مفهوم تبعیت از قاعده ویتگنشتاین
مفهوم تبعیت از قاعده (Rule Following) که معادل مفهوم قاعده مندی یا تبعیت از قواعد بوده و در آثار بوردیو نیز ارجاع به آن به چشم می خورد، مفهومی است برگرفته از آثار لودویک ویتگنشتاین، فیلسوف اتریشی است.
توجه ویتگنشتاین به این مفهوم که ارتباط میان توانایی درک و توانایی عملی را به وضوح بیان می دارد، به بوردیو اجازه می دهد تا از وضعیت دشوار (Dilemma) در انتخاب اراده گرایی و یا قانون گرایی اجتناب کند.
در بحث تبعيت از قواعد اصل سخن ويتگنشتاين، به عنوان يك فيلسوف مدرن اين است كه نحوة تبعيت ما از قواعد را نمی توان صورت بندی منطقی كرد و توضيح داد.
چرا كه توجيه معرفتی هر صورت بندی متوقف بر صورت بندی ديگری است و … حد انتهایی بر اين صورت بندی های منطقی مترتب نيست. اينگونه در پی توجيه معرفتی بودن، مستلزم تسلسل است و افاده معرفت نمی كند.
پس اتفاقی كه در هنگام فهم و پيروی از قاعده می افتد؛
عبارتست از گونهای مواجهه غير نظری (non – theoretical confrontation) با قاعده.
مواجههای كه مبتنی بر هيچ تفسيری نيست و در يك “آن” اتفاق می افتد.
برای تحقق چنين مواجههای بيش از آنكه چيزی گفته شود، بايد رویه و کرداری در پیش گرفته شود و از آن رویه و کردار (practice) مدد گرفته شود.
معنای هر لفظ با قاعده حاکم بر کاربرد آن لفظ به دست می آيد. اين امر لُبِّ انديشه ويتگنشتاين درباره پيروی از قاعده است.
قاعده می بايست به گونه ای باشد که ميان پيروی درست و نادرست از آن تفاوتی وجود داشته باشد.
اگر لفظی بر هستنده ای خصوصی يا درونی دلالت کند، نمی توانيم ميان کاربرد درست و ظاهراً درست لفظ تمييز بنهيم.
از اينجا چنين بر می آيد که اگر لفظی بر هستنده ای شخصی و درونی دلالت کند، بی معناست.
بدين سان، ويتگنشتاين زبان خصوصی و شخصی را نفی می کند.
بايد خاطر نشان کرد که ويتگنشتاين نمی خواهد بگويد فردی در تنهايی نمی تواند با خود سخن بگويد، بل می خواهد بگويد که سخنان چنين فردی که تنها به حالات و احساسات درونی خود ارجاع می دهد، بدون کاربرد است و بنابراين بی معناست.
ویتگنشتاین میگوید، هر زبانی، در بستر و زمینه خاص، معنای خاصی را میسازد و جهان خاصی را نمایان می کند.
یعنی انسانها در یک بستر و زمینه اجتماعی رشد میکنند، طبق قواعد خاص زمینهای که در آن رشد کرده، کنشگری میکنند و اعمال خاصی را انجام میدهند.
شاید بتوان این تحلیل از نظریات ویتگنشتاین را معادل تعریف بوردیو از عادت واره قرار داد.
از نظر او هم تحولات تاریخی و ذهنیای که فرد طی جامعه پذیری خود در محیط رشدش میآموزد، بر نحوه کنش و عمل او در میدانها تاثیرگذار است.
درواقع، مفهوم قاعدهمندی را میتوان این طور تفسیر کرد که تحت تاثیر عادت واره، ما نه تنها سعی در شناخت داریم، بلکه طبق آن عادت واره دست به کردار و عمل نیز میزنیم.
یعنی وقتی تصمیم میگیریم، عملی را انجام دهیم، پیرو آن قاعده عمل میکنیم و دست به کنش میزنیم.
بوردیو معتقد است یک کنش بر اساس منطق عملی شکل میگیرد، یعنی رفتار یک کنشگر در یک موقعیت مشخص نه بر اساس جایگاه او در آن موقعیت است و نه بر اساس یک تفکر عقلانی صرف، بلکه بر اساس یک منطق عملی و تجربه زیسته او اتفاق میافتد.
بنابراین، مسئله بوردیو نیز همانند ویتگنشتاین، کشف چیستی این قواعد و شیوه بازنمایی آنها است.
وی نیز همانند ویتگنشتاین ابتدا به ما می گوید که قواعد چه چیزهایی نیستند و چگونه بازنمایی نمی شوند.
یک رویکرد حذفی که به نظر می رسد فضا را برای یک علت مثبت جهت فهم قواعد باز می کند:
مفهوم تبعیت از قواعد ( rule following) در واقع به معنای تبعیت از خلق و خوی عادت واره ای است که از طریق آن معرفت ما نسبت به محیط اطرافمان به گونه ای است که فقط آن را نمی شناسیم، بلکه ضمن شناخت این معرفت، از آن استفاده هم می کنیم.
به نظر می رسد که بوردیو برای رسیدن به مفهوم استراتژی مفهوم rule following از ویتگنشتاین را مدنظر داشته و مورد بررسی قرار داده است.