گفتمانِ مذکر و زنان
گفتمان یک دنیای کلامی و عملی است که گویشگران و کنشگران را به گفتن و عمل کردن یکسان وا میدارد.
یک «گفتمانِ مذکر»، ساختارهای آگاهی و نظم معنایی و فرهنگ را نیز مردانه و پدرسالار میکند و همه کس و حتی زنان را هم به گویشگران و کنشگران خود تبدیل میکند.
بدتر آنکه زنان را به عاملان ستم و سرکوب بر علیه زنان تبدیل میکند.
دیگر در این شرایط فقط «خشونت مردان علیه زنان» مطرح نیست، بلکه «خشونت سیستماتیک» کلامی و کنشی زنان علیه زنان هم اتفاق میافتد.
در فضایِ گفتمانِ مردانه، زنان هم بر حسب ارزشها و معیارهای مردانه فکر میکنند، تفسیر میکنند، قضاوت میکنند و عمل میکنند.
به گونهای که اگر زنی از میان زنان به اعتراض بلند شود، همجنسانش او را با القاب و کلمات زن فلان، زن بهمان به سخره میگیرند و طردش میکنند.
این شرایط گفتمانی مذکر، زنان را از یک سو آماده پذیرش خشونت و ستم و سرکوب میکند، از سوی دیگر آنان را در خشونت و سرکوب علیه خود شرکت میدهد.
گفتمانِ مذکر کار دیگری هم با زنان میکند و آن این است که هر زنی خودش، خودش را از درون سرکوب میکند، این همان خشونت «خود علیه خود» است.
اینجا دیگر نیازی نیست کسانی از بیرون فرمان خشونت و ستم و آزار و سرزنش صادر کنند، بلکه زن توسط خود و وضع روان خویش خود را شکنجه میکند.
در زمانهایی که زن از یک هنجار و قاعده و قضاوت گفتمانِ حاکم تخطی کند، هراس اجتماعی و هراس اخلاقی او را فرا میگیرد
و این هراس به یک عامل سرکوب درونی و روانی او تبدیل میشود و خودش خودش را مجازات میکند.
و گاهی حتی این مجازاتِ خویشتن تا آنجا پیش میرود که به حذف خود یا دیگری که او را بانی این تخطی میشناسد، منجر میشود.
خودکشی و حذف خود، بالاترین درجه «خشونت علیه خود» است.