جامعه شناس ادگار مورن
ادگار ناحوم (Nahum ٍEdgar)(Edgar Morin)(متولد 1921) 8 ژولای 1921 در پاريس متولد شد.
او پس از پيوستن به «جنبش مقاومت» در فرانسه «مورن» نامیده شد و نام او شد.
او در سن 9 سالگی مادرش را از دست داد.
اين مرگ بر او تاثير عميق گذاشت و او سالها احساس گناه کرد.
علاقه او به بررسی پيچيدگی زندگی و مرگ ناشی از همين تجربه تلخ است.
جنگ داخلی در اسپانيا و تشکيل دولت مقاومت ملی در فرانسه سبب شد تا گرايش مورن به سياست در دهه 1930 تقويت شود.
او به جنبش صلح و جنبش ضد نظام پیوست، در جنبش مقاومت ملت فرانسه شرکت کرد و عضو حزب کمونيست شد.
ادگار مورن پس از جنگ در «مرکز ملی تحقيقات علمی» (Centre National de la Recherche Scientifique – CNRS) استخدام شد.
او رشته جامعهشناسی را به دلیل علاقه به تغييرات اجتماعی انتخاب کرد.
مورن مواضع ضد استالينی داشت و به همين دليل از حزب کمونيست فرانسه اخراج شد.
او 1954 «کميته مخالفت با جنگ الجزاير» را بنيان گذاشت و از 1956 همراه با تعدادی از کمونيستهای سابق «گاهنامه آرگومان» (Arguments) را بنا نهاد.
مورن بهتدریج نظریه خود را تنظیم کرد، نظریهای که عنوان «فوق پيچيدگی» (Hyperkomplexität) گرفت.
مورن اوايل دهه 1970 رئيس مشترک «مرکز مطالعات فرا رشتهای» (Centre d´ Ètudes Transdisciplinaires) در «مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی»( Ecole des Hautes Etudes en Sciences Sociale (EHESS)) شد و اين شغل را تا سال 1989 حفظ کرد و اکنون رئيس بازنشسته «مرکز ملی تحقيقات علمی» (CNRS) است.
مورن در سالهای اخير جوايز گوناگونی را دريافت و از دانشگاههای بسياری دکترای افتخار گرفته است.
او همچنين موفق به دريافت نشان لياقت لژيون دنور (Commandeur dans l´Ordre de la Légion d´) شد.
- آثار
موضوع نخستين کتاب مورن پس از جنگ دوم جهانی کشور آلمان و حاصل اقامت او در این کشور است.
مورن دوران اقامت خود در آلمان را «سالهای آموزش انسانشناختی» و آغازی برای درک پيچيدگیها و تضادها معرفی کرد.
اين کتاب همچنين حاوی ژرفانديشی درباره مرگ بهمثابه وضعيـت عمومی انسانی و سرنوشت محتوم انسان است.
- مفهوم تخیل
ادگار مورن بهشدت تحت تاثير مفهوم پسامدرن «تخيل» (Imaginäre) است که او آن را در ارتباط با فرهنگ تودهها بررسی کرد، تودههایی که ميان خلاقيت زيباشناختی و توليد صنعتی گرفتار هستند.
او همچنین تخیل را در ارتباط با نمادهای آشکار در فيلمهای سينمايي واکاوید، نمادهایی که بازتاب نياز انسان به دنيای مجازی هستند.
مورن شایعه را یکی از محصولات عمده تخیل میداند.
او فرايند شکلگيری، مراحل و پويايي شایعهای را بررسی کرد که 1968 در منطقه اورلئان فرانسه پخش شد.
شايعه شد، دخترانی که برای خريد لباس به بوتيکهای يهوديان میروند، پس از رفتن به اتاق تعويض لباس گم میشوند و از حرم افراد خوش گذاران سر درمیآورند.
مورن دریافت که شکلگيری و اشاعه شايعه در يک مرحله انجام نمیشود، بلکه در چند مرحله ساخته میشود.
شایعه در مرحله اول ساخته میشود و در مرحله دوم اشاعه فراگیر (Metastase) پیدا میکند.
