آيين قربانی در متون اساطيری ايران
نولدکه معتقد میشود: «در نظر ایرانیان هیچ فرقی مابین دورهی تاریخی و اساطيری نبود»، زیرا به زعم او «همهی اینها آثار داستانهای اساطيری طبیعی است که دربارهی پهلوانهای مختلف اساطيری و تاریخی نقل شده است».
دیو نام عمومی خدایان هند و ایرانی است که در آموزههای گاهانی بیشینهی آنها به سبب توانایی ناشی از بیبصیرتی خود در تشخیص درست و شایسته الاهی و در نتیجه دچار شدنشان به خطا و اشتباه و گزینش بدی، سرزنش شده و پرستش آنها نهی گردیده و تنها شماری از دئوها (خدایان کهن) که با مفاهیمی چون نظم و صلح و آرامش در پیوند بودند، در دین جدید زرتشت بهعنوان خدایانی که میتوان آنان را ستود و به درگاهشان قربانی نذر کرد، پذیرفته شدند.
در اوستای نو، دَئَوَها دچار فرآیند شیطانسازی شدند و سرانجام به صورت باشندگانی یک سره شیطانی (دیو در معنای کنونی آن) درآمدند. در این متون، دَئَوَها همچون شیاطین کوچک و شروری تصویر شدهاند که نظم جهان، تندرستی و قاعدهمندی حیات دینی انسان را بر میآشوبند؛ اما با وجود این، عنوان دئویسن، لفظاً به معنای «کسی که برای دئوها قربانی میکند» به پی روان دین های دیگر نیز اطلاق شده است.
البته در برخی قطعات اوستا، استثناهایی نیز وجود دارد. برای نمونه، از شواهد موجود بر میآید دئوپرستانی که نذرهایی را شبانه با آناهیتا نیاز کرده بودند مزداییانی بودهاند که به سبب انحرافشان از آیینهای مقرر، اینگونه دئویسن خوانده شدهاند. محتوای این قطعه گویای آن است که در دوران اوستایی نو، هر چیزی که میتوانست مورد تقبیح و نکوهش دینی قرار گیرد با دئوها یگانه انگاشته میشد.
در اساطيری ایرانی هرذات مجرد مینوی، صورتی گیتیانه دارد و بنابراین میتواند جسم پذیرد و «گوشتمند» شود. مانند ایزد هوم، نماد و نگاهبان گیاه مقدس و آيینیِ هوم که در شاهنامه نام مرد پرهیزگاری است «ز تخم فریدون آموزگار» و «به هر کار با شاه بسته میان» که در کوه بسر میبرد و اَفراسیاب و برادرش گرسیوز شوم را «خروشان و نوحهكنان چون زنان» به بند میکشد و به کیخسرو میسپارد تا آنان را «به گناه کردارهای نارواشان بکشد».
«بیشک هوم شاهنامه ترکیبی از گیاه هوم است که برکوهها میروید و ایزد هوم که یار و پشتیبان پاکان و راستان و نیز مرگزدای و آرایندهی بیمرگی است و به کیخسرو یاری میرساند که خود از جاودانگان بهشمار میآید و اَفراسیاب و گرسیوز را به بند میکشد که نماد کشتار و خونریزی و مرگ هستند … جنبهی اساطيری و آیینیِ هوم در شاهنامه تبدیل به خصلتی اخلاقی شده است».
در اوستا بارها به نام هوشنگ بر میخوریم. در آبان یشت (بند 22) از آناهیتا میخواهد که او را بزرگترین شهریار همهی کشورها و برهمهی دیوان و جادوان و پریان چیره گرداند و آناهیتا چنین میکند. در گوش یشت از درواسپ میخواهد (بند 4) : «مرا این کامیابی ارزانیدار که برهمهی دیوان مازندری چیره شوم؛ که از بیم دیوان، هراسان و گریزان نشوم؛ که همهي دیوان، ناگزیر، از من هراسان و گریزان شوند و از بیم به تاریکی روی نهند» و درواسپ او را کامیابی میبخشد. در رام یشت نیز از «اندروای زبردست» چنین تقاضایی دارد و در آرت یشت هم از اَشی همین را میخواهد. بنابراین برحسب زامیاد یشت، فر ایزدی میبایست در زمانی از آنِ هوشنگ پیشدادی بوده باشد تا وی بتواند بر هفت کشور شهریاری کرده و بر همهی دیوان و جادوان و پریان چیره شود. از یک بند بندهش دربارهی تخمه و پیوند کیانیان نیز چنین بر میآید که ایرانیان از پشت هوشنگ هستند.
