژه آنکه اعضای این گروه در شمال شرق افغانستان از جمله در ولایات کنر، ننگرهار، خوست و نورستان نفوذ زیادی پیدا کرده بودند و در پاکستان و دیگر بخشهای خاک افغانستان از جمله در کابل سلولهایی برای خود ایجاد کرده بود.
منظور از خراسان، منطقهای تاریخی و گسترده است که پاکستان، افغانستان، ایران و آسیای مرکزی را در بر میگیرد.
از زمان پیدایش داعش تاکنون بسیار مطرح شده که گروه «داعش خراسان» در هر دو کشور افغانستان و پاکستان مسئولیت برخی از مرگبارترین حملات را بر عهده گرفته است.
البته «داعش خراسان» با وجود کشتارهای گسترده نتوانسته است قلمرویی در افغانستان یا پاکستان را به تصرف خود درآورد و بیشتر از طریق سلولهای مخفیِ مستقر در داخل یا حومه شهرها فعالیت میکند و دست به حمله میزند
و به همین جهت این سوال مطرح است که امکان تحقق این گروه وجود دارد یا نه؟ که در بخش تحلیل بدان اشاره شده است.
اعضای داعشِ خراسان، همانند طالبان از شبه نظامیان سنی مذهب حنفیِ تندرو تشکیل شدهاند.
اما به لحاظ ماهیت و جزئیات عقیدتی، این گروه با طالبان کاملاً متفاوت است تا جایی که اینها طالبان را «مرتد» قلمداد میکنند.
برای مثال در بسیاری موارد این گروه با توافق واشنگتن و طالبان در دوحه انتقاد و آنها را به کنار گذاشتن اهداف جهادی متهم کرده است.
حافظ سعیدخان در مصاحبهای که در نشریه دابق نشریه رسمی داعش، (شماره ۱۳، ربیع الآخر ۱۴۳۷ ه ق) منتشر شد، از مناطق تحت کنترل داعش خراسان در افغانستان و پاکستان به عنوان «دروازهای برای گسترش قلمرو خلافت» اسم برده بود.
«دولتهای پاکستان و افغانستان و سازمانهایی مانند طالبان و لشکر طیبه که آنها ایجاد کردهاند، مانع گسترش خلافت هستند».
گفته میشود که اختلاف داعش خراسان با طالبان و القاعده هم برسر قلمرو و منابع است و هم برخی ابعاد ایدئولوژیک دارد.
داعش این گروهها را متهم میکند که عقایدشان به شرک آلوده است؛ چرا که در پی افزایش مشروعیت خود از طریق علقههای قومی، ملی و قبیلهای هستند و اسلام شان خالص نیست.
قبل از اشاره به «خلافت خراسان»، باید به این نکته توجه کرد که شبه قاره هند (پاکستان، افغانستان و شمال هند) یکی از مهم ترین پایگاهها و خاستگاههای مکاتب مذهبی در جهان اسلام بوده است.
مکتب دئوبندیه و مکتب بریلوی، هر یک با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاصی ظهور و بروز یافتند و از بدو ظهور تاکنون، به دلایل متعدد از جمله به دلیل اختلافات فکری در برخی موضوعات بین رهبران مذهبی آن، به شاخههای متعدد اسلامگرایی تقسیم شدهاند که بخشی از این شاخهها، ذیل مکتب دئوبندی و برخی شاخهها ذیل مکتب بریلوی تعریف میشوند.
به عنوان نمونه جریان جماعت اسلامی در پاکستان، به مکتب بریلوی باور دارد، اما جمعیتالعلمای اسلام و دو شاخه مولانا فضل الرحمان و مولانا سمیع الحق، وابسته به مکتب فکری دئوبندی است.
جنبش طالبان به لحاظ مذهبی تا حدود زیادی وامدار «مکتب دئوبندیه» و به لحاظ قومی وابسته به آیین «پشتونوالی» است، چرا که طالبان و رهبران آن عمدتا در مدارس دینی مربوط به دئوبندیها، آموزش دیده و در بستر سنت قومی پشتونیستی پرورش یافتهاند.
البته روند تحولات، حوادث سیاسی به ویژه حمله شوروی به افغانستان، تشکیل گروههای مجاهدین و نقش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در حمایت از گروههای جهادی سنی، نفوذ وهابیت و حتی نفوذ تفکر اخوانی [1] در میان برخی از مجاهدین افغان؛ موجب شده تا طالبان و طالبانیسم، متاثر از جریانهای فکری و مذهبی متعدد بوده و عملاً طالبانیسم خود به یک «مشی مذهبی و سیاسی» تبدیل شود.
