مقایسه دو اثر رامبراند
در این مطلب نگهبان شب و سنگسار کردن استیون قدیس دو اثر از رامبراند مقایسه شده اند.
نگهبان شب اثر رامبراند از آن دست آثاری ست که در عین سادگی و بی پیرایه گی که شاخصه هنر رئالیسم اجتماعیست، البته با ویژگیهای سبک باروک زندگی طبقه متوسط اجتماعی را به نمایش گذاشته.
تابلوی گشت شبانه یا نگهبان شب حاصل تصویرگری رامبراند به سفارش سرهنگ و سردسته یک پاسگاه نگهبانی در شهر آمستردام است و سوژههایی که به تصویر در آمدهاند هر یک به فرآخور اهمیت نظامی و البته پولی که به نقاش پرداخته اند، جایگاهی درخورِ اعتنا را برای خویش در تابلو، توسط نقاش رقم زدهاند.
رامبراند که بر شیوه تصویرگری نور و سایه، همچنین کشیدن چهرهی سوژههای انسانی همراه با جزییات تا عمق چین و چروک ها و نقش ِحرکت و تبیین ِانضمام میل در آنها تبحر داشت.
در تابلوی گشت شبانه که از معروف ترین کارهای اوست و پربازدیدترین آثار هنری در آمستردام است همه چیز را به سادهگی به ثبت و بایگانی تاریخ در تصاویر ملحق کرده؛ از طبالی که در صحنه حضور دارد و دو افسر برجسته در متن تصویر که در اوج آراسته گی و تزیین به تصویر کشیده شده اند تا سگی که همراه نگهبانان است و دخترکی که در نور رو به تزاید مرکز تابلو خارج از بافت موضوع و سویهی حرکتی که در تابلو موجود است، صاحب نقش شده.
کنار همهی اینها چهرهی رامبراند که گویی خودش نیز همراه این نگهبانان در متن تابلو از یک نگره و در گرایشی دیگر کنار سوژههای مورد علاقهاش که معمولی ترین شخصیتهای اجتماعی بودند، ژست گرفته.
نیمی از تابلو به همان سبک معروف رامبراند در تاریکی قرار گرفته به عبارتی به قول خودش البته؛ در آثارش منبع نور به سرعت در مسیر حرکتش در نقاشی ضعیف می شود و تاریک – روشنا و بخش های ژرفی از عمق تاریکی را به نمایش می گذارد.
رامبراند در تابلوی سنگسار کردن استیون قدیس، قدیس را که در حالت قربانی قرار دارد، در متن نور و باره نورانی تابلو قرار داده که توسط عناصر پایین رتبه به لحاظ اجتماعی و نظامی مورد هجمه سنگ قرار گرفته.
بخش ناظر که احیاناً فرمان دهندهی ماجرا و برقرارکننده محکمهی سنگسار بوده اند، در تاریکی قرار گرفته.
در سنگسار قدیس بخش برقرار کننده و نظامدهنده به قدرت در هالهی تاریکی قرار گرفته و در تابلوی نگهبان شب نقش های درجه اول و دوم قدرت که عبارتند از دو سرهنگ در مرکز تابلو و در بخش نور قرار گرفتهاند، همچنین در تابلوی نگهبان شب عناصر کم اهمیت تر که در تابلوی سنگسار قدیس البته در نقشی دیگر و به عنوان مجری در حال شکنجهی حامل مرگ برای قدیس بودند، اینجا و در تابلو البته در نقش و بافتی دیگر به حاشیهی تیره گی رانده شدهاند.
عناصر جزئی که کمترین تصمیمگیری و بیشترین برخورد را در راستای اعمال قدرت به بخش و بدنه اجتماعی دارند، به نوعی پیکان اثرگذاری و اهرم اعمال نیرو و البته بازوان قدرت هستند، در هر دو تابلوی سنگسار قدیس و نگهبان شب در زمینه و بافتی مجزا و البته با یک پیرنگ مشترک به لحاظ اهمیت تاریخی- اجتماعی، به تصویر کشیده شدهاند.
اما از این تاریک – روشنا و تعویض نقش و سیر حرکت نقاش در دو تابلو، رامبراند چه چیزی را با چشمان تاریخ معاوضه می کند؟
چهرههای تاریخی که جان گرفتهاند و سپس به ثبت و بایگانی تصاویر درآمدهاند، یا صحنهای که چون همیشه یکی از مراکز اتفاق و حوادث یا تنبیه و تمرین انضباط، همراه به نقش کشیدن سوژههای متوسط اجتماعی است.
در تابلوی سنگسار کردن استیون که تیپ تاریخی موضوع و ماجرای تابلو شکنجه، آن هم شکنجهی بدنی به قول فوکو تعزیب را به نمایش می گذارد؛ یعنی جایی که بدن به عنوان عنصر اولیه برخورد و اعمال قدرت مستقیم از سوی رکن یا ارکان قدرت، مورد تنبیه و انضباط از نوع تکه شدن یا مثله شدن قرار می گیرد.
