مرزهایِ هُنر و ناهُنر در مدرنیته متأخر
مرزهایِ هُنر و ناهُنر در مدرنیته متأخر؛ تمایز چگونه ممکن است؟
امروزه در مدرنیته متأخر برخلاف مدرنیته کلاسیک یا دوران سنّت، معنای هنر و اثر هنری خیلی ساده و عادی شده است، نه تنها از هنر و اثر هنری راززدایی و تقدّسزدایی شده است، بلکه اتفاقات جدیدتری نیز رُخ داده است.
امروزه هنرمندان چیزهایی را به عنوان اثر هنری خلق میکنند که به صورت کلاسیک چندان نمیتوان فعالیت و اثر آنها را هنر نامید.
مثلاً یک نفر هنرمند، یک سطل رنگ را به طور اتفاقی روی یک سطح صاف میپاشد و به طور تصادفی اَشکالی درست میشود یا بهتر است بگوئیم بیننده اَشکالی در آن پیدا میکند و به آنها خیره میشود، اما اسم این واقعه را «اثر هنری» میگذارند.
یا شخص دیگری اشیاء دور ریز و کهنه (مثلاً تکههای فلزات و چوب) را از میان زبالهها و آشغالها پیدا میکند و آنها را به نحوی عادی باهم جور میکند و اَشکالی میسازد و اسم آن را هنر و اثر هنری میگذارد.
میبینید اساساً در اینجا معنای زیبایی و زیباییشناسی که به طور کلاسیک از گذشته مطرح بود، از میان رفته است.
زیبایی و هنر وقتی تصادفی میشود یا از زباله بیرون میآید، معنای همه چیز عوض میشود و زیبایی و هنر به نمادها و سمبلهایی سیّال یا فاقد معنا و تهی از معنا تبدیل میشود.
در اینجا دیگر هنرمند نمیخواهد یا نمیتواند مثل هنرمندان دوره کلاسیک به صورت یکطرفه به مخاطب و سوژه، پیام و معنا و آگاهی بفرستد و او را متأثّر سازد.
چون سوژه چندان به پیامها و معانی موردنظر هنرمند وقعی نمینهد و از همه چیز آزاد شده است، در اینجا هنرمند، سوژه را دعوت میکند که او خود شخصاً معنایی به اثر هنری بدهد و خود به خلق معنا اقدام کند.(۱)
یا به عبارت دیگر هنرمند، سوژه را به گفتگویی آزاد با اثر خودش فرامیخواند تا او و اثر هنری در فرآیندِ تماشا و لمس و گفتگو، باهمدیگر «معنایی سیّال» بیافرینند و سیری در زندگی و جهان و مسائل بکنند تا شاید رخدادی نو رُخ نماید.
پس هنر مدرنیتهی متأخر یا آنگونه که کسانی هنر پُست مدرن مینامند، هر چند ممکن است تهی از معنا باشد، اما پیوسته سوژه را به مناسباتی میخواند که به خلق معنا منتهی میشود.
پانوشت:
۱- اجازه بدهید سوژه را موقتاً انسانی بنامیم که در عصر مدرن تکوین یافته و مُنقاد نیست، بلکه آگاهی و ارادهی خود را تجدید کرده و منتقد و انتخابگر و کنشگر است.