مروری بر کارهای فردیناند تونیس (1855-1936)
در این مطلب مروری بر زندگی و فعالیت های علمی فردیناند تونیس داریم.
1. زندگی
فرديناند تونیس (Ferdinand Tönnies) 26 ژولای 1855 در اولدنسورت (oldenswort) به دنیا آمد.
او تنها جامعهشناس نسل خود بود که خاستگاه روستایی داشت.
تونیس پس از تحصیل فلسفه کلاسیک، فلسفه توماس هابز (Thomas Hobbes)(1588-1679)، اقتصاد سیاسی، تاریخ حقوق و مردمشناسی خواند.
فکر تعارض «جماعت» (گمینشافت) و «جامعه» (گزلشافت) با استفاده دو رويکرد فکری_تاریخی و ساختی_مفهومی در دهه 80 قرن نوزدهم حاصل همين روال درسی است.
همین دو مفهوم عنوان کتاب او شد که در سال 1887 انتشار یافت.
افکار تونیس تحت تاثیر جنبش روشنگری شکل گرفت و همین الهامبخش او در دفاع از منافع کارگران و علاقه شدید او به اصلاحات اجتماعی بود.
مطالعه او در باره هابز به انتشار زندگینامه این فیلسوف 1896 منجر شد.
جهتگیری فلسفی تونیس را میتوان در نقد نیچه 1897 دید که او در جریان آن به این نتیجه رسید که نیچه اطلاع چندانی از علوم انسانی نداشته است، اگرچه کارهای او از نظر ادبی ستودنی است.
فردیناند تونیس در تاسیس رشته جامعهشناسی آلمان بهمنزله رشته علمی مستقل مشارکت داشت.
او در کتاب خود «مبانی جامعهشناسی» (1931)، علم جامعهشناسی را به سه حوزه «جامعهشناسی ناب» با هدف مفهومسازی، «جامعهشناسی کاربردی» با هدف مطالعات تاریخی و «جامعهشناسی تشریحی» با هدف مطالعات تجربی تقسيم کرد.
فردیناند تونیس اين تقسیم بندی را اساس تمایزات نظری و کارهای علمی خود در دهه 20 قرن بیستم قرار داد.
او کتاب جامعی 1922 درباره افکار عمومی نوشت و ادعا کرد که میان افکار عمومی در جامعه مدرن و دین در جماعتهای سنتی شباهت کارکردی وجود دارد.
او جهتگیری عمده و محوری تمرکز افکار عمومی در جامعه مدرن را بر اساس این فرضیه بررسی کرد.
تونیس همچنین پژوهش تاریخی و طولی را انجام داد که هدف آن نشان دادن کاربرد مفاهیم اساسی «جماعت» و «جامعه» برای مطالعه واقعیتهای تاریخی است.
بازتاب اندیشههای سیاسی_اجتماعی و اجتماعی_انتقادی او را میتوان در آثاری چون نوشته او درباره مسائل اجتماعی (1907)، مارکس (1921) و مالکیت (1926) دید که با هدف توجیه استقرار نظام جمهوری نوشته شدهاند.
نظام جمهوری برخلاف نظامهای پیشین ناچار است حاکمیت دولت را از طریق حل مسائل اجتماعی تضمین کند.
فردیناند تونیس 11 آوریل 1936 در شهر کیل (Kiel) از دنیا رفت.
2. ارادی بودن جامعه و جماعت
آثار فردیناند تونیس مانند دیگر کلاسیکهای نسل خود حاوی واکنش به عقبنشینی شکلهای زندگی سنتی در برابر روند پیشرونده صنعتی شدن و مدرن شدن است.
او برای تحلیل «جامعه» از آموزههای حقوق طبیعی عصر روشنگری استفاده کرد، ضمن آنکه اعتقاد داشت، تحلیل جماعت در همان سطح جامعه امکانپذیر نیست.
جماعت برخلاف جامعه با برنامهریزی ساخته نشده، بلکه پدیدهای تاريخی است که به تدریج و در طول تاريخ شکلگرفته است.
جامعه و جماعت هر دو ارادی ساخته شدهاند.
منظور او از اراده معطوف به عقل است، ضمن آنکه رابطه عقل و اراده و همچنین فرد و حوزه عمومی در این دو گونه جمعيت بشری متفاوت است.
اعمال ارادی هدفمند و عقلانی در جامعه با هدف دستیابی به انسجام اجتماعی در خدمت حفظ سود فردی انجام میگیرد.
عقل در «جامعه» از بیرون اراده را هدايت میکند، بیرونی است.
تونیس در اينجا از «اراده خودکامه» (arbitrary will) (Kürwille) سخن میگوید، ارادهای که از بيرون بر انسان تحميل میشود.
مسئله در مورد «جماعت» چیز دیگری است.
عقل در جماعت، عنصری درونی است و از درون جماعت بر اراده تاثیر میگذارد.
3. تونیس و اراده طبیعی
زندگی در «جماعت» به خودی خود هدف است، چراکه عقل در جماعت در دايره اراده انسانی قرار گرفته و تابع اراده او است.
