انواع فرضیه های جامعه شناسی
فرضیه های جامعه شناسی را می توان به سه دسته به قرار زیر دانست.
1- فرضیه های مثبت گرا:
گرایش فنی ادارکی زمینه رشد فرضیه های مثبت گرا را فراهم می آورد که این فرضیه ها به انسان آزادی عمل می دهند تا تغییر در محیط اطراف خود را پیش بینی و کنترل نماید.
هنگامی که افراد درباره یک رویکرد علمی مرتبط با یک مسئله روز صحبت می کنند یا هنگامی که آنان در ارتباط با اهداف یک دانش اجتماعی سخن می گویند، به طور معمول دارای نوعی رویکرد مثبت گرا هستند.
ما باید در تداوم این سنت، مثبت گرایی (Positivism) را به جای علم (Science) و بالعکس، علم را به جای مثبت گرایی به کار ببریم.
باید یادآور شد دانشمندان برخی اوقات می کوشند تغییرات درک ما را از پدیده ها پیش بینی نمایند.
حتی زمانی که منترل و تسلط بر چنین پدیده هایی امکان پذیر نیست.
برای مثال ما می توانیم رابطه میان سیاره کیوان و زمین را در ماه آینده پیش بینی کنیم، هر چند قادر به کنترل مدار کیوان نخواهیم بود.
با این وجود مثبت گرایی همیشه به تلاش به منظور اعمال کنترل بر پدیده ها – در چهارچوب توضیح تئوریک و فرضیه ای آنها – ادامه می دهد.
بدین سان اگر ما در جای خالق و خدا قرار گیریم، به طوری که بتوانیم سیّاره ای را به حرکت درآوریم، گویی این سیّاره یک توپ بیلیارد است، باید بدانیم کیوان را در چه مسیری قرار دهیم تا زمانی در آینده از موقعیت مورد نظر ما عبور کند.
علوم اجتماعی البته به جهان طبیعی علاقمند نیست، بلکه خواستار پیش بینی و ترجیحاً کنترل رفتار آحاد انسانی می باشد.
در این ارتباط اگوست کنت عقیده داشت: جامعه شناسی باید فقط به توسعه فرضیه مثبت گرا اقدام کند.
او حتی بر این باور بود که همه نهادها در جامعه باید بر پایه تفکر مثبت گرایی استوار گردند.
2- فرضیه های تفسیری:
گرایش عملی ادارکی به فرضیه تفسیری یا هرمینیوتیک که می کوشد معنی تعامل بیانی را روشن سازد، امکان رشد و نشو و نما می دهد.
هر فرضیه تفسیری در چهارچوب قدرت و توانایی آن وقتی مورد سنجش و ارزیابی قرار می گیرد که امر تشخیص معنی فعالیت انسانی در یک زمینه خاص را چگونه و تا چه میزانی میسر خواهد ساخت.
برای مثال ماکس وبر بر این عقیده بود که جامعه شناسی اساساً یک نظم تفسیری و تاویلی است.
هرمینیوتیست یا مفسر برای مثال ممکن است، مطرح نماید، پدیده بازداشت زنان جادوگر را در شهر سالم (Salem) در ایالت ماساچوست در قرن هفدهم میلادی چگونه می توان درک کرد؟
ما باید بکوشیم درک کنیم مردم در آن قرن زبان را چگونه به کار می گرفتند که باور می نمودند، جادوگری و جادوگران واقعی هستند.
3- فرضیه های انتقادی:
گرایش رهایی طلب در زبان که زمینه رشد یک فرضیه انتقادی را فراهم می کند، تنها وقتی قابل تشخیص می گردد که افراد کوشش به منظور تفسیر معنی شیوه های اختلاف برانگیز بیانشان را آغاز نموده باشند.
این فرضیه انتقادی همیشه به نحوی جنبه تفسیری یا هرمینیوتیک دارد.
به هر صورت یک فرضیه تفسیری تنها قادر است، یک سنت فرهنگی یا راه زندگی را تفسیر – نه تصحیح – کند.
فرضیه پردازان انتقادی مانند مارکس کوشش می کنند، نه تنها به درک جهان نایل آیند، بلکه به علاوه آن را تغییر دهند.
فرضیه پردازی انتقادی تنها زمانی می تواند، عینیت پیدا کند که انسان ها به انعکاس فکر و احساس در این مورد بپردازند، که چگونه تفسیرهای نمادین مسئول پدید آمدن جهانی هستند که ما آن را به عنوان چیزی واقعی تجربه می کنیم.
لحظه ای که این مطلب درک گردد، بحث پیرامون تفسیرهای جایگزین – و جهان های جایگزین – امکان پذیر خواهد شد.
منبع: اشلی، دیوید/ اورنشتین، دیوید مایکل (1383)، نظریه جامعه شناسی؛ اصول و مبانی کلاسیک، ترجمه سیدعلی اکبر میرمهدی حسینی، کرمان: انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان، ص 49-46.