علمی توصیفی

انواع مغالطه در گفتگو

با دقت در تعاملات اجتماعی روزمره در می یابیم که افراد برای برنده شدن در بحث به هر شیوه ای متوسل می شوند تا طرف گفتگو را مغلوب و خودشان پیروز میدان گردند که متاسفانه این نوع مغالطه کاری ها در ادبیات سیاسی ما نیز وارد شده و گروه های مختلف سیاسی با مقدمات و مبانی غیرمتقاعدکننده، دیگری را تخطئه می کنند.

در رابطه با مغالطه در گفتگوها، نظرات فراوانی بیان شده است.

اما دقت و شناخت مغالطات و فهم اینکه چرا مغالطه صورت می گیرد؟

نه تنها ما را قادر می سازد تا استدلال های غیرمنطقی و سفسطه آمیز را با دلایل مستدل رد کنیم، بلکه با تاکید بر مبانی منطقی و متقاعد کننده، می توان شرایط یک گفتگوی سازنده و عقلانی را حفظ  و استمرار بخشید.

اولین نوع مغالطه که به شدت در گفتگوهای ما رواج دارد «تخطئه ی مخاطب» هست.

عموماً در یک گفتگوی منطقی موضوع خاصی مورد بحث قرار می گیرد و طبیعتاً نظرات مختلفی پیرامون موضوع بیان می گردد.

اما عده ای از افراد به جای اینکه بر صحت گفتار و سخنان فرد تمرکز نمایند با پیدا کردن ضعف شخصیتی و رفتاری مخاطب، به او حمله می کنند.

در واقع، اين افراد با تکیه بر حوزه خصوصی و بازنمایی موضوعاتی که نقاط مبهم و ضعف گوینده است، ابطال نظریاتش را نتیجه می گیرند.

در حالی که ویژگی های کسی که یک ادعا را مطرح می کند، نبایستی در محتوای ادعای او تاثیرگذار باشد.

در واقع، بایستی به جای نقد گوینده و یا نویسنده با مقدمات منطقی، بنيان هاي گفتار و اندیشه شخص را نقد کنیم.

زیرا اگر مسئله ی قابل اعتراضی در شخصیت افراد وجود دارد، بی ارتباط به استدلال او در موضوع خاص است.

مغالطه دیگری که در  مباحثات رواج  دارد «مغالطه ی توسل به جهل» است.

این مغالطه در شرایطی بوجود می آید که شخص در برابر كسي كه اطلاعاتي در رابطه با موضوع ندارد، ادعایی را با توجه به دانش محدود خودش مطرح می کند و از جهل طرف مقابل، استفاده كرده و نسبت به موضوع نتيجه گيري ديگري كند.

در واقع، برای نتیجه گیری بر ضد آن مطلب نیز بایستی به شکل جداگانه استدلال منطقی و مقدمات متقاعد کننده اقامه گردد.

به عبارتی ضعف و ناتوانی طرف مقابل در ارائه استدلال قوی لزوماً به معنای صدق گفتار ما نمی تواند باشد.

ما نمی توانیم از نبود استدلال از سوی طرف مقابل، به این نتیجه گیری برسیم که استدلالی وجود ندارد.

به طور مثال، اگر در یک گفتگو طرف مقابل به شما بگوید چون نتوانستید مضرات این دارو را برای ما اثبات کنید، پس نتیجه می گیریم که این دارو نه تنها برای بدن ضرری ندارد، بلکه مفید هم هست.

در واقع این شخص دچار «مغالطه توسل به جهل» شده است.

زیرا بایستی برای مفید بودن آن دارو نیز استدلال قوی ارائه کرد. چه بسا آن دارو اثر خنثی بر بدن داشته و سود و زیانی از مصرف آن حاصل نگردد.   

یکی دیگر از مغالطه های رایج در گفتگوهای ما «توسل به مرجع ناموثق» است.

فرض کنید در یک مباحثه محور اصلی بحث بر سر ریشه های فقر و اختلاف طبقاتی باشد.

در این صورت معقول و منطقی است که دو طرف نقل قولی از اقتصاددانان و جامعه شناسان داشته باشند.

به عبارتی، افراد حاضر در بحث تلاش دارند به افرادی استناد کنند که با توجه به محوريت بحث، در این حوزه متخصص باشند و کلام خود را با نظر آنان پیوند بزنند.

حال اگر در این بین کسی نکته ای را از فلان هنرپیشه معروف در راستای تبیین مسائل اجتماعی  بیان کند و این گونه استناد کند که ایشان هنرمند بزرگی است بطور قطع، این شخص دچار “مغالطه از نوع توسل به مرجع ناموثق” شده است.

شاید اگر بحث در آن جلسه درباره هنر و بازیگری بود، کمک گرفتن از این هنرمند متقاعد کننده تر بنظر می رسید.

متاسفانه شاهدیم که در شبکه های اجتماعی برخی موضوعات اخلاقی، فلسفی و … را به استناد گفته های فلان پرفسور پزشکی، دانشمند فيزيك یا هنرپیشه معروف دست بدست می کنند و به آن تاکید دارند.

