بازنمایی کلیشههای جنسیّتی
تردیدی نیست که جنسیت و چگونگی بازنمایی کلیشههای جنسیّتی تأثیر مهمی بر جنبههای گوناگون زندگی فرد خواهد داشت. این امر، صرفنظر از جامعهای که فرد در آن متولد شده، تقریباً در همه جا صادق است و اغلب مهم ترین اختلاف نظرها را میان صاحبنظران اجتماعی برانگیخته است.
به عقیده رابرتسون عوامل اجتماعیشدن متعدد هستند که مهم ترین آنها عبارت است از: افراد، گروهها و نهادهای مهم که موقعیتهای اجتماعی شدن را فراهم میسازند.
از میان عوامل کلی یادشده چهار عامل، یعنی خانواده، مدرسه، گروه همسالان و وسایل ارتباط جمعی، بهویژه درجوامع نوین، حائز اهمیت هستند؛ زیرا این عوامل به طور مداوم بر همه تأثیر میگذارند (رابرتسون، 1377: 112، 127).
تاچمن در خصوص حذف نمادین زنان به تفصیل سخن گفته است. از نظر وی، این مفهوم با فرضیۀ بازتاب ارتباط دارد که معتقد است: رسانهها؛ ارزشهای اجتماعی حاکم در یک جامعه را منعکس میکنند.
این ارزشها نه به اجتماع واقعی، بلکه به بازتولید اجتماع، یعنی به نحوی که جامعه میل دارد خود را ببیند، مربوط هستند که به معنای حذف نمادین است
و به گفتۀ تاچمن، توسعه اجتماعی را به مخاطره میاندازد؛
زیرا زنان و دختران بالغ، تصویرهای مثبتی را برای الگوبرداری در اختیار نخواهند داشت (ون زونن، 1998: 171).
مدرسه از همان روزهای نخست، به طور روزافزون، نقشی مهم در قالبدهی به نقشهای جنسیتی ایفا میکند.
آنچه کودکان در مدرسه میآموزند، و به آسانی نمیتوانند از یاد ببرند، آن است که زن و مرد متفاوت و نابرابرند.
مدارس ابتدایی در گسترش تحکیم تفاوتهایی جنسیتی که در برنامه روزانه مدارس ابتدایی گنجانده شده، نقش بسزایی دارد (کرت، 1380: 87).
بنابراین، انتخاب آزادانه دانشآموز در مورد فعالیتهای موضوعی، متناسب با جنس اوست.
گذشته از این، معلمان نقش مؤثری در آموزش رفتارهای کلیشهای و بازنمایی کلیشههای جنسیّتی درباره نقش مردانگی و زنانگی ایفا میکنند.
در سالهای نخستینِ مدرسه، معلمها پسرها را بیش از دختران تشویق و تحسین میکنند و به طور کلی پسران بیشتر از دختران توجه معلمان را جلب میکنند (گلومبوک، 1378: 178).
فمنیستها و مارکسیستها توجه را به بسیاری از انتظاراتِ رفتارهای جنسیتی جلب کردهاند که از طریق لایه پنهان آموزشی منتقل میشود.
لایه پنهان آموزشی ابزار تلقین بسیار پرقدرتی است؛ زیرا فراگیر و ظریف است و دانشآموزان و معلمان حتا ممکن است از تأثیر آن به تمامی آگاه نباشند (کرت، 1380: 104).
به اعتقاد فمنیست لیبرالها، دختران باید فرصتهای آموزشی مشابه پسران داشته باشند.
این گروه از فمنیستها «موفقیت» را در رشد پیشرفتهای تحصیلی، کسب نتایج بهتر در امتحانات و افزایش نسبت ورود دختران به کالجها و دانشگاهها میبینند.
اما این دستاورد، زمانی موفقیت به حساب میآید که از دیدگاه طبقه متوسط به آن نگریسته شود.
افزایش حضور دختران در نظام آموزشی به این معنا نیست که مشاغلی به «خوبی» مشاغل پسران به ایشان عرضه میشود؛ بلکه صرفاً به سطوح بالاتری از مشاغل زنانه راه مییابند.
از این گذشته، ایدئولوژی مسلط زنانگی از طریق نظام آموزشی نیز در تعقیب آنهاست.
به همین دلیل است که فمنیستهای رادیکال و مارکسیست فقط به دنبال برابری فرصتها نیستند و معتقدند که باید به دنبال تغییرات بنیادیتری در مورد بازنمایی کلیشههای جنسیّتی بود (مکروالاس، 1380: 93).
