جامعه شناس نوربرت الیاس (1990-1897)
نوربرت الیاس (Norbert Elias) 22 جولای 1897 در برسلاو (Breslau) واقع در سیلزیای (Schlesien) [در حال حاضر بخشی از لهستان] متولد و 1990 در اواخر قرن بیستم در آمستردام در هلند درگذشت.
یکسوم زندگی او در لندن و لیسستر (Leicester) در تبعید گذشت.
از 1962 تا 1964 در دانشگاه غنا (Ghana) در اکرا (Accra) تدریس کرد.
الیاس 1965 پس از سالها بار دیگر پا به خاک آلمان گذاشت.
نخست استاد مهمان در مونستر (Münster) و سپس در کنستانس (Konstanz) و آخن (Aachen) مشغول شد و سرانجام 1978 تا 1984 برای کار در «مرکز پژوهشهای میانرشتهای» به بیلفلد (Bielefeld) رفت.
او رساله دکتری خود را 1922 تحت عنوان «تفکر و فرد: بررسی انتقادی در باب مفهوم تاریخ» نوشت، لیکن نتوانست از آن دفاع کند.
موضوع این رساله شناختن جایگاه فرد در تاریخ بود.
او یک سال قبل 1921 در مقالهای با عنوان «از دیدن در طبیعت» (Vom Sehen in der Natur) به موضوع پرداخته بود.
او در این مقاله ادعا کرد که درک یونانیها از طبیعت از فهم امروزی متفاوت بوده است.
بهعلاوه، درک انسان از طبیعت از عصر رنسانس تاکنون تغییر کرده است.
الیاس به این فکر رسیده بود که الگوهای معین ادراکی، رفتاری و داوری در درازای زمان تغییر میکنند.
او پس از نوشتن رساله خود بیکار و مجبور به کار در کارخانه تولید قطعات کوچک فلزی (در بخاری، هواکش و غیره) شد.
الیاس از این فرصت استفاده کرد و در همین زمان امثالوحِکم یونانی را به آلمانی ترجمه و شرحی بر آنها نوشت.
او درنهایت به این نتیجه رسید که مرد کار یدی نیست، کار در کارخانه را به امید نان خوردن از راه قلم رها کرد و راهی هایدلبرگ شد.

- نوربرت الیاس در هایدلبرگ
الیاس در هایدلبرگ به کلاس درس آلفرد وبر (Alfred Weber)(1868-1958) و کارل مانهایم (Karl Mannheim)(1893-1947) پیوست و دستیار مانهایم شد.
دیدگاه ذهنگرایی آلفرد وبر و مادیگرایی کارل مانهایم تفاوت داشت، لیکن آنها با یکدیگر کار میکردند.
اختلافنظر مانهایم و آلفرد وبر در کنگره ششم جامعهشناسان آلمان در زوریخ آشکار شد.
الیاس نیز دیدگاه فردگرایانه و ذهنگرایانه آلفرد وبر و نظریه نسبیتگرای (relativistisch) مانهایم را نقد کرد.

- نوربرت الیاس در فرانکفورت
دفاع از رساله ذهن الیاس را مشغول کرده بود. مانهایم یک سال بعد از کنفرانس زوریخ برای تصاحب کرسی استادی جامعهشناسی به فرانکفورت دعوت شد و از الیاس خواست تا دستیار او در فرانکفورت شود.
الیاس که هیچچیز برایش بهاندازه دفاع رساله و پذیرش در دوره استادی اهمیت نداشت، پیشنهاد مانهایم را پذیرفت، به این شرط که سه سال پس از دستیاری مجوز دفاع از رساله دکتری به او داده شود.
مانهایم پیشنهاد او را قبول کرد. الیاس با او راهی فرانکفورت شد.
الیاس در آغاز سال 1930 با امید و انرژی بسیار کار خود را در سمینار جامعهشناسی دانشگاه فرانکفورت شروع کرد که مدیر آن مانهایم بود.
محل کار اینها «موسسه پژوهش اجتماعی» بود که به ماکس هورکهایمر تعلق داشت، او رئیس آن بود.
این نزدیکی فیزیکی به معنای همکاری محتوایی نبود.
الیاس سرانجام در آستانه دفاع از رساله استادی خود و گرفتن مدرک با سد سیاست برخورد، چون نازیها در آلمان به قدرت رسیدند و او را که یهودیتبار بود از دانشگاه اخراج کردند.
الیاس با یک چمدان و یک ماشینتحریر مسافرتی اول به فرانسه و در پاییز سال 1935 به انگلستان رفت.
او تا اوایل دهه 1960 در انگلستان ماند.
حاصل این فرار کتاب دوجلدی با عنوان «در باب روند تمدن: پژوهشهای اجتماعی و روانشناختی تکوینی» بود.

