زنانگی و مردانگی برای من چه معنایی دارد؟
آیا اکثر افرادی که زنانگی و مردانگی را در یک جامعه دگرجنس گرا تجربه می کنند، جنسیت میتواند واقعیت آشکاری باشد که به راحتی توسط آنها قابل درک باشد؟
برای من به عنوان یک مرد یا زن که در یک جامعه دگرجنس گرا بزرگ شده است، درک جنسیت زنانه و مردانه چگونه خواهد بود؟
برای پاسخ به این گونه سوالات، بدور از پیش داوری ها، تصمیم دارم به عنوان یک دختر و یک پسر، زنانگی و مردانگی را تعریف کنم.
پس این طور شروع می کنم؛ درک جنسیت برای من به عنوان یک پسر و دختر که بیشتر زندگی خود را در کشوری با قوانین شدید جنسیتی گذرانده است و تمام اعمال وی تحت تاثیر الگوهای مردانه و زنانه است درکی سخت پیچیده است.
زیرا اگر برخلاف حاکمیت و قوانین جامعه عمل کند در راهی ناهنجار قرار خواهد گرفت که قدم زدن و زندگی کردن در آن راه دشوار خواهد بود.
بنابراین، این جامعه است که به ما آموزش داده است که چگونه لباس بپوشیم؟ چگونه راه برویم؟ چگونه صحبت کنیم؟ در یک کلام چگونه به صورت یک زن و یا مرد باشیم؟
بنابراین، این طبقه بندی اجتماعی به مردانه و زنانه می تواند موضوعی مربوط به فرهنگ به عنوان جنسیت باشد.
من اعتقاد دارم که جنسیت می تواند انتخاب یا نقشی باشد که فرد در آن قرار میگیرد.
همانطور که باتلر در کتاب آشفتگی جنسیت اشاره می کند:
«جنسیت مانند این است که یک فرد تصمیم می گیرد امروز چه لباسی بپوشد، سوژه ای وجود دارد که مقدم بر جنسیت وی می باشد، فردی که به کمد جنسیت میرود و تصمیم میگیرد که امروز چه جنسیتی را بپوشد».
بنابراین، سوژه ای وجود دارد که مقدم بر جنسیت است، سوژه ای که توسط جامعه ساخته شده است.
جامعه ای که احساسی بودن و حساس بودن را از ویژگیهای جنست زنانه میداند و سرسخت بودن و توانمندی را از ویژگی های جنست مردانه میپندارد.
جامعه ای که در آن صفات زنانه و مردانه همواره در مقابل هم قرار دارند و این ویژگی ها در بین افراد خانواده و جامعه کاملاً مشهود است.
بنابراین، خانواده و جامعه به ما میگویند که یک پسر باید مردانه باشد و یک دختر زنانه.
مرد بودن به معنای خواستار و علاقه داشتن به یک زن و زن بودن به معنای خواستار و علاقه داشتن به یک مرد تعریف می شود.
این تصورات در جامعه ما نهادینه شده است و همواره از طرف تک تک افراد خانواده و جامعه نیز تقویت شده و می شود.
برای مثال: برای یک پسر، جهتگیری جنسیتی خانواده و جامعه همواره به سمتی پیش میرود که او باید به سمت زنان گرایش داشته باشد و برای یک دختر نیز این گونه می باشد که او می بایست به سمت مرد سوق داده شود.
آنها اجازه نمی دهند که فرد نسبت به تمایلات خود فکر کند و با سرکوب تمایلات خودآگاه و ناخودآگاه او، وی را در جایگاهی قرار می دهند که یک بدن مطیع و رام را در همان ابتدا پرورش داده است.
به طور خلاصه می توان گفت که زنانه بودن به معنای این نیست که شما باید آرایش کنید، یا دامن بپوشید و مردانه بودن به این معنا نیست که باید شلوار بپوشید یا کراوات بزنید.
هیچ استاندارد و اصولی برای زن بودن یا مرد بودن تعریف نمیشود.
زن بودن یا مرد بودن، احساس جنستی است که با لباس پوشیدن یا آرایش کردن و یا هر عمل دیگری باعث خرسندی و اعتماد به نفس در فرد میشود، مثل یک دختر یا پسر که از آرایش کردن، رنگ کردن مو، خالکوبی کردن و غیره لذت میبرد.
در واقع این ویژگی ها، جنسیت فرد را تعیین نمی کنند بلکه آن را تعریف می کنند و بر شخصیت او می افزایند.
بنابراین، با پنهان نکردن علایق، خواسته ها و اعمال خود، می توانیم جنسیت و بدن خود را با غرور آشکار کنیم و از ویژگی های جنسیتی خود لذت ببریم.
منبع:
Butler, Judith. 1990. Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity. New York: Routledge