زبان چیست؟
امروزه در ایران یک شناخت قدیمی و ادبی از زبان رایج است که این خود به یک مانع برای شناخت جدید و جامعهشناختی و فلسفی زبان، در دانشگاه ایرانی تبدیل شده است.
در رویکرد سنتی زبان را «ابزاری» برای «ارتباط» میان انسان ها میشناسند و در بهترین حالت آن را ابزاری برای تفاهم میدانند.
حتی غالباً در میان اهل علم هم زبان را به معنی ابزار ارتباط، تکلّم، مفاهمه و به مثابه یک رسانه میان فردی میفهمند و آن را به عنوان وسیله تبادل افکار، احساسات و واسطه تفهیم و تفهّم میان چند نفر میشناسند.
در حالیکه ارتباط، حداکثر نقش ثانوي زبان است.
در واقع، زبان نماینده یک «نظم جمعی» و به ویژه یک «نظم معنایی» است و یک جهان بینالاذهانی و تاریخی است، و دنیایی از آگاهی، شناخت، فرهنگ، تعلقات، عواطف، کنش، تجربه، برساخت، ساختار و قدرت را نمایندگی میکند.
زبان هم انباشتگاه آگاهی و ارزش های یگ گروه یا یک ملت است، هم روش موجهسازی و شیوه استدلالآوری آنها است.
گروه های انسانی در زبان و با زبان، حقیقت و «رژیمهای حقیقت» را تعریف و تعیین میکنند و به جهان، زندگی و روابط خود معنا میبخشند، یا برعکس جهان و زندگی و حقیقتها را دگرگون و وازسازی میکنند و جهان خود را با گسست و پیوست هایی تداوم میبخشند.
از اینرو، زبان «ذخیره گاه ساختارمندی» است که آگاهی، فکر، احساسات، عمل جمعی، تجارب و اتفاقات یک گروه یا یک ملت در آن انباشته شده است.
میشل فوکو هم نشان داده است که زبان حداقل دارای سه بُعد اصلی است:
اولاً زبان یک نظام نشانهای و واژگانی و مفهومی است
ثانیاً یک سیستم معنایی و تفسیری است
ثالثاً یک نظام قضاوت و داوری است (فوکو، 1380: 43).
پس ما میتوانیم در گام نخست زبان را به عنوان «کنشِ گفتاری» تعریف کنیم.
یعنی زبان «عمل سخن گفتن» است، به عبارت سادهتر زبان همان «سخن گفتن» است و اگر بخواهیم این تعریف ساده را مقداری گسترش دهیم؛ زبان هم گفتن و شنیدن است و هم خواندن و نوشتن است.
ما وقتی سخن میگوییم، تولید گفتار میکنیم یا تولید متن میکنیم؛ پل ریکور و ژاک دریدا در کشف اهمیت متن و نوشتار خیلی تلاش کردهاند، در واقع از دید آنها دنیای مدرن «دنیای متنها» است.
پس زبان از یک سو به ظهور گفتار و نوشتار منجر میشود و از سوی دیگر به شنیدن و خواندن منتهی میگردد.
به عبارت دیگر، گفتار و نوشتار و همینطور شنیدن و خواندن «تجربههای زبانی» هستند.
البته زبان گاهی به شکل بصری هم ظهور میکند؛ مثل نقاشی، مجسمه، عکس، فیلم، نماد، نشانه و اِشاره که اینها همگی معنائی را منتقل میکنند یا معنائی را میآفرینند، اینها نیز بخشی از زبان هستند.
پس گفتارها، نوشتارها، شنیدارها و خوانشها، کلمات، نشانهها، نمادها، تصویرها و اشارهها همگی پدیدهها و تجربههای زبانی هستند و ما آنها را در ذیل «امر زبانی» میشناسیم.
اما، عمل سخن گفتن یک امر مرکزی در زبان است و اساساً زبان سخن گفتن درباره جهان و اجزاء جهان و دیگران و زندگی و سایر امور است، در واقع انسان ها تا میتوانند در باره همه چیز و از هر دری سخن میگویند.
اما ریکور و دریدا سعی میکنند، بگویند نوشتار مهم تر از گفتار است و خواندن هم مهم تر از گوش دادن است.
