فرهنگ انفعالی زمینه پذیرش تهاجم فرهنگی
فرهنگ ها، با عنایت به تعریف های راه و روش زندگی، قاعده اجتماعی و غیره، دو بخش ذهنی و عینی فرهنگی را دارند.
چنان چه فرهنگ ها، گروه های اجتماعی و جامعه هایی که به فرهنگ ها رفتار می کنند، به ویژه در بخش های نخبگانی، یا گروه های اجتماعی که به عنوان گروه های مرجع شناخته می شوند یا نقش های مرجع را عهده دار هستند نتوانند پاسخگوی انتظارهای نقشی جامعه باشند یا در رفتارهای عینی شان همسازی با بخش های ذهنی و نظری فرهنگ نداشته باشند.
جامعه، گروه های مرجع، نقش های مرجع و اعتبار آن ها، پیش بیشتر افراد و گروه های اجتماعی جامعه از بین می رود.
چنین جامعه ای، فرهنگ و نظام فرهنگی آن گرفتار انفعال فرهنگی شده است.
یا به عبارت دیگر، چنین فرهنگی فعال نبوده و از پویایی و زایش و باززایش زیر نظام های گوناگون برای زایش رفتار و الگوهای رفتاری باز می ماند
و رابطه اطلاعاتی جاری از نظام فرهنگی به زیر نظام های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، دفاعی و امنیتی آن با نظام شخصیتی دچار اختلال و بی نظمی می شود.
و انرژی نظام های زیرین، پذیرای چنین اطلاعاتی از حرکت در مسیر آن اطلاعات باز می ماند و دنبال الگوهای اطلاعاتی دگرگونه فعال می شود.
از چنین شکاف هایی، فرهنگ های فعال بهره برده و فرهنگ و جامعه منفعل، ایستا و غیرپویا را آماج اشاعه های گوناگون فرهنگی قرار می دهند
و مردمی که در چنین جامعه ای گرفتاری ازخود بیگانگی ناشی از بی اعتباری و بی هویتی شده اند، گنجایش پذیرش برتری و پویایی فرهنگ های مهاجم را پیدا می کنند.
بسیاری از فرهنگ هایی که ارتباط بین بخش ذهنی و عینی فرهنگ شان برقرار است و شاید فرهنگ های پویا، آرمان های والا و تعالی بخشی نداشته باشد، ولی به دلیل همسازی بخش های ذهنی و عینی فرهنگ، پویا، فعال و اثرگذار قلمداد می شوند.
همان گونه که در اسلام در سوره صف آیه 61 می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون- چرا به چیزی که عمل نمی کنید گفتار می کنید.
دین زرتشت نیز از گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک سخن می گوید.
در حوزه مسایل اجتماعی و همین طور فرهنگی ریشه فساد و ناهنجاری در فساد نخبگان، گروه های مرجع و منفعل بودن آن ها به انتظارهای نقشی شان است.
«اذا فسدالعالِم فسدالعالَم» (شرح غررالحکم، ج4، صفحه 109) «زله العالم تفسد عوالم»
چنان چه عالم و دانشمند فاسد شود، عالم فاسد می شود.
بر خلاف برداشت عمومی، فرهنگ و فعال یا منفعل بودن آن به توانایی های فرهنگ ها و بخش ذهنی و نظری آن ها ارتباط ندارد بلکه بزرگان، اندیشه ورزان و مدیران جامعه هستند که موجب گسترش و پویایی یک فرهنگ را بار می آورند.
همان دینی که با پیامبر و امام علی عدالت، داد و پویایی بی پایان بود با بنی امیه و بنی عباس دچار خمودگی و سستی شد و دین مسیح با عالمان دینی و کشیش های سده های میانی در اروپا سقوط اخلاقی، فرهنگی و … کرد.
جامعه سرمایه داری و مادی اندیش غربی در سایه همسازی بخش ذهنی و عینی آن سده ها جهان را تسخیر و به گسترش خودش کمک کرد.
همه تمدن ها و فرهنگ ها برابر اندیشه ابن خلدون زمانی که دچار رخوت، سستی و تن آسایی می شوند از مدار رونق، فعالیت و پویایی بیرون رفته و زمینه شکل گیری جامعه، فرهنگ و تمدن نوینی را به بار می آورند.