- انسان درباری
الیاس در آلمان سه سال روی رساله دکتریاش تحت عنوان «انسان درباری» کارکرده و آن را درترم زمستانی 33/1932 برای دفاع تحول داده بود.
این رساله 1969 تحت عنوان «جامعه درباری» انتشار یافت.
الیاس در این نوشته درصدد شرح و توضیح فرایند شکلگیری و قوام جامعه درباری و نخبگان دولت مطلقه در فرانسه بود.
او در جریان مطالعات خود به این نتیجه رسید که فرایند تغییر تدریجی اشراف جنگجو و مالک عمدتاً وابسته به اقتصاد کشاورزی به طبقه حاکم اریستوکراسی درباری وابسته به اقتصاد پولی با برنامه انجام نگرفت، بلکه حاصل ارتباط دوگانه میان اشراف و پادشاه بود.
اشراف به پادشاه برای حفظ امتیازها و درنتیجه حفظ زندگی اشرافی خود نیاز داشتند، در حالی پادشاه به دلیل تهدید طبقه بورژوازی و تعادل قدرت به آنها نیاز داشت.

- فرض تغییر رفتار تکوینی انسان موازی با تغییر ساختارها
الیاس در جریان بررسی «انسان درباری» به فرضیه کلی خود رسید. او در چهارچوب این فرضیه ادعا داشت که در کنار تغییر شکلهای سازمانی، انسانهای شرکتکننده در فرآیند تغییر اجتماعی نیز تغییر میکنند.
الیاس بهاینترتیب توجهها را به جنبه تغییر روانی _ تکوینی در جریان تحول جامعه انسانی جلب کرد و نشان داد که چگونه اطوار، شیوه سخن گفتن، زندگی و سلایق انسانهای شرکتکننده در جریان تحول تغییر میکند تا آنکه به شکل بخشی از آیین معاشرت درباری درآمده و افراد موظف به رعایت آن میشوند، اگرچه گاهی آن را تحمیل به خود احساس میکنند.

- «در باب روند تمدن: پژوهشهای اجتماعی و روانشناختی تکوینی»
نوربرت الیاس شرح میدهد که چگونه در انگلستان به فکر تالیف کتابی دوجلدی تحت عنوان «در باب روند تمدن: پژوهشهای اجتماعی و روانشناختی تکوینی» افتاد.
یک روز هنگام جستوجو و مطالعه در موزه بریتانیا به کتابی درباره رفتار برخورد کرد و دریافت که در دورههای گوناگون رفتار و انتظار اخلاقی از آن تغییر کرده است.
او با بررسی این موضوع و شرح قواعد حاکم بر آداب معاشرت و تغییر اصول اخلاقی به این نتیجه رسید که دگرگونیهای اجتماعی درازمدت و بدون برنامه انجام میشود و محصول زندگی انسانها با یکدیگر است.
پرسش اصلی الیاس مانند پیشکسوتان جامعهشناختی این بود که: چرا این تحولات معین در جوامع غربی و نه جای دیگر رخ داد؟
آیا این تحولات تصادفی بوده یا بر اساس اصول ساختاری با برنامه تحقق پیداکرده است؟
هدف او در کتاب «در باب روند تمدن» پاسخ به اینگونه پرسشها بود.
نخستین جلد کتاب 1936 تمام شد و 1937 انتشار یافت، لیکن دو سال بعد 1939 کتاب در دو جلد انتشار یافت، اگرچه تا دهه هفتم قرن بیستم ناشناخته ماند و فقط خواص آن را میشناختند.
چاپ مجدد آن 1969 در نشر فرنک (Francke-Verlag) در شهر بِرن نیز تغییری در این وضعیت نداد.
نشر زورکمپ (Suhrkamp-Verlag) 1976 آن را بهصورت کتاب جیبی و با قیمت مناسب منتشر کرد و در مدت چند ماه بیست هزار نسخه از آن فروخته شد.