در حالیکه ما همیشه فکر میکردیم گفتن مقدم بر نوشتن است، چون به لحاظ تاریخی هم خط و نوشتن پس از گفتن پدید آمد و به قول خود دریدا در متافیزیک گفتار مقدم بر نوشتار است، ولی او در گراماتولوژی تلاش میکند که بگوید نوشتن و خواندن و متن به مراتب مهم تر از گفتن و شنیدن و گوش دادن است. (دریدا، 1390، بیتا).
پس فعلاً پرسش اصلی ما این است که سخن یا گفتار چیست؟ و ما چگونه سخن میگوئیم؟
معمولاً ما تا میتوانیم درباره همه چیز و از هر چیز سخن میگوییم
ما درباره چیزها، انسانها، زندگی، امور مربوط و نامربوط، یا دور و نزدیک سخن میگوییم
غالباً هم خیال میکنیم محدودیتی در سخن گفتن نداریم؛
ما در باره آدمها، فرزندان، خانمها، مردها، گرانی، ارزانی، آزادی، بازار، قدرت، جنگ، سیاست و غرب سخن میگوییم.
به عبارت دیگر ما «از جهان» میگوئیم و «از خودمان و از دیگران» میگوئیم، یا در مورد چیزهایی که آنها را درک میکنیم و نسبت به آنها احساس تعلّق و احساس نفرت داریم، سخن میگوییم و این همان زبان است.
به عبارت دیگر، فعالیتهایی چون فهمیدن، تفسیر کردن، شناختن، اندیشیدن، احساس تعلق و احساس نفرت هم بخشی از زبان هستند و تجربههای زبانی به حساب میآیند.
اما تجربههای زبانی از آن نوع تجربههایی هستند که «دیگری» یا «دیگران» همیشه در آنها حاضر و شریکاند.
به عبارت دیگر، سخن گفتن با دیگری و با «درک حضور دیگری» ممکن میشود و اگر دیگری نباشد، سخن گفتن هم غیر ممکن و بی معنا است.
حالا، این سخن گفتن به هر زبانی که میخواهد باشد، فارسی و انگلیسی و عربی یا هر زبان دیگری.
آن چیزی که برای ما مهم است، سخن گفتن از خودمان، دیگران، جهان اجتماعی، جهان کیهانی و طبیعت است و البته باید توجه کنیم سخن گفتن همیشه در جهان و با جهان رخ میدهد.
پس نتیجه میگیریم، زبان سخن گفتن «از جهان» و «با جهان» و «در جهان» است، این همان ساحت تاریخی و جمعی زبان است.
به عبارت دیگر، انسان ها وقتی از جهان و با جهان و در جهان سخن میگویند یا مینویسند، زبان را به ذخیرهگاه و انباشتگاه شناخت و عمل خود تبدیل میکنند.
به همین سبب ما امروز میتوانیم از طریق مطالعه علمی زبان به شناخت انسان و جامعه دست پیدا کنیم.
در واقع شناخت انسانها از جهان و واکنش آنها به جهان، به واسطهگی زبان و در زبان صورت میگیرد، از اینرو، هر نوع گفتگو و گزارش و روایتی از جهان، نمونهای از درک «امر واقع» و «واکنش به واقعیت» است.
پس واقعیت در اسطوره، روایت، فولکلور، ضربالمثل، داستان، تاریخ، شعر، رمان، مجسمه، عکس و فیلم، «بازنمایی» شده است و اینها میتوانند منبعی برای شناختِ واقعیت، انسان، امور و مسائل در گذشته و حال باشند.
به همین سبب زبان ذخیرهگاه شناخت، آگاهی، تعلقات، نفرت ها، اعمال، تجارب و وقایع یک گروه یا یک ملت است و از همین رو است، میتوان مختصات هر جامعه و گروهی را در زباناش پیدا کرد.
منابع:
ـ دریدا، ژاک (1390)، درباره گراماتولوژی: نوشتار پیش از حرف (بخش اول)، ترجمه مهدي پارسا، تهران: رخداد نو.
ـ دریدا، ژاک (بیتا) از گراماتولوژی: طبیعت، فرهنگ، نوشتار (کتاب دوم)، ترجمه شاهین کوهساری، نسخه دیجیتال، سایت کتابناک.
ـ فوکو، میشل (1380)، نظم گفتار، ترجمه باقر پرهام، تهران: آگه، ج دوم.