رضاقلی، والا اندیشِ توسعه ایران
استاد ارجمند علی رضاقلی اندیشمندی که مساله محوری در این حوزه را با تاکید بر مطالعه تاریخ و ادبیات توصیه می کرد، الگویی برای مطالعات جامعه شناسی اقتصادی و توسعه بر بستر تاریخ اجتماعی ایران است.
کتابهای جامعه شناسی خودکامگی، جامعه شناسی نخبه کشی، اگر نورث ایرانی بود و سرابگرایی صنعتی در نظام قبایلی ایران، آثار فاخر اوست که می تواند تا سالهای سال مقدمه ای برای پژوهش های عمیق در زمینه جامعه شناسی اقتصادی و توسعه ایران باشد.
در اینجا آخرین کتاب منتشر شده این اندیشمند دردآشنای توسعه نیافتگی ایران یعنی «سراب گرایی صنعتی در نظام قبایلی ایران» را مورد واکاوی قرار می دهم:
رضاقلی در این کتاب به دنبال ریشه های تاریخی و نهادی توسعه نیافتگی صنعتی ایران است، و مساله توسعه نیافتگی را با پرسش تاریخی «عباس میرزا» از «ژوبر فرانسوی» بیان می کند. و بااشاره عدم وجود چارچوب نظری منسجم تاکید داردکه پژوهشگر توسعه برای فهم و شناخت، تغییر و عواقب آن نیاز به چارچوب نظری دارد و براساس نظریه می تواند قدرت تبیین داشته باشد و چارچوب نظری گذار از توسعه نیافتگی ایران به توسعه را در توجه به نهادها و نحوه شکل گیری آنها در طول تاریخ و مطالعه نهادگرایی می بیند.
وی در کتاب سرابگرایی صنعتی در نظام قبایلی ایران می خواهد به ما بیاموزد که علاوه بر ویژگی های اقلیمی، جغرافیایی، اقتصادی و تاریخ، عنصر فرهنگ نیز در توسعه نیافتگی این کشور تاثیرگذار بوده اند.
و یکی از علل عدم تغییر و توسعه در ایران را عدم شناخت واقعیت های اقتصادی و سیاسی توسط مردمی که حکومت را انتخاب می کنند، بر می شمارد و غارت و سوء استفاده را بلای جان توسعه می داند.
این پژوهشگر توسعه، با مطرح کردن برآمدن فرومایگان به خوبی عدم تخصص گرایی و عدم شایسته سالاری منابع نیروی انسانی را در نهادها تببین می کند و می گوید:
امور سترگ نباید به دست افراد خُرد سپرد، چراکه منجر به فروپاشی اقتصادی می شود و با اشاره به شاهنامه فردوسی، علل سقوط حکومت ها را اول استبداد و دوم برکشیدن فرومایگان و سوم غارت اموال رعیت و ناامنی اقتصادی می داند.
ایشان با تفکر انتقادی، معتقد بود که نظام قبایلی و ایلی بعد از اسلام در ایران دست به غارت زدند و حتا در مشروطه و هم اکنون نیز در دنیای مدرن منابع ملی غارت می شود.
این اندیشمند توسعه خواه تاکید می کند: سراب گرایی و خام اندیشی این است که فکر کنیم در غرب اول صنعت پا گرفت و سپس تحولات اجتماعی رُخ داد، بلکه اول بستر فرهنگی و اجتماعی دچار تحول شد و سپس صنعت در آن متولد گشت.
او بیان می کند که در همه امور اجتماعی در غرب نوعی پیوستگی و تولید فناورانه در بستر آن جامعه وجود دارد، در صورتی که در ایران امور اجتماعی دارای گسستگی است.
رضاقلی با بیان اینکه فرهنگ کار در ایران به گونه ای است که مسئولیت همه گرفتاری های خود را بر گردن نیروهای افسونی و جادویی استعمار بیندازند، اظهار می کند:
در نظام قبیلگی- ایلیاتی ایران، گویا همه به جای خدواند نشسته اند و با اقتدار او به جهان می نگرند و هرچه که می شود را به ضرب «انشاالله» توجیه می کنند.
رضاقلی در بررسی دولتها با نگاه جامعه شناختی معتقد است که هر بافت فرهنگی و اجتماعی قادر به تحمل هرگونه حکومت نیست و ادامه می دهد:
از اوایل قاجار تا اواخر پهلوی 190 سال طول کشید. در این فاصله 9 پادشاه در ایران با استبداد کامل و انجام آنچه که دوست می داشتند، حکومت کردند. در همین فاصله، در ایران حدود 87 دوره نخست وزیری داریم.
از این پادشاهان، چهار نفرشان به تبع تحمیل سیاست های خارجی از ایران بیرون رانده شدند و در خارج از ایران در وضع اسفناکی در غربت مردند (محمدعلی شاه، احمدشاه، رضا شاه و محمدرضا شاه). و ناصرالدین شاه بدست یکی از آزادگان، آغامحمدخان بر سر دو قاچ خربزه کشته شدند و فتحعلی شاه بر اثر شکست های پی در پی از روس و انگلیس دق مرگ شد. محمدشاه و مظفرالدین شاه هم که در بستر بیماری مردند.
رضاقلی با بیان اینکه حکومت یک ملت رابطه ای عمیق با فرهنگ یک ملت دارد، سیاست انتقال تکنولوژی از غرب در طول 150 سال را اینگونه بیان می کند:
جوهر غرب زدگی این است که ما خود ماشین را نسازیم و کالا را به میل خود تولید نکنیم بلکه بر اساس نیاز جهانی، گوشه ای تکمیلی از اقتصاد آنها باشیم، اول به جهت تامین مواد خام برای صنایع آنها و دیگر برای بلعیدن تولید انبوه خارج از کشورهای صنعتی.
وی تاکید بر کنار گذاشتن «آماده خواری» دارد و بیان می کند که هر کس که «خام خوار» شود؛ یعنی هاضمه فرهنگی او اجازه دهد که مواد خام را بخورد و کالا و مصنوعات مورد نیاز خود را تولید کند، آنگاه است که دوران غرب زدگی سر خواهد آمد.
رضاقلی در بخشی از کتاب به این جمله ادیسون «نبوغ یعنی 99 درصد عرق بدن و یک درصد الهام» اشاره می کند و می نویسد:
کار و عامل انسانی نقش مهمی در تحولات صنعتی دارد و روحیه سرمایه داری در کار مردی سختکوش، بی رحم، حسابگر، طماع، اهل رقابت و پیشرفت و دشمن سکون و انجماد، شکل می گیرد.
درواقع خمیرمایه تکنولوژی چیزی نبود جز کار در معادن، در صنایع، در کارگاه ها، آزمایشگاه ها، کار شبانه روزی و مجاهدت های علمای علوم، ماجراجویی هایی زیاد کارفرمایان، تجار، نظامی ها و … همه و همه دست به دست هم داد، تا این بنای عظیم تکنولوژی را به یادگار گذاشت. پس میان جامعه ای که کار را مقدس می پندارد تا جامعه ای که «کار را مال خر می داند» فرق بسیار است.
رضاقلی ناامنی و حقوق مالکیت را در امر توسعه نیافتگی ایران موثر می داند و می گوید:
از جنبه سیاسی شاه همچنان ظل الله است و بر جان و مال و مردم به حکم اطلاق و تمام، دست دارد و هرکاری که می خواهد می کند. از نظر حقوق اساسی سیاسی مردم، هیچ چیز وجود خارجی ندارد و ناامنی کامل و مطلق بر هر ثروت و مکنتی و جانی حاکم است و حتی نخستوزیران نیز در امان نیستند.
تاریخ ایران شاهد قتل میرزا ابراهیم کلانتر اعتمادالدوله، نخستوزیر فتحعلیشاه و میرزاابوالقاسم قائممقام، نخستوزیر محمدشاه و میرزا تقیخان امیرکبیر نخستوزیر ناصرالدین شاه بوده است. چنین بزرگانی در امان نبودهاند، چه رسد به مردم.
استاد فقید در این کتاب می گوید: از نظر تفکر اقتصادی، خلاقیت و نوآوری وجود ندارد و زندگی در حد «این نیز بگذرد» برگزار میشود.
حداقل در 500 سال گذشته هیچ مال و منال و مزرعه آبادی وجود نداشته که چند دهه از چشم مصادره در امان باشد و اموال، به غصب، دست به دست میگشته است و چون ناامنی حاکم مطلق بود، هیچ امیدی نیز در آینده نبود و کسی هم تلاش نکرد و در نهایت اقتصاد ایران در وضع ورشکستهای اداره میشد.
رضاقلی با طرح این پرسش که چه مشکلاتی وجود دارد که در درجه اول، این صنایع در ایران دیر شکل می گیرند؟ و چرا در مرحله شکل گیری، گسستگی های زیادی دارند و در غالب موارد هم به نفع صنایعی که ملی نیستند، از رقابت خارج می شوند؟
به دنبال موانع رشد سرمایه داری در ایران است و نتیجه گیری می کند:
ما وارث نهادهای و باورهای جمعی و حقوق مالکیت پر هزینه ای هستیم که از زمان ناصرالدین شاه وجود داشته و هم اکنون نیز با ظاهری تلطیف شده هنوز وجود دارد. دولتها اگر بتوانند امنیت به معنی عام و گسترده یعنی امنیت در تمامی زمینه ها مثل امنیت مالی، حقوقی، جانی و روانی و … را تامین کنند، می توانند در وظایفی چون اشتغال زایی و توسعه صنعتی نیز موفق شوند.
رضاقلی در جمع بندی کتاب با طرح سوالی دیگر مبنی بر اینکه چرا ایرانیان در طول تاریخ دلالی را به تولید ترجیح داده اند؟
به خاطرات سردار اسعد بختیاری اشاره می کند و می گوید:
سردار اسعد بختیاری در خاطرات خود می نویسد که برای سرکشی از املاک و دارایی های خود به روستا رفته بودم، دیدم آب و زمین هست، اما مردم آبادی در آفتاب کنار دیوار می نشینند و کار نمی کنند.
پرسیدم چرا کار و تولید نمی کنید؟
پیرمردی پاسخ داد به محض اینکه تولید کنیم سر و کله نماینده دولت پیدا می شود و مشکل برای ما ایجاد می کند، پس ترجیح می دهیم در آفتاب بنشینیم و قید تولید و ثروت را بزنیم.
این دغدغه مند توسعه بیان می کند: در نتیجه، حقوق مالکیت کارآمد و کم هزینه یکی از ارکان اصلی و پیش نیاز ضروری صنعت و توسعه است و تا وقتی در قانون گذاری و به خصوص نحوه اجرای آن اصلاحات بنیادی صورت نگیرد، با ناامنی مواجه ایم و در ناامنی تولید صورت نمی گیرد و صنعت بسط نمی یابد.
رضاقلی در پایان کتاب به این نتیجه می رسد که آنچه در ایران شکل گرفت یک اقتصاد معیشتی بخور و نمیر بود، و بستر مناسبی هم برای تقسیم کار و تخصصگرایی و حرکت به سوی تمدن صنعتی نبود و این مقداری هم که بود، فوقالعاده ناامن بود.