فردیناند تونیس این شکل اراده را «اراده طبيعی» (natural will) (Wesenwille) ناميد.
محيط اطراف برای اعضای جماعت پدیدهای طبيعی است و از زندگی خاص خود برخوردار است و در اختيار انسان برای دستکاری نیست، برساختی نیست.
در حالی که در «جامعه» عقل از بیرون اراده را تعیین میکند و زندگی به خودی خود هدف نیست، اگرچه هر دو نوع اراده در جامعه و جماعت مشروط به تاييد متقابل و جمعی انسانها است.
واقعیتهای اجتماعی بر این اساس و از ديدگاه تونيس به عمل ارادی و آگاهانه شرکتکنندگان در فرآيندهای اجتماعی بستگی دارد.
تونیس با توجه به مطالب بالا، از آغاز موافق جریانهای فلسفی جدید و «علمی» با جهتگیری اثباتی بود.
4. تقابل روش اثباتگرایی و تاریخی گرایی
تونيس منتقد فلسفه روشنگری است.
فلسفه روشنگری از ديدگاه او در برابر بُعد تاریخی مسائل اجتماعی کور است.
رويکرد تاریخ گرا نيز از دستگاه مفهومی لازم برخوردار نيست.
هدف تونیس دستیابی به ترکیبی تکمیلی از هر دو موضع شناختی است.
پدیده اجتماعی از ديدگاه مفهومی با برنامه ساخته میشود و تاریخی تکامل پیدا میکنند، در حالی که واقعیت زندگی طبیعی است و تاریخ دارد.
هدف او غلبه بر تعارض میان اثباتگرایی و تاریخگرایی است.
نظریه ارادی تونيس پیامدهای روششناختی نیز داشت، چرا که واقعیت اجتماعی از این دیدگاه حاصل عملهای ارادی است.
این نظریه فردگرایی روششناختی است و در برابر نظراتی قرار میگیرد که اهميت زيادی به رويکردهای روششناختی جمعی میدهند.
5. جماعت، جامعه و جهان بینی
فردیناند تونيس مفهوم «جماعت» را در مقابل مفهوم مثبت لیبرالی «جامعه» قرار داد.
خصوصیات مثبت جامعه بايد در مقايسه با جماعت تعيين شود که از عناصری برخوردار است که از آن در اصلاح جامعه استفاده میشود.
او به خصوص به نقش تعاونیها برخاسته از زندگی جماعتی اشاره میکرد و امیدوار بود، از این گونه نهادها بتوان در اصلاح جامعه استفاده کرد.
تونيس دوگانه جامعه و جماعت را در ارتباط با جهانبینیهای قرار داد و نتیجه گرفت که جهانبینی با تغییر شکل جامعه تغییر میکند.
او با برقراری ارتباط بین جهانبینی و نوع جامعه، زمینه را برای شکلگیری انسانشناسی تاریخی (historical anthropology) فراهم کرد.
او معتقد بود که مفهوم جماعت با روشنگری در تعارض نیست و روشنگری فقط به جامعه تعلق ندارد، بلکه از جماعت نيز میتوان برای تقویت عقلانیت استفاده کرد، ضمن آنکه خِرد فراگير در جماعت در مقابل عقلانیت ابزاری در جامعه است.
6. دو مفهوم واقعی و مجازی
تونیس از دو مفهوم «واقعی» (real) و «مجازی» (fictitious) (fiktiv) برای تمايز گذاشتن بين جامعه و جماعت استفاده کرد.
جماعت به معنای ریشه داشتن، قابلمشاهده بودن و عینی بودن واقعی است، در حالی جامعه «مجازی» است، چراکه اساس آن انتزاعها و ساختهای فکری و ذهنی است.
7. تونیس و نظام اجتماعی
فردیناند تونيس 1907 کتاب «نظام جامعهشناسی» را منتشر کرد که هدفش از انتشار آن استفاده کاربردی از نظریه بنیادی خود در بخش جامعهشناسی بود.
هدف شناختی جامعهشناسی در اين اثر
«موجودیتهای اجتماعی» (social entities) (soziale Wesenheiten)
یا «روابط اجتماعی داوطلبانه» (gewollte soziale Verbindungen)(wanted social connections) هستند که او آنها را با شاخص سازمان یافتگی
در سه سطح «روابط اجتماعی» (Verhältnisse)(social relationships)،
«مجموعههای اجتماعی»(Samtschaften)(social collectives)
و «اتحادیههای اجتماعی» (Verbände)(social corporations) از يکديگر متمايز کرد.
8. تحلیل تاریخی تونیس با استفاده از مفاهیم جامعه و جماعت
تونیس ضمن کار با مفاهیم فوق کوشید از این مفاهیم بنیادی برای تحلیل تاریخ و افکار عمومی استفاده کند، اگرچه موفق نشد به نظريه جامعی در این باره نرسید.
تونیس دو کتاب با موضوعات تاریخی از دیدگاه جامعهشناختی نوشت؛ یکی مجموعهای از مقالات تحت عنوان «پیشرفت و توسعه اجتماعی» (1926) است و دیگری کتابی تحت عنوان «روح عصر جدید» (1935) که حاصل سالها مطالعه و پژوهش است.
