علمی توصیفی

مفهوم ساخت و نظام

مشاهده مفهوم ساخت در  دو مجموعه

 الف- کارکرد گرایان:

ساخت در پیوند با کارکرد است.

مطالعه ساخت شبیه آناتومی موجود زنده است

مطالعه کارکرد ساخت شبیه مطالعه فیزیولوژی موجود زنده است و مطالعه ساخت با صبغه زیست شناختی.

ب- ساختگرایی:

در کارکرد گرایان جدید، ساخت به معنی الگوی روابط اجتماعی، و کارکرد به معنی چگونگی عملکرد این الگوها به صورت نظام است.

ساخت واژه ای توصیفی است و کار تبیین بر عهده کارکرد است.

در ساختارگرایی ساخت نقشی تبیینی بر عهده دارد.

زیرا به مفهوم دگرگونی و تغییر شکل مربوط است و تحلیل ساختاری درصدد رخنه به زیر لایه ظواهر سطحی است.

تمایز میان ساخت و کارکرد جای خود را به تمایز میان «رمز و پیام» می دهد.

 دو وجه مشترک ساختگرایی و کارکرد گرایی

1– پای بندی آغازین آنها به تمایز میان همزمانی و درزمانی، ایستایی و پویایی

2– توجه به دو جنبه آنها، نه فقط به ساخت ها، بلکه به نظام ها

در تفکر ساختگرایانه تلاش برای فایق آمدن بر تمایز همزمانی و در زمانی، منجر به تاکید بر ساخت یا به قول دریدا، ساخت یابی ساخت شده است.

تفاوت میان ساخت و نظام:

فردیناند دوسوسور: کاربرد واژه نظام به جای ساخت، و منظور وی از نظام مجموعه وابستگی های میان عناصر زبانی بود.

معرفی واژه ساخت توسط «یلمسلئو و گروه پراگ» منجر به جایگزینی ساخت به جای نظام شد.

بررسی تاریخچه ساختارگرایی نشان می دهد که یکی از دو واژه زاید است و غالباً هم پوشانی دارند و نظام اغلب به عنوان ویژگی معرف ساخت به کار می رود.

 در کارکرد گرایی ساخت اشاره به الگوهای روابط اجتماعی دارد، ولی نظام را در اشاره به «کارکرد» واقعی چنین روابطی به کار می برند.

مفهوم ساخت یابی آنتونی گیدنز به تمایزهای میان ساخت و نظام بستگی دارد.

واژه ساخت اجتماعی باید دربرگیرنده دو عنصر باشد که به روشنی از هم تمییز داده نمی شوند:

1– الگوبندی کنش متقابل که نشان دهنده روابط میان کنشگران یا گروه هاست

2– استمرار کنش متقابل در زمان

کاربرد واژه ساخت از گیدنز به مفهوم ساخت از استروس نزدیکتر است تا به کاربرد آن در کارکرد گرایی. 

به نظر گیدنز پنج محدودیت وجود دارد که از سودمندی مفهوم ساخت نزد استروس می کاهند:

1– به نظر استروس ساخت ربطی به واقعیت اجتماعی ندارد، بلکه مدلی است که مشاهده گر آن را می سازد؛ ساخت دارای وجود مجازی یا لحظاتی است.

2– ساخت گرایی وی فاقد مفهوم ساخت – همچون – ساخت یابی است و آن را پدیده ناخودآگاه و بیرونی می داند.

در حالیکه من علاوه بر توجه به عملکردهای ذهنی ناخودآگاه، برای آگاهی عملی و گفتمانی در بازتولید کرد و کارهای اجتماعی جایگاه مرکزی قائل هستم.

3– رهیافت استروس خالی از ابهام نیست؛ چراکه ساخت را به مثابه روابط میان مجموعه عناصر یا تقابلی های استنباط شده و به عنوان قواعد تغییر و تبدیل که در این مجموعه ها بدیل هایی ایجاد می کند، در نظر می گیرد.

اما برای گیدنز ساخت نه به عنوان چیزی که اصلی ترین معنای آن شکلی از مجموعه هاست، بلکه به معنای «قواعد و منابع» است که در بازتولید اجتماعی مقید به چارچوب زمانی است.

لذا واژه ساخت به عنوان واژه ناظر به جنس تلقی می شود؛ اما ساخت ها را می توان مجموعه ای از خواص قواعد – منابع دانست.

4– مفهوم ساخت استراوس دارای نقص هایی از جهت فاصله گذاری معناشناختی با عمل برخوردار است.

استدلال گیدنز این است که چیزی به اسم قواعد تبدیل وجود ندارد، همه قواعد اجتماعی تبدیلی هستند؛ به این معنا که ساخت در شباهت تجربی موضوعات و امور اجتماعی عیان نمی شود.

5– اگر ساخت فقط در مصادیق آن وجود دارد (در زمان و مکان) باید شامل ارجاع به پدیده هایی مانند قدرت باشند.

درواقع، سلطه و قدرت پیش شرط مفهوم عاملیت و پیوندهای عاملیت ساخت است.

کاربرد ساخت در اشاره به «خواص ساختاری» یا خواص ساخت دهنده (خواصی که فراهم کننده قیود زمان و مکان در نظام های اجتماعی است)، به نظر گیدنز این خواص را می توان به عنوان قواعد و منابع که به صورت بازگشتی یا با بازآیند در بازتولید نظام های اجتماعی مستترند، درک کرد.

تحلیل ساختاری در علوم اجتماعی شامل بررسی ساخت یابی نظام های اجتماعی است.

نظام های اجتماعی که در زمان و مکان، از طریق استمرار بازتولید اجتماعی الگو می یابند، لذا نظام اجتماعی کلیتی ساخت یافته است.

ساخت ها در زمان و مکان وجود ندارند، مگر در لحظات ابتدای نظام های اجتماعی.

ژرف لایه ترین اعمال تشکیل دهنده نظام های اجتماعی نهادها هستند.

درک این نکته مهم است که وقتی از ساخت به منزله قواعد و منابع سخن می گوییم، مقصود این نیست که می توانیم قواعد یا منابع را به عنوان انباشته هایی از توانایی ها و دستورالعمل های مجزا مطالعه کنیم.

قواعد را می توان در متن تحول تاریخی کلیت های اجتماعی، به عنوان چیزی که به صورت بازگشتی در اعمال مستتر است، درک کرد.

این نکته به دو معنا حائز اهمیت است:

1. هیچ رابطه منفردی بین یک فعالیت و یک قاعده وجود ندارد و فعالیت ها در بستر مجموعه ای همپوشان و پیوسته ای از قواعد انجام می گیرند و به واسطه شرکت در بنا ساختن نظام اجتماعی در جریان زمان انسجام می یابند.

2. قواعد را نمی توان بر حسب محتوای خود آنها همچون دستورها یا ممنوعیت ها به طور کامل توصیف یا تحلیل کرد، به این دلیل که غیر از وضعیت هایی که در آنها واژه مناسبی وجود دارد، قواعد و فعالیت ها فقط در پیوند با یکدیگر وجود دارند.

منبع:

آنتونی، گیدنز.(1392). چکیده آثار آنتونی گیدنز، کسل، فیلیپ (ویراستار)، حسن چاوشیان (مترجم)، نشر ققنوس.

فرزاد پرهوده

دانشجوی دکتری جامعه شناسی مسائل اجتماعی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا