ریچارد رورتی و عقلانیت
ریچارد رورتی فیلسوف امریکایی، دو اصطلاح «شناخت شناسی» و «هرمنوتیک» را به کار می برد تا دو راهبرد متفاوت را شرح دهد.
او درباره این می نویسد که آیا می تواند مبنای مشترکی میان گفتمان های گوناگون وجود داشته باشد یا آیا درواقع نمی توان هیچ گونه قالب تعلیمی که گفتگو کنندکان را متحد کند، پیش فرض قرار داد.
آیا عقلانی مشترک وجود دارد؟ او می گوید:
از منظر هرمنوتیک، عقلانی بودن یعنی خواست پرهیز از شناخت شناسی – پرهیز از این فکر که مجموعه خاصی از اصطلاحات وجود دارد که همه مطالب گفتگو باید به کمک آنها گفته شود.
و نیز عقلانی بودن یعنی خواست گزینش زبان مخصوص مخاطب به جای ترجمه آن به زبان خود.
از منظر شناخت شناسی، عقلانی بودن یعنی یافتن مجموعه واژه های مناسبی که تمام مطالب، باید به آن زبان ترجمه شود، به شرط آنکه بخواهیم توافق امکان پذیر شود.
از منظر شناخت شناسی، گفتگو یعنی تحقیقی ضمنی.
از منظر هرمنوتیک، تحقیق یعنی گفتگویی متعارف.
بنابراین، می خواهد بگوید که گفتگو آن «زمینه نهایی است که شناخت باید در محدوده آن فهمیده شود».
حقیقت مسئله ای عینی نیست که از تطابق تصورات ما با واقعیت حاصل آید، بلکه مسئله مذاکره و فهم متقابل و توافق است.
اگر درواقع، اصلاً امکان ادامه سخن گفتن از حقیقت باشد.
ریچارد رورتی می پندارد که بدیل های کردار اجتماعیِ توجیه قاعدتاً مجبوراند با یک دیگر «گفتگو» کنند.
بدون هیچ تصوری از حقیقت عینی، او هنوز احساس می کند که مهم است که «گفتگو» ادامه پیدا کند.
با این همه چرا باید فلسفه اجباراً کارش را با آنچه بی اعتبار و بی اهمیت می نماید، ادامه دهد.
حتا اگر ماهیت استعاری عبارت «گفتگوی نوع بشر» مجاز دانسته شود، فلسفه به سطح پرگویی مهمل در یک مهمانی عصرانه تقلیل پیدا می کند.
درواقع، بحث های فلسفی خود ریچارد رورتی چه جایگاهی دارد؟
اگر او در صدد ارائه بحث های عقلانی نیست، دشوار است بفهمیم برای چه می نویسد؟
اگر هست، خود باید نوعی چارچوب عقلانیت را از پیش فرض گرفته باشد.
مع هذا، چه به امکان عقلانیت در عمومی ترین سطح آن، یعنی امکان فلسفه و شناخت شناسی، بپردازیم، یا در سطح کار علمی یا در سطح انسان شناسی با آن برخورد کنیم، مسئله همان است.
آیا عقلانیت کرداری اجتماعی است که به لحاظ تاریخی مشروط شده است؟ یا آیا ممکن است به معیارهای عقلانیتی متوسل شویم که فراتر از چیزی است که در مکان و زمانی خاص ممکن است مورد قبول باشد؟
شاید این مسئله مهم باشد که پرسش های راجع به عقلانیت اغلب با پرسش های راجع به حقیقت عینی پیوند خورده اند.
فرض واقعیتی مستقل از آنچه در تصور ماست خود قیدی می نهد بر آنچه باورکردنش معقول است.
معیارهای ما در مورد آنچه باور کردنش معقول است در صورتی بسنده اند که واقعیت با باورهای ما خلق شود یا ساخته شود، همان گونه که ایده آلیست ممکن است این طور فکر کند.
از طرف دیگر، همان طور که «شعور متعارف» ممکن است فرض کند و رئالیست این عقیده را دارد، کاملاً امکان دارد که فرض های ما در مورد آنچه باور کردنش معقول است، بسیار گمراه مان کند. باورهای ما ممکن است تماماً خطا باشد.
منبع: تریگ، راجر (1394)، فهم علوم اجتماعی، ترجمه شهناز مسمی پرست، تهران: نشر گل آذین، ص 147-145.