شهروندی و فردگرایی
در حالی که فرد، در مقام شهروندی مستقل، در انتخاب شیوه زندگی خود اختیار کسب کرده است، اما همبستگی نیز به وسیله روابط اجتماعی مبتنی بر پذیرش یکدیگر نظیر عشق، دوستی، اعتماد، همدلی و شفق با کارهای خیر، نوع دوستی، رفتار تعاونی و متقابل و تمایل به فداکاری برای دیگران حفظ شده است.
عشق و دوستی بیش از همه به حوزه خصوصی تعلق دارند.
کارهای خیریه، نوع دوستی و امور تعاونی در فضای بین حکومت و بازار که به وسیله «بخش داوطلبانه» یا «سوم» اشغال شده، صورت می پذیرد.
این فضایل بر تداوم وجود شهروندی فعال در شکل مشارکت و شهروندی وظیفه شناسانه در شکل تعهد در قبال دیگران دلالت دارند.
اعتماد، همدلی و شفقت، عناصر مشترکی هستند که از فردگرایی فایده گرایانه (Utilitarian Individualism) فراتر می روند و شکلی از فردگرایی همبستگی محور (Solidary Individualism) را نشان می دهند.
این یک تعارض اساسی در درون جوامع غربی معاصر است، تعارضی که ممکن است اَشکالی از اعتماد مدنی در بستر یک نظام اجتماعی چندپاره و قطبی شده حول آن به حرکت درآید.
این گزاره که میزان تعهد فرد مدرن به دیگران کمتر از فرد سنتی است، محل تردید می باشد. در حقیقت، کارمن استدلال می کند که عکس این قضیه صادق است:
جامعه سنتی ذاتاً غیرمشارکت جویانه است.
این جامعه افراد را به واسطه خویشاوندی در اجتماعاتی قرار می دهد که از همدیگر و از مرکز جدا شده اند.
از طرف دیگر، مدرنتیه ذاتاً یک شیوه ارتباط و مشارکت است.
آنچه ارتباط را ممکن می شازد، یعنی همان محور جامعه شناختی که فعال شدن تحرک ذهنی مبتنی بر آن است، کسب سواد است.
افزایش سواد و بنابراین افزایش توانایی درک و همدلی همان خمیرمایه ای است که به نظام رشد خودبنیاد و مصرف انبوه رخنه کرده است.
این عالی ترین سطح مدرنیته و بنابراین عالی ترین سطح توسعه است.
همدلی پُلی است که گذار از روش های سنتی به مدرن را ممکن می سازد.
بخش اعظم این بحث ها حول تمایزی مطرح می شود که به گونه ای نسنجیده میان فردگرایی و جمع گرایی ایجاد گردیده است.
چیزی که در ذات بحث های جاری پیرامون این دسته قالب های اجتماعی (فردگرایی و جمع گرایی) قرار دارد، تمایز عمیق تری است که در خصوص برداشت های مختلف از فرد، زندگی خوب، توانایی های بالقوه و اهداف انسان مطرح گردیده است.
در این راستا، مارکاند میان شهروند مستقل و شهروند فعال تمایز قائل می شود.
شهروند فعال سنگ بنای جامعه مدنی است، چرا که او دارای شکلی از «فردگرایی همبستگی محور» است که عنصر لازم برای تحقق ضرورت خیر مشترک به شمار می رود.
تاثیرات نسبی فردگرایی و جمع گرایی در سراسر تاریخ کوتاه دولت رفاه پس از جنگ جهانی فراز و فرودهایی داشته است.
در طی این دوره ارتباط میان رفاه، شهروندی فردی و ایده های مربوط به خیر عمومی از جنبه های متفاوتی تصویر شده است.
حامیان دولت رفاه، مشتاقانه مفهوم شهروند مستحق (Entitled Citizen) را پذیرفتند، شهروندی که حق وی برای استفاده از مراقبت های بهداشتی، مسکن، آموزش و یک درآمد تضمین شده، دست در دست یک اخلاق وظیفه مدارانه قوی به پیش می رفت.
بازتوزیع ثروت که عمارت دولت رفاه بر آن بنا شده بود، به ایجاد نظم اجتماعی عادلانه و در نتیجه اخلاقی کمک می کرد.
به علاوه، شهروند مستحق باید شهروندی فعال و درگیر در مسائل اجتماعی نیز می بود، چراکه رفاه اجتماعی و اقتصادی شرایطی فراهم می کرد که شهروند می توانست تحت آن فعالانه، آگاهانه و رضایت بخشی داشته باشد.
مخالفان جمع گرایی، دولت رفاه را به خاطر ایجاد فرهنگ وابستگی و سُست کردن بافت اخلاقی جامعه محکوم می کنند.
مارکاند اظهار داشت که دولت رفاه در نظر منتقدانش جامعه ای لذت گرا (Hedonistic) ایجاد نموده بود که در آن، عمل جمعی و تامین جمعی به منشأ «واقعیت گریزی اخلاقی» تبدیل شده بودند و کسانی که در این اقدامات مشارکت می کردند تشویق می نمود که از پیامدهای اقدامات خودشان دوری جویند.
به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که فردگرایی اخلاق گرایانه (همبستگی محور)، به اندازه جمع گرایی شکننده است و حتی تاثیر ناپایدارتری دارد.
منبع: تونکیس، فران (1387)، اعتماد و سرمایه اجتماعی، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ص 132-123.