او در این آثار از مقولههای جماعت و جامعه برای تعیین هویت عصری معین استفاده کرد.
فردیناند تونیس تاریخ اروپا را بر این اساس به دو دوره تقسیم کرد: قرونوسطی و عصر جدید.
این دو دوره با ویژگی تحول جماعت به جامعه مشخص میشود.
این دو عصر تاريخی از تاریخ عصر باستان متمایز است که در آن نیز نوع خاصی از تحول جماعت به جامعه دیده میشود.
تونيس به اين نتيجه رسيد که گرایش اصلی در تاریخ اروپا و امریکای شمالی را میتوان با استفاده از الگوهای تبیینی تکاملی و نوآوری تعیین کرد که بيانگر دو فرآيند است:
يکی رهایی و آزادی فردی از بندهای سنت و ديگری تحميل محدودیتهای جدید در مجموعههای جمعی دیوانسالاری و صنعتی بزرگ به نام جامعه مدرن.
تونیس «پژوهشهای تجربی» نيز انجام داد که موضوع آنها پدیدههای کلاسیک ناهنجاریهای اجتماعی مانند خودکشی و جنایت بود.
اینگونه پژوهشهای تجربی بر رويکرد نظریه شناخت و تاریخی او تاثير گذاشت.
9. «روابط جامعهای و جماعتی» وبر و مقولات «جماعت» و «جامعه» تونیس
وبر تحت تاثير فردیناند تونيس
دو مفهوم «روابط جماعتی» (Vergemeinschaftung)(Communal relationships )
که اساس آن آگاهی متکی بر احساس و سنت است را
در مقابل «روابط جامعهای» (Vergesellschaftung) (social relationships ) قرار داد که پايه آن رابطه هدف_وسیله است.
«روابط جامعهای» از ديدگاه وبر میتواند نتيجه «روابط جماعتی» باشد.
هرمان شمالنباخ (Herman Schmalenbach )(1885-1950) به مفهوم جماعت تونيس مفهوم «دسته» (Bund) را افزود که با خصیصه فرهمندی (Charisma) تعیین میشود.
مفهوم «فرهمندی» مارکس وبر (Max Weber)(1864-1920) که غیبت آن در نظریه ارادی تونیس چشمگیر است، به این ترتیب در ارتباط با نظریه جامعه و جماعت تونیس قرار گرفت.
10. فیرکانت و تفسیر از جامعه و جماعت
آلفرد فيرکانت (Alfred Vierkandt )(1867-1953) تفسيری متفاوت از «جامعه» و «جماعت» دارد.
جماعت عنوانی برای گروههای کوچک با روابط کاملاً شخصی مانند زوج، محفل دوستی و غیره است، در حالی که جامعه گروه بزرگ انتزاعی مانند قبیله یا ملت با روابط غیرشخصی است.
11. پارسونز و تفسیر از جامعه و جماعت
تالکوت پارسونز (Talcott Parsons)(1902-1979) نيز در «متغیرهای الگویی» (pattern variables) خود تحت تاثیر تونیس قرار دارد.
پارسونز از الگوی تونيس و با بازسازی تعارض بين جماعت و جامعه برای نشان دادن دو جهتگیری کنشی متفاوت در جوامع مدرن و سنتی استفاده کرد.
بازتاب امروزی درباره مفاهيم جماعت و جامعه را میتوان در نظریههای ترکیبی برای نمونه در مفهوم «جماعت جامعهای» (gesellschaftliche Gemeinschaft) (societal community) دید که در چارچوب نظریه نظام پارسونز بیانگر جماعت ارزشی در جامعه شهروندی مدرن است.
این نظریه هیچگونه تعارضی با نظریه تونیس ندارد و میتوان آن را بدون قید و شرط در قالب نظریه تونیس قرار داد.
هدف از طرح این نظریه تاکید بر تمایز مقولهای و ترتیب تاریخی دو مفهوم جماعت و جامعه است.
12. شموئل ایزنشتات و تفسیر از جامعه و جماعت
شموئل ايزنشتات (Shmuel Noah Eisenstadt)(1923-2010) نيز از نظریه تونيس در نظريه حمایتگری و چگونگی الحاق فرد جماعتی از دیدگاه اجتماعی اخلاقی به جامعه در جامعه مدرن استفاده کرد که پژوهشی علمی تاریخی است.
13. اولریش بک و آنتونی گیدنز و تفسیر از جامعه و جماعت
اولریش بک (Ulrich Beck)(1944-2015) و آنتونی گیدنز (Anthony Giddens)(1937-) با به کارگیری مفهوم «جماعت بازتابی» (reflexive Gemeinschaft) (reflexive community) به درکی متفاوت از مفهوم جماعت رسيدند.
فردیناند تونیس به معادلهای کارکردی که بتوان آنها را در جای جماعتهای «اصیل» قرار داد و به این ترتیب به نیاز موجود و مستمر در جوامع مدرن به جماعت پاسخ داد، کم توجه بود.
این موضوع در پس زمینه نظریه او باقی ماند.