در این مرحله، هیچکس نمیتواند شايعه را تاييد کند، درحالیکه شايعه بهسرعت انتشار پيدا میکند و سبب شايعات ديگر مشابه میشود.
در مورد شایعه بالا، ادعا میشود که پليس دخالت نمیکند، چراکه در تجارت دختران شريک است.
مرحله سوم، حمله مقابله یا ضد حمله است، مرحلهای که شايعه بیاعتبار میشود.
مورن نشان داد که به دنبال بیاعتباری شایعه، مرحله بعدی آغاز میشود و آن اشاعه غیرمحسوس شايعه و ساختن «افسانههای کوچک» است.
در این مرحله شايعههای کوچک جايگزين شایعه اصلی میشود.
اینجا است که عبارات قصار از قبيل «تا نباشد چیز کی مردم نگويند چيزها» رواج پیدا میکند که بيانگر باور به واقعی بودن حداقل بخشی از شايعههاست.
سرانجام از اجزای باقیمانده، افسانههای جديد بعدی ساخته میشود.
ادگار مورن بر اين نظر است که شايعهها حاوی عناصر موجود در خاطرات جمعی هستند.
جامعه از طریق شایعه تصور میکند میتوان حداقل به بخشی از واقعیت دسترسی پیدا کرد.
- جامعهشناسی زیست-انسانی
ادگار مورن با طرح اين موضوع زمينه را برای نوشتن کتاب «انسان و مرگ در تاريخ» (L´Homme et la mort dans l´histoire) فراهم کرد که 1951منتشر شد و او در آن به تحليل تاريخی، زيستشناختی، قومشناستی، انسانشناختی و همچنين جامعهشناختی مرگ پرداخت.
چشمانداز مورن از جامعهشناسی مانند وابستگان به مکتب کالج فرانسه میانرشتهای است.
مطالعه او درباره مرگ نقطه آغاز «جامعهشناسی زيست_انسانی» است.
مورن در قالب فرضيهای در اين کتاب انسان را موجودی باز در برابر دنيا و توانا به هيجان جمعی تعريف میکند.
اين فرضيه يادآور نظرات کالج جامعهشناسی است و بعدها محور اصلی کارهای ميشل مافزولی (Michel Maffesoli )(متولد 1944) قرار گرفت.
محور «جامعهشناسی زيست_انسانی» و تلاش برای طرح مفهوم «انسانشناسی جديد» مورن، اين فرضيه است که انسان نهفقط موجودی «هوشمند» (Homo sepiens)، بلکه همچنين موجودی «غيرمنطقی» (homo demens) است.
انسان نهفقط بالقوه عاقل، بلکه بالقوه نامعقول، بیملاحظه و مجنون است.
اين نظرات محور اصلی انسانشناسی عمومی مورن و حاوی همان عناصری هستند که در کالج جامعهشناسی مطرح بودند.
ادگار مورن مینویسد که بهندرت پیشآمده است – آنطور که در آثار ژرژ باتای (Georges Albert Maurice Victor Bataille)(1897-1962)(1949) و روژه کالوا (Roger Caillois)(1913-1978)(1950) ديده میشود، حيفوميل، سرخوشی و افراط انسان، مفاهيم اصلی علوم انسانی باشند.
بهندرت ما درباره کيف کردن انسان فکر کردهايم، درحالیکه انسانشناسی بنيادی بدون مفاهيمی مانند جشن، رقص، خنده، تشنج، اشک، سرخوشی، کيف، خلسه قابلتصور نیست.
با خلسه بینظمی شکل گرفت و بینظمی بهجای اینکه ويرانگر باشد، محرک پيچيدگی بيشتر دنيا شد.
- آسیبشناسی عصری
موضوع نوشتههای اخير ادگار مورن آسيبشناسی عصری است.
او دگربار به سراغ مرگ رفته است که در قامت ترور، بمب هستهای و فجايع طبيعی همچون شمشير دِموکلس (Demoklessschwert) در بالای سر کره ارض، همان زمين و آينده میچرخد.