توکویل و آزادی سیاسی
در این فرانسه که بیش از پیش از مرکز اداره می شد و مقرراتی واحد بر سر آن حکمفرمایی می کرد، جامعه به اصطلاح پاره پاره بود.
فرانسوی ها در وضعی نبودند که بتوانند درباره امور خود بحث کنند، زیرا شرط اساسی برای تشکیل هیات سیاسی، یعنی آزادی، وجود نداشت.
به دلیل نبودن آزادی سیاسی، وحدت بین طبقات ممتاز، و به طور کلی تر وحدت بین طبقات ملت عملی نمی شود.
میان گروه های ممتاز گذشته که نقش تاریخی خود را از دست داده، اما امتیازات خود را حفظ کرده بودند و گروه های جامعه جدید که نقشی قاطع بازی می کردند، اما از اشرافیت قدیم جدا مانده بودند، جدایی وجود داشت.
توکویل چنین می نویسد:
در پایان قرن هیجدهم هنوز میان آداب و رفتار اشراف و آداب و رفتار بورژوازی تفاوت مشاهده می شد.
زیرا هیچ چیز کندتر از این غشاء سطحی رسوم که آداب نام دارد، رو به برابری نمی نهد، اما در حقیقت، تمامی مردانی که در بالای سر مردم قرار داشتند، به هم شبیه بودند.
افکار و عادات آنان یکی بود، ذوق آنها با هم فرق نداشت و همگی به یک نوع خوشی ها دلبسته بودند، یک نوع کتاب ها را می خواندند و به یک زبان حرف می زدند، تنها تفاوت میان آنان، تفاوت حقوق بود.
من شک دارم که چنین چیزی هنوز هم به همین شدت در جایی دیگر حتی در انگلیس که طبقات متفاوت آن با وجود دلبستگی های محکم خود به یکدیگر از لحاظ منافع مشترک، از نظر روحیه و رسوم با هم فرق دارند، وجود داشته باشد.
زیرا، آزادی سیاسی که این توانایی تحسین برانگیز را داراست که بین همه شهروندان روابط ضروری و پیوندهای طبیعی وابستگی به وجود می آورد، معذلک همواره سبب نمی شود که آنان به خاطر این پیوندها و روابط، درست مانند هم باشند.
حکومت فردی است که در طول زمان همواره به این نتیجه اجتناب ناپذیر می انجامد که همه آدمیان را شبیه هم می کند و آنان را نسبت به سرنوشت خود متقابلاً بی اعتنا می گرداند.
اینجا در حکم مرکز تحلیل جامعه شناختی فرانسه توسط توکویل است.
گروه های ممتاز متفاوت ملت فرانسه هم به یک شکلی متمایل بودند و هم به جدایی.
آنان درواقع، به هم شبیه بودند اما امتیازات، آداب و رفتار و سنن موجب جدایی آنان از یکدیگر بود و چون آزادی سیاسی وجود نداشت موفق نمی شدند، حس همبستگی را که لازمه سلامت هیات سیاسی است، به دست آرند.
تفرقه طبقات، جنایت پادشاهی قدیم بود و بعدها تبدیل به بهانه ای برای وی شد، زیرا هنگامی که تمامی کسانی که جناح غنی و روشن ملت را تشکیل می دهند، دیگر نمی توانند با هم تفاهم داشته باشند و به هم در کار حکومت کمک کنند، اداره کشور توسط خود مردم ناممکن می گردد و دخالت ارباب ضرورت می یابد.
منبع:
آرون، ریمون (1370)، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ص 261.