حافظ شیرازی در هیات یک منتقد اجتماعی
دوران خواجه شمسالدین محمد بن بهاالدین شیرازی نامبردار به حافظ، یکی از خاص ترین دوران های تاریخ ایران است، یاس و سرخوردگی اجتماعی و ناکارآمدی عام برآمده از خلاء امنیت و هجوم مغول و ایلخانان مولفه های سازنده این عصر است.
این دوران با دوره شکست یونان در غرب بسیار شباهت دارد. خلاء قدرت و امنیت، سرخوردگی و دنیاگریزی و خوش باشی عناصر اصلی ساخت سیاسی- اجتماعی این دوران است.
نوش کن جام شراب یک منی/ تا بدان بیخ غم از دل برکنی
دل گشاده دار چون جام شراب/ سر گرفته چند چون خم دنی
چون ز جام بیخودی رطلی کشی/ کم زنی از خویشتن لاف منی
سنگسان شو در قدم نی همچو آب/ جمله رنگ آمیزی و تردامنی
دل به می دربند تا مردانه وار/ گردن سالوس و تقوا بشکنی
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست/ قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر/ کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/ چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
همین موضوع زمینه را برای گرایش بیشتر به ماورا و صوفی گری و نگاه مبتنی بر رنج مقدس مهیا کرده بود. در حقیقت ارجاع به متافیزیک و گسست از عالم ماده و دنیا پناهگاه و گریزگاهی برای مردمان این عصر و به ویژه حافظ بود تا غم ها و ستم های موجود را به فراموشی بسپارند.
خدا را کم نشین با خرقهپوشان/ رخ از رندان بیسامان مپوشان
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب/ بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد/ هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
در این عصر «طریقت» و «شریعت» دچار انحراف، کژکارکرد و سستی ارکان شده بود و لذا حافظ با واژگانی همچون رند، صوفی، خرقهپوش و… به هماوردی با این فرایند و عاملان و کارگزاران آن که در زمره سالوسان و بدکاران و گمراهان از «حقیقت» به شمار می آمدند، رفت:
ریا حلال شمارند و جام باده حرام/ زهی طریقت و ملت زهی شریعت و كیش
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت/ حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است/ حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض/ ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش/ که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
الیا مصلحت وقت در آن میبینم/ که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم/ یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
ریا حلال شمارند و جام باده حرام/ زهی طریقت و ملت زهی شریعت و کیش
ریای زاهد سالوس جان من فرسود/ قدح بیار و بنه مرهمی بر این دل ریش
این دوران، هنگامه نمودیابی امپراتوری و ناکارآمدی و درهم شدگی عام بود. در این میان حافظ، با نیتی مشابه اما روشی متفاوت از عبید زاکانی، کوشید تا با بیانی انتقادی و در چارچوب ادبیاتی با روکشی از تغزل و احساس، بسترهای سیاسی- اجتماعی را مورد واکاوی قرار دهد:
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید/ که بوی خیر ز زهد ریا نمیآید
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق/ من آن کنم که خداوندگار فرماید
در میخانه ببستند خدایا مپسند/ که در خانه تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا/ که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند
به سبک اندیشه ایران شهری و مبانی اصیل اسلامی، امنیت، قدرت استوار بر راستی و اخلاق، عدالت و دادگری، اخلاق مداری و باور قلبی بزرگترین گمشده های حافظ در عرصه اجتماعی دوران خویش است.
شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد/ قدر یك ساعته عمری كه در او داد كند
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال/ پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند/ درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق/ هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست/ شادی روی کسی خور که صفایی دارد
ادبیات حافظ، بازنمود اساسی اجتماع و مسائل و نارسایی های آن در چارچوب سخن و هنر ظریف است. وی در هر موضوعی هم به انتقاد از وضع موجود می پردازد و هم به مفصلبندی سامانه و طرحی برای آینده ای آرمانی. آرمان گرایی و واقع گرایی در ابیات وی متبلور است.
صلاح کار کجا و من خراب کجا/ ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/ کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را/ سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
رویکرد حافظ انتقادی- اصلاحی و ادبیات وی استعاری و پر از ایهام، تاویل و وارونگی و در لفافه گویی است. حافظ ستاینده قدرت استوار بر راستی و نه راستپنداری و حقیقتنمایی استوار بر قدرت است.
وی با وارونه کردن رویه انتساب دال ها، مدلول ها و مصادیق، به یک غیریت و دگر گفتمانی ملایم و نرم برای ساختارهای موجود تبدیل شده است.
حافظ اگرچه با رو ش های ریاکارانه و سالوس مابانه عصر خود به شدت درگیر است، اما دگرسازی و خصومت سازی وی، صورتی استوار بر نرم افزارهای قدرت سیاسی- اجتماعی دارد. شعر حافظ شعر امید و آرزوست:
رسید مژده كه ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
صبح امید كه بد معتكف پرده غیب/ گو برون آی كه كار شب تار آخر شد
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف/ گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من/ گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
به نظر می آید روش و شیوه حافظ، می تواند زمینه ای برای تقویت جامعه مدنی در ایران کنونی نیز باشد. دوری وی از افراط و خشونت و کاربست ادبیات و زبان شعر برای بیان انتقادهایش از ساختارها، روندها و ایدئولوژی ها، خوانشی متناسب با فرهنگ ایرانی است.
شاخصه های تفکر انتقادی مسالمت آمیز حافظ با کمی دخل و تصرف و روزآمدی ابزارها و مصادیق، شیوهای است که می تواند جامع میان میراث غنی فرهنگ ایرانی، مولفه های اسلام شیعی و عناصر فرهنگ مشترک بشری و غربی، برای ایران معاصر باشد.
تزریق رهیافت حافظ در برخورد با نارسایی ها و کاستی های سیاسی- اجتماعی دوران اش، به فرهنگ سیاسی ایران معاصر، می تواند رویه ای انسانی تر و دموکراتیک تر از آنچه هست به آن بدهد.
حافظ زبانی از جنس تغزل دارد و آتش کلام خویش را در پس این تغزل به مخالفان تزریق مینماید. ادبیات حافظ اگرچه انتقادی- اصلاحی (و حتی در برخی جاها انقلابی- کنشگر) است، اما در همان حال سنجیده، آشتی جویانه و مسالمت آمیز است:
واعظ شهر چو مهر ملك و شحنه گزيد/ من اگر مهر نگاري بگزينم چه شود
یك حرف صوفیانه بگویم اجازتست؟/ ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل/ مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد/ پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق/ بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
وی آشکارا به ترسیم خطوط هویتی خویش میپردازد. دایرهای معناشناسانه که در آن از ریا و ظاهرگرایی دوری میشود. سیاست و جامعه از دید حافظ عرصه ای اخلاقی است؛ امری که با تعالیم آکادمیک و انضمامی سیاسی که مبتنی بر عقلانیت، قدرت، کنش محاسبهشده سوژههای سیاسی است متفاوت است.
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری/ کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است/ حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم/ وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم/ دلق ریا به آب خرابات برکشیم
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند/ غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان/ غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
خدا را کم نشین با خرقه پوشان/ رخ از رندان بیسامان مپوشان
در این خرقه بسی آلودگی هست/ خوشا وقت قبای می فروشان
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم/ به آن که بر در میخانه برکشم علمی
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند/ به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است/ اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
حافظ و اندیشه سیاسی- اجتماعی وی میتواند نوعی از آرمانگرایی را در پس روی ایرانیان ترسیم نماید.
الگویی که بازگشت به اخلاق در مراودات اجتماعی را گوشزد میکند.
تحولات اجتماعی چند سال اخیر ایران و روند ناامنی و خلا امنیت کنونی خاورمیانه نیز این مقوله را تقویت میکند.
این امر نیازمند بررسی و واکاوی رویکرد سیاسی- اجتماعی لسان الغیب است.
خاصه این که این تبلور جامعه شناسی، در ادبیات انتقادی- انقلابی معاصر و در نزد کسانی همچون اخوان ثالث، فرخی یزدی، عارف، عشقی، شاملو، اعتصامی، فروغ و فریدون فرخزاد، جنتی عطایی و… نیز با نسبت هایی هرچند گوناگون ادامه یافته است.
مفید
بسیار عالی در عین اختصار
لطفا از جناب دکتر مطالب بیشتری درج بفرمایید