تیلور در مقاله «اعطای حق رأی به زنان» استدلال میکرد که نابرابری جنسیتی محصول قوانین طبیعی نیست؛ بلکه از آداب و رسوم و سنتهای جامعه نشئت میگیرد.
به نظر او، همین که سه امکان زیر در اختیار زنان قرار گیرد، این واقعیت بر همگان روشن میشود:
- آموزش در دبستان، دبیرستان، دانشگاه، نهادهای پزشکی و حقوقی و دینی.
- مشارکت در کار، سود و زیان، مخاطرات و خسارت صنایع تولیدی.
- سهم مساوی در وضع و اجرای قوانین، اعم از قوانین عمومی، دولتی و ملی از طریق نهادهای قانونگذاری، قضایی و اجرایی.
جان استوارت میل در مقالات خود بر آموزش و سهم مساوی تأکید میکرد، ولی تیلور غالباً بحث مشارکت را پیش میکشید.
میل اعتقاد داشت که زنان حتا اگر از آموزش و فرصتهای اقتصادی و آزادیهای مدنی مشابه مردان برخوردار شوند، باز ازدواج و مادر شدن را بر مشاغل رقابتی دیگر ترجیح خواهند داد.
اما، تیلور معتقد بود اگر آزادی انتخاب وجود داشته باشد «شماری» از زنان ممکن است به جای ازدواج و مادر شدن «زیستراه» دیگری برگزینند.
اگر زن ناگزیر بر سر دو راههای قرار بگیرد که یک سوی آن وقف کردن زندگی خود برای «فقط یک کارکرد زیستی و پیامد آن»
و سوی دیگرش نوشتن کتابهای مهم و کشف دنیاهای تازه و ساختن امپراتوریهای قدرتمند باشد،
بهسادگی ممکن است وسوسه شود که به جای «زیستراه» ازدواج و مادر بودن،
مسیر دیگری را در زمینه هنر، تجارت یا سیاست برگزیند (رزمری، 1387).
فمنیستهای رادیکال ستم بر زنان را بنیادیترین ستم میدانند و توافق دارند که ستم بر زنان نخستین، رایجترین و ریشهدارترین ستمی است که بشر به خود دیده است (رزمری، 1387).
دیل اسپندر (1980) معتقد است: در نظام آموزشی دانش بیطرف نیست؛ زیرا فرضیات مردانه دربارۀ جهان را بازتاب میدهد.
مثلاً دربارۀ اهمیت فرضیات «عینی» نسبت به تصورات ذهنی و شهودی
یا دربارۀ بهرهگیری از علم برای غلبه بر طبیعت، به جای همزیستی با آن
یا اهمیت افزونتر رهبران سیاسی نسبت به مردم عادی.
نظام مدرسه نیز به همین ترتیب، معلم را در جایگاه رفیع «کارشناس خبره» مینشاند؛ قدر مقام کسی که دانش را به دیگران انتقال میدهد و بر دیگران برتری دارد؛ کسی که تعیین میکند کدام پاسخ «درست» و کدام «نادرست» است.
این تصور در ضمن، بازتاب نوعی جهانبینی مردانه است، دختران و پسران یاد میگیرند که هنرمندان، دانشمندان، نویسندگان و جامعه شناسان «بزرگ» همگی مرد بودهاند. و به این صورت بازنمایی کلیشههای جنسیّتی انجام می پذیرد.
مردان در تمامی حوزههای دانش برتر از زنان تصویر میشوند و بهندرت میتوان بازتابی از تجربیات زندگی زنان در این دانش یافت.
در این الگو دانش به صورت رشتههای مجزا که برچسب مردانه یا زنانه میخورند، بستهبندی میشود و دانشآموزان به تأمل در ارتباط میان این رشتهها یا تردید در طبقهبندی آنها ترغیب نمیشوند.
اهمیت سختکوشی و رقابت در عرصۀ موفقیتهای فردی، که جانمایۀ نظام آموزشی را تشکیل میدهد، از نظر رادیکال فمنیستها نمونۀ رویکردی مردانه به جهان است (کلروالاس، 1380: 93).
فمنیستهای مارکسیست و سوسیالیست معتقدند که ایدئولوژی جنسیتی و بازنمایی کلیشههای جنسیّتی را باید در متن گستردهتری دید که همان جامعۀ سرمایهداری است.
در جامعۀ سرمایهداری مدرسه ابزار اصلی دولت برای تضمین بازآفرینی مناسبات تولید است.
