تحلیل طبقاتی نابرابری
تحلیل طبقاتی نابرابری: از ایده اولوژی گرایی تا واقع گرایی عمل گرا
تاکنون چنین بوده است که معمولاً به هنگام برخورد رویکردهای مارکس گرا و انتقادی و رویکردهای دیگر در مورد هر مسئله ای صحنه ای از مبارزه شکل می گیرد که در آن هر طرف می کوشد تا استدلال های طرف مقابل را رد کند.
البته در هر مباحثه ای ممکن است شرایطی به وجود آید که رد نظر مقابل لازم باشد، اما ارتقای دانش ما در زمینه تحلیل طبقاتی بستگی به این دارد که به اندیشه های مفید و تبیین گر همه صاحب نظران توجه کنیم، نه این که بر اشتباهات ایشان انگشت بگذاریم.
این شیوه را اریک اولین رایت «نقد مبتنی بر محسنات» می خواند و از «نقد مبتنی بر اشتباهات» تفکیک می کند.
لازمه نقد مبتنی بر محسنات این است که نه تنها سنت های نظری مخالف را به رسمیت بشناسیم، بلکه آن ها در یک چارچوب بزرگتر ادغام کنیم.
عالمان اجتماعی در یکی دو دهه اخیر این سنت های نظری را از دو زاویه تفکیک کرده اند.
یکی از زاویه سطح تحلیل.
از جمله آلفوردو فریلند
رویکرد مارکس گرا را تحلیلی در سطح نظام اجتماعی و نظام قدرت،
رویکرد وبری را در سطح نهادها،
رویکرد نو دورکمی را در سطح خُرده طبقه و مشاغل
و سرانجام رویکرد گروه های منزلتی در سطح طبقه بندی کرده اند.
اما از این تفکیک مهم تر، تفکیک میان ساختار طبقاتی و کنش طبقاتی است که اولین رایت مطرح می کند.
وی در آخرین کتاب خود از ساخت یابی طبقاتی، شکل گیری طبقاتی، و کنش جمعی طبقاتی سخن می گوید.
تحلیل ساخت یابی اساساً افراد را از بابت داشته هایشان و پیوندی که میان ویژگی های فردی و شرایط مادی اقتصاد بازار دارند، بررسی می کند.
در تحلیل نوع دوم توجه اصلی بر سازوکارهای فرصت جویی و سلطه است که از طریق انسداد اجتماعی ساختار طبقاتی را به وجود می آورد و حفظ می کند.
و تحلیل مبتنی بر کنش طبقاتی هم بر سلطه تاکید دارد و هم استثمار و افزون به این به کنش طبقات در رابطه با یکدیگر یا مبارزه و سازش طبقاتی هم توجه می کند و گاه پا را از بی طرفی فراتر گذاشته و به آزادسازی از سلطه و استثمار هم می اندیشد.
اما در دیدگاه های جدید آنچه بر آن تاکید شده فقط تفکیک میان این رویکردها نیست، بلکه کوشش در جهت ادغام این دیدگاه ها در یک چارچوب واحد است.
اندکی از پژوهشگران در این جهت کوشیده اند.
اما، این کوشش ها هنوز ناقص اند و جای زیادی برای کار دارند.
اما، شاید مهم ترین آن ها الگوی اولین رایت است که
مطابق آن روابط قدرت و قانون کنترل مردم بر منابع اقتصادی را تعیین می کند
و انسداد اجتماعی و انحصار فرصت های زندگی انسان ها را
در موقعیت های اجتماعی خاصی که با توجه به زمینه اجتماعی که در زندگی شخصیشان داشته اند، جای می دهند و نگه می دارند.
میان این موقعیت ها که در روابط بازاری قرار دارند روابط سلطه و استثمار شکل می گیرد و به مبارزه بر سر تولید، توزیع و سطح رفاه فرد می انجامد.