بنابر آنچه گفته شد، پیداست که هوشنگ، شهریاری کامکار و پیروز و دادگر و فرهمند و اهریمن ستیز است و در پیکار با پریان و جادوان، کامیاب و افزون بر این روایت شاهنامه «کاشف» آتش هم هست. اما شایان ذکر است که به زعم ابوریحان بیرونی، جشن سده در دهم بهمن ماه، به شکرانهی پیروزی فریدون بر ضحاک مظهر اژدهای مردم ادبار بوده است: «سده آبان روز است از بهمن ماه و آن دهم روز بود و اَندر شَبَش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم، آتشها زنند به گوز و بادام و گرد برگرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند و نیز گروهی از آن بگذرند به سوزانیدن جانوران …»
در اوستا، اژیدهاک سه کله و سه پوزه و شش چشم، جانوری اهریمنی و دیو سیرت آفریدهی انگره مینو است (در فارسی، اژدها/ضحاک) که به روایت آبان یشت، صد اَسب و هزار گاو و دههزار گوسفند، آناهیتا را پیشکش آورد و از وی خواستار شد : «ای ارداویسور آناهیتا، ای نیک، ای تواناترین، مرا این کامیابی ارزانیدار که من هفت کشور را از مردمان تهی کنم و ارداویسور آناهیتا او را کامیابی نبخشيد». بنابر رامیشت نیز اژیدهاک سه پوزه اندروای زبردست را بستود و از وی خواستار شد : «ای اندروای زبردست، مرا این کامیابی ارزانیدار که همهی هفت کشور را از مردمان تهی کنم. اندروای زبردست، این کامیابی را به ستایشگر، به آرزومند و نه ناجوانمرد نیازکنندهی زور ارزانی نداشت».
در اوستای کنونی، اژیدهاک، مار یا اژدهایی سهمگین است و «هیچگونه سخنی ازین که اژیدهاک، آفریدهای انسانی و شاه باشد، در میان نیست و اگر چه او نیز همانند شاهان و پهلوانان، پیشکش نزد ایزدان میبرد و از ایشان خواستار پیروزی میشود، ذکری را از نشستن او بر جای جمشید و فرمانروایی دراز مدت وی نرفته است». اما جمشید به دست اژیدهاک کشته میشود.
چنانکه بیشتر در داستان جم اشاره كردم، چون بر اثر گناهکاری جمشید، فر «به کالبد مرغی از او به بیرون شتافت»، انگرمینو، پیکش، اژیدهاک، سه پوزهی زشت نهاد را برای به چنگ آوردن آن فَرِ ناگرفتنی روانه داشت، لکن ايزد آذر از جانب اهورا مزدا، به نابودی تهدیدش کرد و آژیدهاک از بیم تباهی زندگی، ناگزیر عقب نشست و سرانجام پیک دیگر انگرمینو، «سپیتیور، تن جم را با اَره به دو نیم کرد» و آژیدهاک همچنان به اهورا ستیزی ادامه داد تا آنکه فریدون دلیر، صد اسب، هزار گاو و دههزار گوسفند ارداویسور آناهیتا را پیشکش آورده و از وی خواستار میشود : «ای نیک، ای تواناترین، مرا کامیابی ارزانیدار که من برای آژیدهاک سه پوزهی، سه کله، شش چشم، آن دارندهی هزار گونه چالاکی، آن دیو بسیار نیرومند دروج، آن دروند آسیبرسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیآفرید، پیروز شَوَم و هر دو همسرش سنگهو و ارنوک را که برازندهی نگاهداری خاندان و شایستهی زایش و افزایش دودمانند، از وی بِرُبایم» و از «درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش» و بهرام اهورا آفریده و از اشی نیز همین خواهش را دارد …»
به موجب بندهش، نخستین موجود زنده، ورزاوی بود که به هنگام مرگ،کیومرث نخستین انسان را پس انداخت. پس از مرگ کیومرث، از آب پشتش، گیاهی دوجنسی رویید. مشی و مشیانه که نخستین جفت انسانی بودند و نژادهای بشر از آنان وجود یافتند و این همان مضمون کهن موجود دو جنسی یعنی نر و ماده است.