به این معنا که نسل آیندۀ کارگران هنگامی که مدرسه را ترک میکنند، باید افزون بر کسب مهارتهای متناسب با جایگاهی که در بازار کار خواهند یافت، به رفتار و نگرش متناسب آن نیز مجهز شده باشند.
بنابراین، لازم است بفهمیم که وضعیت دختران و پسران در مدرسه چه تفاوتهایی دارند که علاوه بر مناسبات طبقاتی، مناسبات جنسیتی را نیز بازتولید میکنند.
بستر این رویداد بازآفرینیهای فرهنگی است؛ یعنی دخترانی که آشکارا در برابر اقتدار مدرسه مقاومت میورزند، در نهایت ناگزیرند به مشاغل «زنانۀ» کم درآمد تن دهند.
فمنیسم مارکسیستی و فمنیسم سوسیالیستی با وجود شباهتهای فراوان حداقل یک وجه تمایز عمده دارند.
فمنیستهای سوسیالیست معتقدند که در هر توجیهی که برای ستم بر زنان ارائه شود، جنسیت و طبقه کمابیش سهمی مساوی دارند.
اما، به اعتقاد فمنیستهای مارکسیست تحلیل طبقاتی در نهایت بهتر از عهدۀ تبیین موقعیت و کارکردهای زنان برمیآید.
در جامعه سرمایهداری زنان بورژوا ستمی را که بر زنان طبقه کارگر میرود، تجربه نمیکنند.
بنابراین، وجه تمایز فمنیسم مارکسیستی در این است که تمامی زنان را به این واقعیت رهنمون میکند که ستم بر زنان را بیش از آنکه نتیجه اقدام ارادی افراد بدانند، به ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسیِ مربوط به سرمایهداری نسبت دهند (رزمری، 1387).
بولز و جنتیس معتقدند که آموزش و پرورش تأثیر نیرومندی درجهت برابری اقتصادی نداشته است.
آنها میگویند آموزش و پرورش امروزی باید به عنوان پاسخی به نیازهای اقتصادی سرمایهداری صنعتی درک شود.
مدارس به فراهم ساختن مهارتهای فنی و اجتماعی مورد نیاز مؤسسههای صنعتی کمک میکنند و در همین راستا، احترام به اقتدار و انضباط را در نیروی کار تشویق میکند.
روابط اقتدار و کنترل در مدرسه، که سلسلهمراتبی بوده و شامل تأکید بر اطاعت است، مستقیماً مشابه روابطی است که در محل کار مسلط است.
پاداشها و تنبیهات مقرر در مدرسه همان تکرار پاداشها و تنبیهات دنیای کار است.
مدارس به انگیزش بعضی افراد در جهت پیشرفت و موفقیت کمک میکنند، درحالیکه دیگران را دلزده و مأیوس میسازند، و آنها راه خود را در مشاغل کمدرآمدتر میجویند.
بنابراین، نظام مدرسه با آنچه اصلاح گران روشنفکر از آن انتظار داشتند، فاصله دارد.
بنابر نظر بولز و جنیتیس، مدارس امروزی احساسی از بیقدرتی را که بسیاری از افراد در جای دیگر تجربه میکنند، بازتولید میکنند (گیدنز، 1376: 469-470).
فهرست منابع
استفانی، كرت (1380). جامعهشناسی جنسيت، ترجمه كتايون بقايی، تهران: نشر ديگر.
پاملابوت، كلروالاس (1380). جامعهشناسی زنان، ترجمه: منيژه نجم عراقی، تهران: نشر نی.
رابرتسون، يان (1377). درآمدی بر جامعه با تأكيد بر نظريههای كاركردگرايی ستيز و كنش متقابل نمادی، ترجمه حسين بهروان، مشهد: آستان قدس رضوی.
گولومبوك، سوزان، فی وش، رابين (1378). رشد جنسيت، ترجمه مهرناز شهرآرای، تهران: ققنوس.
گيدنز، آنتونی (1376). جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
Ven Zoonen. L. (1998). One of the girls? The changing gender of journalism, In C Caret et al. (eds.), News, Gender and Power, London: Routledge
Chatard, Armand, et al, (2006). How good are you in math? The effect of qeuder stereo types on the students’ recollection of their school marks. Journal of Experimental social psychology, xxx-xxx.
Hess, U. et al (2000). Emotional expressivity in men and woman stereotyps and self perceptions, Cognition and Emotion.
Timmers, et al (2003). Ability, verus vulnerability: Belief about men and women’s emotional behavior, Cognition and Emotion.