- جریان تمدن
الیاس تغییر رفتار انسان، دگرگونی حساسیتها و تاثیرات ناشی از این تغییرات را بخشی از روند تمدن میدانست.
بنابراین، تمدن از آغاز تحول درازمدت اجبار بیرونی به الزام درونی است؛ فرایندی طولانی که بر اساس برنامهای عقلانی و باهدف انجام نمیشود، لیکن میتوان ساختار و جهت اکنونی آن را پژوهش و تشریح کرد و از تحلیل آن برای آسیبشناسی دوران معاصر و پیشبینی مراحل آینده تحول اجتماعی استفاده کرد.
هدف نوربرت الیاس در این اثر شرح روند تحول اجتماعی نیست، بلکه دسترسی روانکاوانه به روان کسانی است که سازنده این روند هستند.
اینچنین است که تغییر استانداردهای رفتاری انسان منفرد با دگرگونیهای معین در ساخت جامعه انسانی در هم میآمیزد و برعکس.
الیاس در جلد دوم فرایند تمدن این موضوع را واکاوی و به بررسی پیدایش اُرگانهای تثبیت نظام، جریان شکلگیری انحصار قهر در دست دولت مدرن و امکان نظارت بر قدرت انحصاری دولت پرداخت.

- تحول دولت جدید در غرب
نوربرت الیاس مدعی است که تحول جامعه فئودالی قرونوسطی به دولتهای مطلقه در اروپا در قرون شانزدهم و هفدهم، بخشی از روند بیبرنامه و درازمدت پیدایش ساختارها در مسیر تمدن است.
اینکه الیاس تحلیل خود از فرایند دولت سازی در جوامع غربی را با بررسی کشورهای اروپای میانی و از اوایل قرونوسطی شروع کرد، به این معنا نیست که این زمان و مکان درواقع نقطه صفر آغاز دولت سازی است.
حتی مرحله دولت سازی نیز مسبوق به سابقه است؛ بنابراین، تعیین آغاز کار دشوار است.
جریان اجتماعی بیبرنامه و درازمدت پیدایش دولت در اروپا در آغاز با پیدایش دولت مطلقه، تغییر تقسیمکارکردهای اجتماعی _ اقتصادی، تحول از اقتصاد طبیعی به اقتصادی پولی، افزایش تقسیمکار، رونق تجارت، گسترش شهرنشینی و بهاینترتیب صعود اجتماعی طبقه شهروند، بهاصطلاح طبقه سوم، همراه شد.
اما این فرایند همچنین سلسلهای از تحولهای دیگر از جمله تغییر ساختار روانی انسانهای شرکتکننده در این دگرگونیها را به همراه داشت.
از این به بعد بهجای جنگیدن باید برنامهریزی کرد.
انحصار قهر در دست دولت، امکان برنامهریزی درازمدت و درنتیجه امکان کار بهصورت زنجیرهای از اعمال متصلبههم را ممکن کرد که این درجای خود مهار احساسات و گسترش امکانهای کنشی و فکری را سبب شد.
انسان قصرنشین نخستین کسی است که به تمرین نوعی از رفتار پرداخت که اساس آن دوربینی و نظارت بر خود است. اینها نخستین انسانهای «مدرن» عصر نوین هستند.

- نظریه وابستگی
دگرگونیهای درازمدت در رفتار انسان منفرد و درنتیجه دگرگونی پیکربندی اجتماعی (social configuration) که انسانها با یکدیگر میسازند، همان چیزی که الیاس فرآیند تمدن مینامد.
رقابت انسانها و گروههای انسانی نیروی محرک این تحولات است.
ترسِ از دست دادن و کاهش منزلت اجتماعی یکی از قویترین محرکها برای تبدیل اجبار بیرونی بهضرورت درونی است.
این وابستگی متقابل انسانها به یکدیگر است که روند تمدن را تعیین و به او همانطور که الیاس تعیین کرده است، نظم ویژهای را تحمیل میکند.
این نظم اجباریتر و قویتر از اراده و عقل انسان منفرد است، انسانی که خود خالق این اجبار است.
همین نظم درهمآمیخته است که روند تحول تاریخی را تعیین میکند؛ این همان اساس روند تمدن و درواقع اساس تمام دگرگونیهای اجتماعی است.

