دل نوشته علمی

چرا اندیشه ها در ایران امروز به تغییر نمی انجامند؟!

 چندی پیش یکی از استادان جامعه شناسی این پرسش مهم را مطرح نمود که چرا کتاب های گذشته برانگیزاننده بودند، ولی کتاب های امروز از این ویژگی برخوردار نیستند؟

به طور مثال چرا برخی آثار دکتر شریعتی آتشی بر جان جامعه افکنده و مردم را حول یک آرمان بسیج می کرد، ولی امروزه صدها کتاب نیز از انجام چنین رسالتی برخوردار نیستند؟

پرسشی که می کوشید تا راز کرختی جامعه امروز را جویا شده و از بی اثر بودن اندیشه های امروز در ایجاد تحولی معنادار سراغ گیرد.

روشن است که اندیشه ها برای فراگیر شدن نیازمند وجود زمینه های اجتماعی مناسب هستند.

بنابراین، باید پرسش را در زمینه ای از رابطه متقابل میان اندیشه و زمینه جستجو کرد.

اما، واقعاً چرا امروزه اندیشه ها به تغییر اجتماعی نمی انجامند؟

برخی موارد به قرار زیر است.

1- عدم شناخت کافی از حاملان تغییر اجتماعی:

اندیشه ها در صورتی می توانند به تغییر منجر شوند که قادر به ایجاد پیوند مناسبی با نیروی اجتماعی هدف باشند.

در فقدان چنین شناختی اندیشه ها، صرفاً در فضا رها می شوند و بعد از مدتی به فراموشی سپرده می شوند.

بنابراین، طرح این پرسش اهمیت دارد که واقعاً در شرایط امروز ایران کدام ائتلاف از نیروهای اجتماعی از فرهنگیان، دانشجویان، زنان یا کارگران حامل پیام ایجاد تغییرات معنادار هستند؟

 2- فقدان زبان ارتباطی مناسب:

روشنفکران ایران همواره متهم بوده اند که توان همدلی و همزبانی با توده مردم را فاقد هستند!

برج عاج نشینی، زبان ثقیل، محصور ماندن در فضای دانشگاه و بالاخره فاصله گیری از دغدغه های روزمره مردم هم در زمره سایر نقصان های آنان بوده است.

شاید بتوان دکتر شریعتی را یک استثناء مهم در این میان تلقی کرد.

روشن است که تا زبان اندیشه ها به شرایط جامعه نزدیک نشود، تغییری ایجاد نخواهد شد!

3- کاهش مرجعیت روشنفکران:

روشنفکری یک پدیده مدرن و روشنفکران مهم ترین منادیان تغییرات اجتماعی در جوامع هستند.

در ایران امروز، اما با افول نقش روشنفکران و ظهور شبکه های اجتماعی، این سلبریتی ها هستند که گوی سبقت را در جلب توجه توده های مردم از سایر مراجع فکری جامعه ربوده اند.

بنابراین، پرواضح  است که گوشه نشینی روشنفکران می تواند با به حاشیه بردن پیام تحول خواهی، دوره ای از سکون و بی میلی نسبت به ضرورت ایجاد تغییرات معنادار را به همراه بیاورد!

4- فقدان قطب بندی های آشکار:

بر خلاف نیم قرن اخیر ایران که حقانیت اندیشه ها موجب فراگیری و تحرک اجتماعی می شد، امروزه ظهور مجموعه ای از اندیشه های پُست مدرن که حقیقت را نسبی و حتی توهم آمیز می دانند، باعث سازگاری بیش از پیش مردم با نارسایی ها شده است.

بحران اعتماد اجتماعی نیز از پژواک یافتن و پذیرش نداهای حق طلبانه معترضان از سوی مردم جلوگیری کرده و جامعه را بیش از پیش در غرقاب روزمرگی ها فرو می برد!

نکته پایانی:

هیچ چیزی آزار دهنده تر از دویدن در مسیری نیست که پایانی برای آن متصور نباشد.

احساس ناگوار تعلیق، تلاش کردن و نرسیدن، درجازدگی پس از گذشت یکصد سال پرداخت هزینه، ناامیدی فزاینده و احساس ژرف بی قدرتی سیاسی! آیا راهی برای ایجاد تغییرات معنادار گشوده خواهد شد؟

دکتر مهران صولتی

دکتری جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا