جامعه شناسی شناخت
علم را می توان کردار اجتماعی قاعده مند تلقی کرد، و به این ترتیب نهادهای آن را می توان مشخصاً برای بررسی و تبیین جامعه شناختی در نظر گرفت.
از آنجا که دانشمندان به صورت گروهی کار می کنند و معیارهای جمعی را به کار می بندند، جامعه شناس چه بسا با چیزهای جالب زیادی در آن باره به ما بگوید.
ولی چه مقدار را به این شیوه می توان تبیین کرد؟ شاید علم را بتوان صرفاً نهادی اجتماعی تلقی کرد.
قابل توجه است که پیتر وینچ به طور خاص علم را «شیوه ای از زندگی اجتماعی» ذکر می کند، در مقایسه با دین که آن را شیوه ای متفاوت می داند. او می گوید که «هر یک معیار قابل فهم بودن خاص خود را دارد».
این مطلب تقلیدی آشکار از ویتگنشتاین است، اما مسئله مهمی را مطرح می سازد.
یکی از پیامدهای آشکار این دیدگاه آن است که قواعد هر کردار خاص تعیین کننده آن است که چه چیز باید واقعی به حساب آید.
علم ممکن است با الکترون ها سروکار داشته باشد، در حالی که دین به خدا می پردازد.
واقعیت هر یک امری درونی برای شیوه زندگی اجتماعی مربوط به آن است. زبان خنثایی وجود ندارد که با آن دعاوی مربوط به هر یک را بتوان مورد بحث قرار داد، و هیچ یک نمی تواند دیگری را نقض کند.
با این حال مقصود این است که واقعیت چیزی نیست که نظام های باور به آن می پردازند، بلکه چیزی است که در آن نظام ها بیان می شوند.
یک واقعیت وجود ندارد که با آن بتوان کل دانش شناخته شده را ارزیابی کرد، اگر چه صرفاً در اصول باشد؛ به همان تعداد که نهادهای متفاوتی از باور وجود دارد، به همان تعداد هم واقعیت وجود دارد.
تمایل کوئن به پذیرش جهان های متفاوت برای پارادایم های متفاوت متضمن موضعی مشابه است.
این موضع مستعد آن است که به گسیختگی دچار شود، زیرا سخن از وجود واقعیت های متفاوت، بدون وسوسه این اتهام که آیا باز هم به یک معنا در حال سخن گفتن از واقعیت هستیم، دشوار است.
به نظر می آید که هر گزاره ای در خصوص واقعیت را می توان از منظر کردار اجتماعی خاصی بیان کرد.
از این منظر خطاست که تصور کنیم راهی برای فراتر رفتن از همه کردارها و سخن گفتن از آنها به گونه ای قابل فهم وجود دارد.
به آسانی می توان نتیجه گرفت که «واقعیت» صرفاً به واسطه قواعد نهاد اجتماعی خاصی معنی می یابد.
علم یکی از چنین نهادهایی را تشکیل می دهد، و به نظر می رسد مفاهیم آن را از واقعیت می توان از دیدگاه جامعه شناسی شناخت بررسی کرد، همان طور که همه دریافت های انسانی از واقعیت را می توان.
جامعه شناسی شناخت به ما می گوید که شناخت ساخت انسانی است، و بر واقعیت های زندگی اجتماعی ما استوار است.
هم چنین تعریف های سنتی شناخت را رد می کند، که بر این تاکید می ورزند که شناخت باید باور حقیقی را شامل شود، و نشان دهنده واقعیت باشد.
از نظر جامعه شناس شناخت، «شناخت» واقعیت چیزی است که باورهای جامعه آن را نشان می دهند.
برخی اظهار کرده اند که جامعه شناسی شناخت اسم بی مسمایی است، زیرا که درواقع به تبیین زمینه اجتماعی باورها می پردازد.
این اسم از تمایز میان شناخت و باور که مربوط به فرضیه مستقل بودن واقعیت از دریافت های انسانی است، سوء استفاده می کند.
جامعه شناسی شناخت اغلب به نظر می آید که به این منظر رو در رو حمله می کند. دیوید بلور، یکی از طرفداران آن، می گوید:
«شناخت برای جامعه شناسی هر آن چیزی است که آدمیان شناخت تلقی می کنند.
شناخت شامل باورهایی است که آدمیان قاطعانه به آن وفادارند و آن را در زندگی دنبال می کنند.
به ویژه، جامعه شناس به باورهایی می پردازند که بدیهی فرض شده اند، یا نهادینه شده اند، یا گروه های انسانی به آنها مرجعیت داده اند».
جامعه شناس شناخت نه تنها به بررسی محتوای شناخت نمی پردازد و سعی در ارزیابی ارزش آن از طریق عقل نمی کند، بلکه جدا کردن مورد شناسایی از زمینه اجتماعی اش نیز امتناع می ورزد.
هرگونه تقابل باقیمانده میان شناخت و باور باید میان آن چیزی باشد که از نظر اجتماعی پذیرفته است و آنچه به طور فردی مورد اعتقاد است.
جامعه شناس مایل است به تحقیق درباره «توافق در داوری ها» بپردازد که به اعتقاد ویتگنشتاین کرداری اجتماعی را بنیان می نهد.
منبع:
تریگ، راجر (1393)، فهم علم اجتماعی، ترجمه شهنار مسمی پرست، تهران: نشر گل آذین، ص 55-53.