به موجب اسطورهی دیگری، نخستین موجود زنده، ورزاوی بوده است که از بدسگالی انگرهمینو، چندان درد و رنج بُرد و بیماری و گرسنگی کشید که زود از پای درآمد و چون مرد، از هر یک از اندامهایش 55 گونه دانه و 12 گونه گیاه سودمند بِرُست و از آبپشتش پس از پالودگی، دو موجود همنوع، یکی نر و دیگری ماده پدید آمدند که 272 نوع حیوان از آنان هست شدند. همين اسطوره در اسرار آیین میتراپرستی حفظ شده است. در آن کیش، کسی که ورزاو را میكُشَد انگرهمینو نیست، بلکه میترا است که برای آفرینش جهان ورزاو را قربانی میکند و این همان اندیشهی کهن پروشا (پريوتی كيشی) است. علاوه بر این، امکان دارد که ورزاو همان میترا باشد که بهصورت گاو درآمده است و دراین صورت، خدای نجاتبخش، خواسته و دانسته با قربانی کردن خود و ایثار حیات خویش، زندگی میآفریند و سببسازِ پیدایی موجودات زنده میشود. تَناوُلالقُربان در طریقت میتراپرستی چیزی جُز تکرار نخستین قربانی کردن ورزاو نیست و همهی قدرت و قوت و آرزومندی این بینش تنها از این امر ناشی میشود که ورزاوِ قربانی شده همان خداست که خون خویش را نثار خلایق میکند.
ظهور مجدد این اسطورهی قربانی کردن ورزاو در دوره روایات آخرتشناختی مزدیسنا بهترین گواه دالِ بر اهمیت آن است . توضیح اينکه در پایان جهان، سوشیانت ورزاو هوم سپید (هديوش) را قربانی و پیکری نو میآفریند که به برکتش همه نامیرا میشوند. در زمان فرشگرد تنها پانزده مرد و پانزده زن پرهیزکار به یاری سوشیانس خواهند آمد. وی همراه با یاراناش یزش دیگری را انجام میدهد و از پیهی گاو هدیوش قربانی شده و شیرهی هوم سپید نوشیدنی مرگزدایی را فراهم میآورد که مردم با آشامیدن آن جاودان و بیمرگ میشوند. آنگاه مردم از همهی آسایش و آرامشی که اهورا مزدا در آغاز آفرینش پدید آورده بود، دوباره بهرهمند میگردند. مردمانی که در زمان مرگ بالغ بودهاند؛ در زمان فرشگرد و برخورداری از تن پسین، به سن چهل سالگی بازآرایی میشوند و آنان که در زمان نابرنایی در گذشتهاند، به سن پانزده سالگی بازآفریده میشوند.
خشم (گاهانی aesema ؛ اوستایی نو aesma ؛ پارسی میانه xesm) اصطلاحی است که به لحاظ متافیزیکی به دیوی خاص و از نظر روانشناختی به حالت و کیفیتی که این دیو در انسان ایجاد میکند، اطلاق شده است. اوستا از خشم به سبب آن که راستی و کمال دین نیک مزداپرستي را به مخاطره میافکند، ابراز انزجار کرده است. او نیت و مقصد مومنانه از عمل قربانی کردن را با اعمال ددمنشی و خشونت علیه گاو قربانی شونده منحرف میکند و به بیراهه میکشد و در جنگ و مستی تندخویی برمیانگیزد.
در اوستا ایزدی که در هلاکت اَفراسیاب مشارکت دارد، هئوم است، که قربانیهایی را به درگاه درواسپا ایزدبانوی نگاهبان گاوها و اسبها پیشکش میدهد. وی خواستار شد و خواستهی او نیز برآورده شد، که بتواند افراسیاب شریر را اسیر کند و او را در زنجیر به نزد کوی هئوسرو ببرد تا او را به انتقام خون پدرش سیاورشن و اغريرث به هلاکت رسانَد.
در شاهنامه هئوم به مردی مقدس بهنام «هوم»، که به دستگیری اَفراسیاب در نزدیکی دریاچهی چیچست در آذربایجان یاری میرساند، دگرگون گشته است. زوهر (اوستایی zaora ؛ پهلوی zohr) به معنای دهش و بخششی است که به آب و آتش تقدیم میشود. «آب زوهر» مراسمی مهم از آیین یسنا است که در طی آن، آمیزهای (=پراهوم) از مغز شاخههای هوم و شیرهی برگ انار (که با فشردن در هاون گرفته میشد) بهعلاوهی شیر و گاهی آب تقدیم شده ضمن خواندن اوستا در آبِ جاری ریخته میشود. هدف از این کار نیرو بخشیدن به (مینوی) آبها دانسته شده است.
آتش زوهر، پیهی دام قربانی است که درضمن برگزاریِ برخی از آیینها به آتش پیشکش میشده است. ازجمله در مراسم بر تختنشانی آتش بهرام و حفظ مداوم این آتش مقدس آتشکدهها، آیینهای ششگانه گاهنبار، مراسم مربوط به سپیدهدمِ چهارمین روز درگذشت متوفی، آیین هماگ دین، مراسم کفارهدِهی گناهان کبیره و آیینهای شکرگزاری تولد پسر در خانواده.
عالیی بود مث همیشه