امروزه طالبان دارای طیفبندی مختلف با لایههای هویتی متعددی است و بدون شک برای شناساسی و شناخت طالبان علاوه بر طیفهای متعدد (شورای کویته، شبکه حقانی، شورای شمال، شورای پیشاور و…) باید، مکاتب مذهبی و جریانهای فکری که بر طالبان تاثیر گذاشته نظیر دئوبندیه، وهابیت و حتی نگرش اخوانی مورد بررسی قرار گیرد.
به ویژه که طالبان در بستر جامعه سنتی و روستایی افغانستان شکل گرفته و آیین «پشتونوالی»، طرفداران جریان طالبان را مقیّد به فرامین و آیینهای پشتونوالی کرده است.
منظور از اشاره به مطلب فوق، این بود که اگر امروز طالبان به عنوان یک جنبش فکری و سیاسی، توانسته تا حدودی جاپای نسبتاً محکمی در افغانستان به دست بیاورد (فارغ از موضوعات سیاسی)، به دلیل نوع جامعهپذیری سیاسی آن، عقبه فکری، پشتوانه قومی و سپس (در مرحله بعدی) حمایت بازیگران خارجی است و به همین دلیل هم هست که طالبان پس از 20 سال از سقوطش، به دنبال احیای امارت اسلامی در افغانستان است.
چرا که هم طالبان دارای عقبه فکری، پشتوانه مردمی و هم معتقد به اصول فکری مکتب دئوبندیه در ایجاد امارت اسلامی است (هر چند که رگههایی از وهابیگری و سلفیت نیز در بدنه طالبان دیده میشود).
اما، نمیتوان برای داعش و خلافت خراسان، چنین پیشینه و جایگاهی را قائل شد.
گروه ولایت خراسان، با نام کامل حکومت اسلامی عراق و شام – ولایت خراسان، شاخه محلی داعش است که در افغانستان و پاکستان فعالیت میکند.
این گروه افراطیترین و خشنترین گروه بین جهادی های مسلح حاضر در افغانستان محسوب میشود.
این گروه در دیماه 1394، هنگامی که داعش در عراق و سوریه در اوج قدرت بود، و خلافت خودخوانده این گروه هنوز توسط ایالات متحده و متحدانش سرنگون نشده بود، تاسیس شد.
آنها هم از بین جهادیهای افغانستان نیرو میگیرند و هم از بین جهادیهای پاکستان، مخصوصاً از بین اعضای سابق طالبان که سازمان خود را به اندازه کافی افراطی نمیدانند.
برخلاف طالبان که اهدافش به افغانستان محدود میشود، این گروه بخشی از شبکه جهانی داعش است که میخواهد هر وقت شرایط مهیا شد به اهداف غربی، بینالمللی و بشردوستانه حمله کند.
داعش اساساً در افغانستان، نه دارای عقبه فکری-مذهبی و نه دارای پشتوانه مردمی است.
به همین جهت نیز با وجود نزدیک به هفت سال فعالیت داعش خراسان، هنوز نتوانسته است در جغرافیای معینی هستهسازی کند.
داعش عمدتاً در ننگرهار و منطقه آچین و شینوار خود را مطرح ساخت، ابتدا توانست در چندین منطقه دیگر پایگاههای جذب نیرو و آموزش نیرو احداث کند که عمدتا در زمانی بود که داعش در شامات از وضعیت نظامی خوبی برخوردار بود؛ اما به موازات افول و شکست داعش در عراق و سوریه، در افغانستان نیز داعش نتوانست عرض اندام کند.
مضاف بر این که در هر جایی هم که داعش پایگاه میزدند از جمله در «خاک سفید» در ارتفاعات شرقی استان فراه، غزنی، مناطقی در جوزجان و فاریاب و …، این طالبان بود که به داعش حمله کرده و عملاً اجازه قدرتگیری را ندادند.
در قضیه جابجایی نیروها و نجات داعشیان گیرافتاده در محاصره طالبان هم، آمریکاییها با بالگردهای خود، گروههای داعش را از مخمصه نجات میدادند.
بنابراین داعش خراسان و داعش افغانستان، عمدتاً وامدار سرویسهای اطلاعاتی آمریکاییها و حتی بخشی از نیروی اطلاعاتی افغانستان بود و با همه تلاشی که صورت گرفت، داعش نتوانست پایگاه مردمی برای خود دستوپا کند.
