ایدئولوژی و هژمونی
ایدئولوژی به وضوح دربردارنده آن گونه تحریف فرهنگی است که به مشروعیت قدرت سیاسی مسلط، یاری می رساند.
با این حال خطاست که آن را کاربرد مصرانه ایده های دروغین به نفع طبقه حاکم بدانیم و به این ترتیب دامنه آن را محدود سازیم، اگر چه بعضی مواقع ایدئولوژی به این برداشت نزدیک می شود.
برای نمونه، انقلاب فرهنگی مائو در چین، ایده های دروغین را مطرح می کرد تا قدرت حزب کمونیست را استحکام بخشد.
اما حتی در این مورد نیز بعضی از ایده ها حقیقت داشتند، به ویژه این فکر که چین نیاز به نو شدن داشت و منافع غربی امنیت ملی را تهدید می کرد.
ایدئولوژی اصولاً از طریق زور و حذف عمل می کند.
حزب دولتی زانو و حکومت رابرت موگابه در زیمبابوه اخیراً برداشت اجباری واحدی از واقعیت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را بر جمعیت این کشور تحمیل و برای مهندسی رعایت آن از زور فیزیکی استفاده می کند.
اپوزیسیون سانسور می شود و مخالفت غیرقابل تحمل است.
حکومت نظامی که اخیراً کنترل میانمار (برمه) را در دست گرفته و کیم جونگ ایل در کره شمالی آشکارا رژیم های اقتدارگرایند که تنوع و آزادی بیان را تحمل نمی کنند.
این رژیم ها به الگوی یکپارچه ای از فرهنگ عقیده دارند که با مخالفت و مقاومت در تضاد است.
بی تردید ایدئولوژی غالباً در نایل شدن به سلطه و تبعیت به نحو بی رحمانه ای موثر است.
اما، در عین حال یک راهبرد کنترلی کاملاً خطرناک است.
چون ایدئولوژی دو دستگی، برخورد و مخالفت را به دلیل حذف آشکار اجتماعی دامن می زند و برای پیاده کردن خط مشی ایدئولوژیک به یک نیروی پلیس وفادار و کارآمد و ارتشی دایمی نیاز دارد.
فرهنگ های مدرن سیاسی بندرت به این ابزار حکومت متوسل می شوند، زیرا از اساس حکومت های بی ثبات اند.
به طور کلی، ایدئولوژی مخلوطی از عقاید کذب و واقعی را که از منابع گوناگون اجتماعی و فرهنگی گرفته شده اند، درون یک واقعیت منسجم ادغام می کند و به گسترش و بهره برداری از آن می پردازد؛ نیروی مادی واقعی و کاربردی، که مردم را سازمان می دهد و کنش را مشروع می سازد.
معمولاً برای رسیدن به این مقصود به جای استفاده از زور، از ترغیب و تعیین موضع گیری فرهنگی استفاده می شود.
به عبارت دیگر، مساله ایدئولوژی، یک موضوع مرتبط با «هژمونی» (یا سرکردگی) است.
چه تفاوتی میان ایدئولوژی و هژمونی در شکل دادن به زمینه فرهنگی سیاسی وجود دارد؟
ایدئولوژی، افراد را به رعایت سیاست ها و رویه های فرهنگی مجبور می کند و این اجبار به شکل تحمل آثار محکومیت اخلاقی، تنبیه بدنی یا حذف اجتماعی صورت می گیرد.
هژمونی افراد را ترغیب می کند که رعایت امور بهترین نفع را برای آنها دارد، اما مقاومت و مخالفت را برایشان مجاز می داند.
ایدئولوژی و هژمونی هر دو در نهایت برای بازتولید قدرت در لایه های مسلط با یکدیگر هماهنگ می شوند.
برافراشتن پرچم ملی روی اتومبیل یا خانه یکی از خالص ترین اقدامات ایدئولوژیک یک شهروند محسوب می شود.
انجام داوطلبانه این کار، برای ابراز حمایت شخصی از ملاحظات ملی، یکی دانستن خود به خودی و بدون تردید منافع شخصی با منافع ملی را تایید می کند و هژمونی درصدد است این همانندی را به «حالتی طبیعی» تبدیل کند.
برای نمونه، در ماه های نخست پس از یازده سپتامبر پرچم ها در ایالات متحده آمریکا با گستردگی زیادی برافراشته شدند.
آنتونی گرامشی متوجه شده بود که مبارزه با هژمونی کار دشواری است، زیرا هژمونی از طریق طیف کاملی از نهادهای «جامعه مدنی» عمل می کند که بین دولت و اقتصاد قرار گرفته اند.
روزنامه ها، مجله ها، ایستگاه های تلویزیون، بنگاه های خیریه ملی، رویدادهای ورزشی و پیش آهنگان پسر، جنبش های راهنمایی دختران که تحت مالکیت خصوص قرار دارند، همگی تا حدودی کارگزاران هژمونی اند و افراد را بیشتر از روی رضایت تا اجبار به نظم مسلط متصل می کنند.
برای اطمینان می توان مورد کاربرد قانونی زور فیزیکی را که در اختیار دولت است، در نظر گرفت.
این زور قانونی از طریق قوه قضائیه، ارتش و پلیس اعمال می شود.
اما، ساماندهی ژرف همانند پنداری میان افراد و قدرت حاکم بر محور فرهنگ در جامعه مدنی انجام می گردد.
محور واقعی اقتدار همین فرهنگ نهادینه شده در جامعه مدنی است.
در این مکان است که غالباً به صورت نیمه آگاه پیوندهای الزام آور میان قدرت و حق ایجاد می شود.
نیرومندترین و جذاب ترین عناصر فرهنگ بر پایه این تلقین که خیر عمومی اند، جا انداخته می شوند.
منبع: روجک، کریس (1390)، مطالعات فرهنگی، ترجمه دکتر پرویز علوی، تهران: انتشارات ثانیه، ص 197-194.
1- ایدئولوژی (Ideology) به معنای مکتب، مسلک، مرام، نظریه پردازی و شناخت ایده است.