انقلابی بودن، ماندن در مفهوم انقلاب و ضرورت استراتژی اصلاح
در علوم اجتماعی واژه ها یا اصطلاحات از نظر درک معنا و مفهوم کثرت پذیرند و تفسیر بردار زیرا:
الف) خالق آنها «انسان ها» هستند.
ب) استفاده کننده «انسان ها» هستند.
ج) انسان ها «متفاوت» اند. (در اندیشیدن، در خلق و خو، ایستارها، نفسانیات و…) به قول مولوی «همه «آدمی» به یک خلق و خاص نیست/ ده انگشت به یک اندازه راست نیست».
لذا همه ما شاهد تفاسیر، برداشت ها و در نتیجه خلق آثار نوشتاری متکثر در باب یک «موضوع واحد» (مثلاً مشارکت) هستیم که برای «انسان و کنش هایش» موضوعیت پیدا می کند.
این برداشت آنجا درست به نظر می رسد که هم حرکت و پویایی «ذهن» بشر را تابعی از حرکت در متن «زمان» بدانیم و هم بپذیریم تغییرپذیری و دگرگونی ناشی از این همراهی (پویایی ذهن و حرکت زمان) «گوناگونی ها» را به دنبال دارد. البته این «گوناگونی ها» ممکن است در تعاملات و مفاهمات «وحدت نظر» را به دنبال داشته باشد. در این نگاه واژه های فوق از این قاعده مستثنا نیستند.
نگارنده در این متن، «انقلابی بودن» و ماندن در مفهوم «انقلاب» را حسب درک ذهنی خویش یکی نمی داند و آن را بازتعریف می نماید.
آنطور که هانتینگتون، انقلاب را «… یک تحول داخلی سریع، بنیادین و خشونت آمیز در زمینه ارزش های مسلط و اسطوره یک جامعه…» می داند و یا از نظر شهید مطهری «انقلاب یعنی طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین علیه نظام حاکم موجود، با هدف ایجاد نظمی مطلوب».
می توان ماندن در «انقلاب» را به مفهومی بازتعریف نمود که شخصی یا گروهی مدام اندیشه ای در پی «تحول» و واژگونی ساختارها را با خود یدک می کشد، گویی حتی با زمان هم حرکت نمی کند بلکه جلوتر از زمان درصدد بازآفرینی مستمر «عصیان» یا «تحول سریع و خشونت آمیز» در جهت ایجاد «نظمی مطلوب» است.
یعنی آنچه می بیند کمال «بی نظمی ها» در جامعه بوده، پس آنچه نیاز هست «طرح نو درانداختن مستمر» برای پایان ناهنجاری هاست که این می تواند همان مفهوم «انقلاب اجتماعی» باشد که تدا اسکاچپل در وصف انقلاب ایران علیه شاه در مقاله ای با عنوان «دولت تحصیل دار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» ذکر کرده است.
این تعریف از انقلاب یا ماندن در مفهوم «انقلاب» برای زمانی خاص قابل قبول است (انقلاب اسلامی درسال ۵۷ با ساختار و طلبیدن ارزش هایی خاص مانند اسقلال، آزادی، جمهوریت، اسلامیت و کنار گذاشتن ساختاری با ارزش های خاصش) الان که عمر انقلاب ما چندین و چند بهار را پشت سر گذاشته است، «انقلابی بودن» نباید به معنای ماندن در مفهوم لغوی «انقلاب» باشد که در غیر این صورت «خود کرده های» خودمان را که دلسوزان انقلاب زمان کنونی را زمان «تثبیت» آن تعریف کرده اند، زیر سوال می بریم.
در نتیجه با القاء این فهم به ذهن «نسل نوخواه» به گونه ای این پیام را می دهیم که در انقلاب ما انقلاب لازم است، آنچه باید به آن اندیشید استمرار «انقلاب اسلامی» می باشد، نه اندیشه ماندن در مفهوم «انقلاب».
دوستداران انقلاب اسلامی استمرارش را در تحقق محتوا و اهداف از اول تعریف شده ای می دانند که برای آن ها انقلاب شد.
اینجاست که به قول اسکاچپل برای جلوگیری از وقوع یک انقلاب دیگر، باید عواملی را در نظر گرفت که در دایره اراده و کنترل «انقلابیون» قرار نمی گیرد (عوامل غیر ارادی).
با این وصف سوال اساسی این است با چه منطقی و یا با چه استراتژی می توان «تثبیت محتوای انقلاب اسلامی» را تحکیم بخشید بدون آنکه تزلزلی پیش آید؟
این نوع سوال از جنس سوالاتی است که در چارچوب نظریات جامعه شناختی (به خصوص نظریه های کارکردگرا) مطرح می شوند.
نظم اجتماعی (استمرار انقلاب اسلامی) را به چه شکل از طریق ارزش ها (عزت، آزادگی، عدالت محوری و…) می توان «پایدار» نگاه داشت؟
به نظر می آید پایداری انقلاب ما از طریق ارزش ها نیازمند یک استراتژی یا راهبرد قوی در جهت جلوگیری از تولید و بازتولید شرایط قبل از یک «انقلاب» است.
مثلاً از منظر روانشناسی؛ ناکامی های ناشی از بی عدالتی ها و شدت محرومیت ها
از منظر جامعه شناسی؛ عدم گردش نخبگان که منجر به نامتعادل شدن جامعه می گردد، ناکارآمدی کارگزاران، تجمع عناصر نالایق در سطوح مدیریتی و…….
همانطور که به تعبیر معمار این انقلاب (امام خمینی «ره») «تمام انبیاء، برای اصلاح جامعه آمدند» تا با روشنگری هایشان جلوی فزون خواهی ها و سوء استفاده انسان ها از شرایط مناسب به نفع خویشتن و نیز طغیانگریش گرفته شود، همانطور که منطق «حکومت داری امام علی «ع» (تعریف روشن از حقوق متقابل حاکم و مردم)، استمرارش را امام حسین «ع» در منطق «اصلاح»، خواستن رویه های صواب، دادن پاسخ مثبت به دعوت مردم می دانست.
استمرار انقلاب ما نیز نیازمند همان منطقی است که بر اساس آن بوجود آمد، یعنی استراتژی «اصلاح» و «اصلاح گری» در حوزه ها و رویه هایی که اگر همپای «زمان» و در چارچوب «ارزش های اصیل الهی – مردمی» اتفاق نیفتد، آنگاه باید تجمیع مطالبات و ظهور و بروزش را در شکلی دیگر به نظاره نشست.
اصلاحاتی که بزرگان انقلابی (که نمی خواهند در مفهوم انقلاب بمانند) بدنبال آن هستند، یک استراتژی دقیق است تا در پرتو آن انقلاب اسلامی از گزند «آسیب ها» مصون بماند
و مسیرش را در همراهی با «نسل هایی» ادامه دهد که می خواهند «انقلابی» و هم حافظ ارزش ها باشند، هم نوخواهی آنان در داخل چارچوب ها به فراخور «طبیعت خواسته هایشان» پاس داشته شود.