در واقع پولهای غربی و عربی از یکسو و فقر معیشتی و نیاز مبرم به کار موجب شد تا در یک مقطعی، داعش موفق به عضوگیری شود و حتی بخشی از بدنه ناراضی طالبان، به سمت داعش گرایش پیدا کند.
طوری که چندین فرمانده برجسته طالبان از جمله عبدالرحیم مسلمدوست، عبدالرئوف خادم (کسی که دارای سابقه جهادی و عضو گروه سیاف و شورای کویته بود)، حافظ واحدی (برادرزاده خادم)، سعد اماراتی، عبدالحسیب لوگری، قاری حکمت و عبدالرزاق مهدی از طالبان جدا شده و به داعش پیوستند؛ اما با تضعیف و شکست داعش در عراق و سوریه، بخشی از این افراد دوباره به طالبان پیوستند که عبدالرزاق مهدی جزو آنان بود.
البته باید گفت در خصوص رهبری داعش خراسان، همواره اختلافاتی نیز بوده است و اکنون نیز اسامی متعددی برای رهبری داعش عنوان میشود.
بدون شک با فروپاشی دولت جدید افغانستان در دوره اشرف غنی احمدزی و با خروج نیروهای خارجی از افغانستان، تاثیر زیادی بر گسترش داعش خراسان یا افول آن دارد.
به این معنی که اگر طالبان بتواند طبق ادعای خود دولت همهشمول برقرار کند و همانند قبل اجازه رشد و گسترش به داعش در سرزمین افغانستان ندهد، ریشه داعش در این کشور خشک خواهد شد.
اما با توجه به شکست آمریکا در افغانستان و امکان تحریم دولت آینده افغانستان، گسترش مشکلات اقتصادی از جمله بیکاری و امکان عدم توان اداره مطلوب افغانستان توسط طالبان در صورت شکل نگرفتن دولت همه شمول، زمینه برای گسترش مجدد داعش خراسان فراهم خواهد شد، به ویژه که آمریکاییها همچنان به دنبال ایجاد هزینه و تهدید برای رقبای خود از جمله ایران، روسیه و چین هستند.
با توجه به مطالب فوق باید چنین نتیجه گرفت که طالبان دارای جغرافیا، عقبه فکری و پشتوانه مردمی است، اما داعش فاقد عقبه فکری در شبهقاره، فاقد پشتوانه مردمی بوده و به دنبال جغرافیای عاریتی است و به شدت از سوی سرویسهای جاسوسی برخی از بازیگران منطقهای و غربی مورد حمایت میشود.
مطلب آخر این که پس از سقوط دولت کابل، داعش مدعی است که طالبان عملاً در مذاکره با آمریکا خیانت کرده و طالبان را متهم میکند که با توافق با آمریکا بر سر تخلیه نیروها، به جهادگران خیانت کرده است.
جو بایدن در یکی از سخنرانیهایش اعلام کرده بود که «داعش خراسان دشمن قسم خورده طالبان است… و نیروهای ما و غیرنظامیانی که در افغانستان و در فرودگاه هستند، از سوی آنها در معرض خطر حمله قرار دارند».
فرمانده امریکایی سنتکام بعد از این حملات تهدید داعش خراسان را «به شدت واقعی» توصیف کرد و مشاور امنیت ملی بایدن نیز گفته بود که تهدید داعش «شدید» و «مستمر» است.
این جنایات هولناک عملاً مقدمهای است تا آمریکاییها بار دیگر به اسم مبارزه با داعش، با توجه به برخی اهدافشان دوباره افغانستان را ناامن ساخته و هراز چند گاهی حملات هدفمند هوایی خود را تداوم بخشند.
بدون شک حتی با تشکیل دولت افغانستان با مشارکت یا بدون مشارکت همه گروههای قومی و مذهبی در افغانستان، ناامنیها در این کشور تداوم خواهد داشت و احتمال اینکه عرصه برای درگیری بین داعش و دولت آینده افغانستان، فراهم شود؛ بسیار زیاد است.
[1] گروههای جهادی که در زمان اشغال شوروی سابق در افغانستان فعال بودند، عمدتاً اخوانی بودند (مثل حزب جمعیت اسلامی، حزب اسلامی حکمتیار، حزب دعوت عبدالرب رسول سیاف و..) که با القاعده نیز همکاری میکردند. به عنوان مثال ابومصعب الزرقاوی موسسه القاعده عراق، قبل از عراق به عنوان عرب-افغان در هرات حضور داشت.
سلام و بسیار تشکر