لذا، نمی توان برای هر موضوعی به هر شخصی به استناد مشهور بودن در تخصص خاصی توسل جست.  لذا تطبیق یک موضوع با تخصص شخصیت ها در گفتگو ها الزام آور بنظر می رسد.

مغالطه دیگری که بیشتر در میان مسئولان نهادهای اجتماعی دیده می شود «مغالطه علت جعلی» است.

این نوع مغالطه در شرایطی بکار گرفته می شود که شخص تمایل دارد، از زیر بار مسئولیت بگریزد و بدین وسیله دیگران را بلاگردان خود کند.

در این شرایط شخص سعی می کند، برای یک مسئله علل و یا ریشه هایی ذکر کند که علت واقعی و تامه نمی باشد.

در واقع، به جای اینکه همه علت ها ذکر شود، تاکید بر چند علت که با منافع او مطابقت دارد، تاکید می شود و طوری وانمود می شود که همه علل های این پدیده همان موارد ذکر شده می باشد.

مثلاً فرض کنید گفتگویی در رابطه با ریشه های فقر در جامعه بوجود بیاید و یکی از مسئولین بگوید مشکل اصلی در اینجاست که افراد جامعه خودشان را با واقعیت های اجتماعی سازگار نکرده اند و به علت انتخاب های غلط در زندگی دچار فقر و نابسامانی شده اند و بر همین مبنای غلط از نسخه ی روانشناسانه استفاده می کنند تا افراد را با وضعیت موجود سازگار کنند.

در صورتی که حلقه مفقوده در جای دیگری است و بخش بزرگی از نابسامانی های اقتصادی ریشه ی ساختاری داشته و به نهادهای ناکارآمد و بطورکلی زمینه  اقتصادی- اجتماعی افراد بر می گردد.

به عبارتی این شخص از طریق “مغالطه علت جعلی” به شکل ماهرانه ای بسیاری از عوامل دیگر را که در ایجاد فقر و نابسامانی اقتصادی نقش داشته را در جهت منافع شخصی و گروهی خود پنهان کرده می کند.

یکی دیگر از موضوعاتی که محل اختلاف فراوان می توان باشد، مناقشه در مثال است.

بارها اتفاق افتاده که افراد در گفتگو برای تقویت گفته های خودشان از مثال ها و یا ضرب المثل هایی استفاده می کنند که شاید تطابق دقیقی با موضوع نداشته باشد،  اما اصل موضوع درست است.

حال اگر طرف مقابل سعی کند، به جای تمرکز بر اصل موضوع بر مثال تاکید داشته باشد و سعی کند نادرستی اصل موضوع را با نقص مثال ثابت کند، بایستی به او یاد اور شد که دچار مناقشه در مثال نشود.

شاید شخصی در بحث عنوان کند که هر که بامش بیش برفش بیشتر، ولی افراد مغالطه گر در واکنش ممكن است، اشكال بگیرند که مطمئناً سقف خانه کوچک در مناطق کوهستانی برفش بیشتر از خانه بزرگ در مناطق کویری است و …

در حالیکه ذکر مثال، بیشتر برای تقویت ذهن است.

گفتنی است این نوع از مغالطه آنچنان در مراودات اجتماعی ما شایع است که دائماً این جمله را از افراد می شنویم که «در مثل جای مناقشه نیست».

یعنی شاید مثلی که عنوان می شود، ایراد هم داشته باشد، ولی خدشه ای به درستی اصل مطلب وارد نمی کند.

آخرين نوع از مغالطه که بیشتر در سیستم های نظارتی رواج دارد. طرح سوالی است که متضمن پیش داوری و پذیرش مقدماتی غلط است که با عنوان «مغالطه سوال مرکب» معروف است.

گاه در میان گفتگو ها، اگر طرف مقابل تمرکز نداشته باشد و یکی از طرفین سوال مرکبی از او بپرسد و شخص به جای پاسخ تفصیلی به بله و یا خیر اکتفاء کند، بنوعی اعتراف به آن عمل کرده است.

بطور مثال اگر از شخصی با این سوال که  «آیا پول هایی که از راه دزدی بدست آورده ای را خرج  کرده ای؟» روبرو شود، نمی تواند با پاسخ های کوتاه از خودش دفاع کند زیرا اگر بگوید آری، می توان نتیجه گرفت که او دزد است و اگر بگوید خیر، باز هم به دزد بودنش تاکید دارد.

لذا، برای پرهیز از دچار شدن به این مغالطه، فردی که در مقام پاسخگویی است بایستی کمی تامل کند و بیان دارد که من فرض اولیه شما را قبول ندارم، زیرا اصلاً دزدی نکرده ام.

خلاصه آنکه مغالطه گر کسی است که از روی مقدمات و یا استدلال غیرمتقاعد کننده به نتیجه ی درست و یا غلطی رسیده است و ممکن است این نتیجه گیری اخیر را نیز به عنوان مقدمات برای بحث دیگری بکار گیرد.

لذا کسانی که بتوانند ارتباط معناداری بین مفاهیم برقرار کنند، براحتی می توانند از دام مغالطه اجتناب کنند و در گفت و گوها موفق تر عمل کنند.

دکتر مصطفی آب روشن

پژوهشگر. دکتری جامعه شناسی. حوزه تحقیقات؛ آسیب های اجتماعی و جرم شناسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا