دیدن کافی نیست؛ تأملاتی بر کارکرد حواس پنجگانه
ما به آنچه میبینیم اعتماد میکنیم.
در سیستم روانی ما، دیدن با باور کردن یک ارتباط دوسویه قدرتمند دارد؛ یعنی دیدن باعث باور کردن میشود و باور کردن باعث تغییر نحوه دیدن!
به همین دلیل واژه مترادف با باور، واژه «نگرش» است که از همان ریشه نگریستن و دیدن است.
ما به محاصره رسانههای دیداری و تصویری درآمدهایم، چون صاحبان رسانه میخواهند به ما بباورانند!
باورپذیری ما نسبت به آنچه میبینیم در حالیست که دیدن حس چندان دقیقی نیست. حس بینایی بسیار القاءپذیر است.
مواد اولیه رویا و خیال، از دیدن فراهم میشود. بینایی منبع خیالبافی و رویاپروری است و به همان مقدار که با خیال در ارتباط است، میتواند با واقعیت در ارتباط نباشد.
بارها تجربه کردهایم که یک عکس یا فیلم، موجی از واکنش و هیجان اجتماعی را ایجاد کرده. در حالیکه سوژه فیلم یا عکس مزبور، مدتها قبل در قالب خبر یا گزارش متنی و آماری منتشر شده بوده.
چرا دیدن تصویر خبری که قبلا شرح و متن آن را خواندهایم، به شدت ما را متاثر میکند؟
«دیدن» سریعترین حس از حواس چندگانه ما است؛ اما دقیقترین حس نیست.
در طول تکامل و تحول انسان، دیدن با دقت کم ولی با سرعت زیاد، تبدیل به مهمترین حس برای اجتناب از خطرات شد.
بینایی میتواند با بیشترین فاصله از هدف خود و سریعتر از دیگر حسها اطلاعات کسب کند.
ما میتوانیم چیزهایی را در دور دست ببینیم که برای شنیدنشان باید به آنها نزدیکتر شویم و به زمان بیشتری نیاز داریم.
نیازی به مقایسه سرعت حس دیدن با حواس بوییدن، چشیدن و لمس کردن نیست و نتیجه مشخص است.
چون برای بقا و اجتناب از خطر دقیق بودن آنقدر مهم نبود که سریع بودن مهم بود؛ دیدن به عنوان یک حس سریع و دور بُرد، برترین حس ما شد.
حس «دیدن» میانبری به هیجانات ما دارد.
حس دیدن توانایی برانگیختن هیجانات و احساسات ما را دارد. به همین خاطر بخش اعظم تبلیغات بر این حس تمرکز دارد.
ما نتایج حس نادقیق دیدن را به دیگر حوزهها تعمیم میدهیم و اصطلاحاً تمایل داریم عقلمان به چشممان باشد.
زیبایی بصری، بستهبندی زیبا، طرح و رنگ، کیفیت تصویر و پیام فیلم به شدت بر قضاوتهای دیگر ما تاثیر میگذارند و ورودیهای دیگر حواس (شنیدن، چشیدن، بوییدن و لامسه) و نیز فرایندهای فکری و شناختی را تحریف و حتی انکار میکنند.
به همین دلیل صاحبان صنایع و فعالین اقتصادی و سیاسیون و هنرمندان و … مدام در حال برنامهریزی برای دیده شدن و خوب دیده شدن هستند.
ما بصریترین نسل بشریم…
به تصویر کشیدن و فیلم و عکس گرفتن، از هر زمان دیگری ارزانتر و سهلالوصولتر شده است.
ما بیشتر از انسانهای هر عصر و دورهای با گسترهای از تصاویر و عکس و فیلمها روبرو هستیم.
ما بصریترین نسل انسانیم و دغدغه دیدن و دیده شدن یکی از دغدغههای بنیادی ما شده.
به جای گفتن از احوال خود، برای یکدیگر سلفی میگیریم و میفرستیم.
به جای نوشتن از روزگار و بیان جریان زندگیمان، عکس پروفایلمان را تغییر میدهیم.
سلفی گرفتن برای ما معادل و جایگزین شرح حال و حسب الحال گذشتگان است و عکس پروفایل، معادل معرفینامه.
برای ما، دیده شدن مساوی بودن و دیده نشدن مساوی نبودن است!
نکته مهم آنکه دیگر حواس ما هر کدام ویژگی ذاتی و کارکرد منحصر بفردی دارند که از آن غافلیم.
شنیدن، چشیدن، بوییدن و لمسکردن هر روز مهجورتر میشوند و ما از خدمات آنها محرومتر.
چند درصد از خدماتی که همین تلفن هوشمند به شما ارائه میدهد برای چشمتان و چند درصد برای دیگر حواستان است؟
تلفن هم که وسیلهای در خدمت گوش بود، امروز توسط چشم تصاحب شده…
حس دیدن در دنیای امروز ما در حال ایجاد یک دیکتاتوری است؛ دیکتاتوری تصویر.
حین انتخاب کفش، ماشین، همسر، لباس، غذا، دوست، شغل، ارزش و ضد ارزش، سبک رفتاری و سبک زندگی؛ دیکتاتوری تصویر بیشترین قدرت و نفوذ را دارد.
ما بنابر تصاویر انتخاب میکنیم…
بنابر تصاویر رای میدهیم…
بنابر تصاویر هیجان زده میشویم…
بنابر تصاویر واکنش نشان میدهیم…
و…
ما باید مراقب تصاویری که باور جدیدی در ما ایجاد نموده یا باور قبلی ما را تغییر دهند، باشیم.
ما باید مراقب باورهایی که توانایی مشاهده و دیدن را در ما کم میکنند یا به آن سمت و سو میدهند، باشیم.
در نوشتههای بعدی درباره دیگر حواس، ویژگیهای ذاتی آنها و راه شکستن دیکتاتوری تصویر بیشتر خواهم نوشت…
حتی حتی الان فود بلاگر های اینستاگرامی، با تصویرهای خوش اب و رنشگون از غذا ها دهن آدم رو اب میندازن. البته این تصاویر خودش تداعی کننده ی مزه و بو و بافت خوبه، اما نمیشه انکار کرد که فقط با تصویر این کارو انجام میدن.