- نظریه روندی
طرح نظریه روندی الیاس نتایجی را در پی دارد که مهمترین آن قرارگیری انسان در مرکز ثقل تمام پژوهشهای جامعهشناختی است.
انسان در چهارچوب این نظریه سازنده تمام ترکیبهای اجتماعی است.
پیکربندیهای اجتماعی حاصل «وضعیتها» نیستند، بلکه محصول تحمیل اجبار بیرون بر ضرورت درونی توسط خود انسان است؛ بنابراین، «وضعیتها» و متغیرها ناشی از تغییر روابط میان خود انسانها است.
نوربرت الیاس با این نظر مخالف بود که «جامعه» در برابر «فرد مستقل» قرار دارد. جامعه ساخته خود انسانها است.
بنابراین، او در پژوهش خود 1987 تحت عنوان «جامعه و افراد» دیگر نیازی به تمایز میان دو سطح ساختاری _ کارکردی و نظریه کنشی نمیدید.
کتاب جامعه و افراد تنها اثر الیاس نیست که در آن میتوان تحول نظری جامعهشناختی نظریه روندی او را دنبال کرد.
مجموعهای از کارهای او در دهه 70 بهتدریج و بهویژه پس از دریافت جایزه آدورنو انتشار یافت که طرح بزرگ او در آنها مشخصتر توضیح دادهشده و تحول نظری او را در این آثار بهتر میتوان دنبال کرد.
دو مقاله او در آثار منتشرشده در این عصر اهمیت بیشتری دارد: «در باب اعتبار نظریه روندهای اجتماعی» و «در باب عقبنشینی جامعهشناسی از اکنون».
مقاله اول 1977 و دومی 1983 چاپ شد.
الیاس همچنین در چهارچوب مطالعات خود درباره جامعهشناسی معرفت و پرسشهای پژوهشی طرحشده در دوران اخیر نیز به تعمق درباره نظریه خودپرداخت.
بهعلاوه، نشان بارز این درگیری و تامل را میتوان در کارهایی مشاهده کرد که بهطور مستقیم با نظریه روند جامعهشناختی او سروکار ندارند، از جمله در مقاله او به روانی آب درباره «در باب تنها مُردن در دوران ما» که در آن این مرد بالای 80 سال به واکاوی وضعیت اجتماعی در آستانه ترک دنیا میپردازد.

- تاثیر نوربرت الیاس
الیاس پیش از مرگ، چهار کتاب مهم و همچنین پژوهشی درباره جماعت تحت عنوان «حاشیهنشینی و سکونت» چاپ کرد.
این پژوهش را او در دهه 60 همراه با جان آل. اسکوتسون (John L. Scotson) انجام داده بود.
در همان سال مطالعاتی درباره آلمانیها انتشار یافت که در آن الیاس به بررسی تاریخ آلمان و پرسش درباره این موضوع میپردازد که چگونه تمدن شکسته شد و توحش غالب.
این تنها اثر او درباره آلمان نبود، الیاس در تمام عمرش با تاریخ آلمان درگیر بود.
«نظریه نماد» پس از مرگ او در انگلستان منتشر شد که موضوع آن لزوم غلبه بر دوگانگی میان طبیعت و فرهنگ در جامعهشناسی است.
او در اینجا بهویژه با اشاره به زبان درصدد نشاندادن درهمآمیختگی روندهای اجتماعی و زیستی است.
در همان سال «موتزارت: در باب جامعهشناسی نابغه» در آلمان انتشار یافت که او در اوایل دهه 1980 روی آن کارکرده بود.
این همان زمانی است که الیاس سلسلهای از متنهای زندگینامهای را نوشت.
شاید اغراق نباشد اگر شرح او بر زندگی موتزارت روایتی از زندگی خود او تلقی شود.
الیاس درنهایت به این نتیجه رسید که معنایی ندارد که صرفاً کنش افراد موضوع بررسی باشد و روندهای اجتماعی درازمدت نادیده گرفته شود، چراکه کنشهای فردی آمیخته با روندهای اجتماعی است.