اولین و بدوی ترین پایگان تنبیهی به جهت اعمال قدرت از نوع شکنجه و مصادره بدن توسط نهاد قدرت به نمایش گذاشته شده، جایی که فرد در حین اعمال چنین شکنجهای به همراه آگاهی ای که به تدریج ضمن اِعمال شکنجه از رنج دریافت می کند، تا خود مرگ پیش می رود تا یک ضد تبلیغ از اَعمال و نتیجه کارش را نصیب جمعیت حضار نماید.
در تابلوی نگهبان شب شکل و رویه اِعمال قدرت و بسط و نضج آن تا شاخهها و شعبههای کوچک اجتماع تا سرحد محله و کوچه که توسط داروغه خانه ها یا پاسگاه های کوچک نگهبانی میشده اند، به نمایش گذاشته شده.
این بار عناصر قدرت که به عنوان قلم مویی در دست پایگان بندی های مورد نظر قدرت هستند در مرکز تابلو و احاطه نور به نمایش درآمدهاند.
تعویض این دو نقش یعنی عناصری که در تابلوی استیون قدیس در مرزها و حاشیههای تاریکی قرار گرفته بودند و تابلوی نگهبان شب که پیش قراولان انضباط و نظم را در مرکز تابلو نشانیده، خود بیانگر البته دو دورهی تاریخی متفاوت و نقش نمای بروز دو شیوهی متفاوت از اِعمال تنبیه و مراقبت از سمت نهاد قدرت هستند.
در تابلوی نگهبان شب محتوای برآمده در تابلو، اعم از درجهبندی سوژهها در یک پاسگاه کنترل نظم و امنیت و سپس نشاندن کثرت ها و تمایزاتِ موقعیتی سوژهها در دل یک نظم اندام وار، بواسطه ایجاد فاصله از مرکز نور در تابلو و از دو سوژه اصلی و البته نوع پوشش و ریختِ رنگ آمیزهای که برای آنها به تدریج از سمت نور به سوی تیره گی، بصورت کاهیده شدن پیش می رود، نشانگر بخش بندی و پایگان بندی شدن شعبههای کنترل اجتماعی و تکثر قدرت در بطن اجتماع به شیوهی اعمال قدرت جز به جز در لایههای مختلف اجتماع شهری است.
رامبراند در تابلوی نگهبان شب، یکی از خرده شعبههای کنترل و مراقبت را در اروپای قرن هفدهمی به تصویر کشیده، فوکو در کتاب مراقبت و تنبیه می گوید:
عصر روشنگری در عین کشف آزادیها، انضباط را نیز ابداع کرد، و در جایی دیگر می گوید:
جامعه ما جامعه نمایش نیست جامعه مراقبت است؛ در زیر سطح تصویرها بدن ها عمیقاً در محاصره اند؛ در پس انتزاع عظیم مبادله، تربیت دقیق و عینی نیروهای مفید (مولد) دنبال میشود.
بازی نشانه ها تبیین کنندهی لنگرهای قدرت اند، نظم اجتماعی کلیت زیبای فرد را تقطیع، سرکوب یا ضایع نمیکند، بلکه فرد در این نظم، به دقت و بر اساس تاکتیکِ تمام و کمال ناشی از نیروها و بدن ها ساخته میشود.
همان نگاهی که در روانکاوی لاکانی می گوید سوژه به دست ساختار تولید میشود و شکل میگیرد.
در نقطه نظر فوکو که سویهای آلتوسری دارد، جای ناخودآگاه را در شکلدهی به سوژه از روانکاوی به طبیعت و سامانههای دولت – قدرت، در نگاه آلتوسری سپرده.
فضای تابلوی نگهبان شب که یک برش تاریخی از نقش پلیس مرکزی ای را نشان میدهد که جای گروههای خصوصی مذهبی را در تابلوی سنگسار استیون قدیس به عنوان سازوکاری که در آن افرادی که قدرت را اعمال میکردند، به عنوان عوامل تثبیت قدرت نیز معرفی میشدند را در برقراری امنیت و انضباط به عهده گرفته، که نشان دهندهی همین امر است که روش سراسر بینیِ قدرت تنبیه به طور بخش بندی شده و فشرده خود را تا اعماق اجتماع در لایههای مختلف تعمیم می دهد.
به عبارتی به قول فوکو انضباط، میتواند به نوعی ضد حقوق شخصی و فردی تلقی شود.
در تابلوی نگهبان شب شاهد نمایش ِعدم تقارن هایی هستیم که توسط یک انضباط، در کوچکترین لایهی محیطی قدرت تولید شده، بدین دلیل که در یک رابطهی زمانی – مکانی تحت تاثیر سازوکارهای انضباط، فرمانبرداری یا اطاعت ساختاریِ یک گروه از گروه دیگر به نمایش گذارده شده، همچنین گره بندی های قدرت تنبیه که در مسیر اعمال نفوذ اجتماعی در اختیار رکن قدرت قرار گرفته است.
فوکو می گوید: ما نه بر پله های آمفی تئاتر نشسته ایم (به عناون تماشاگر) و نه روی صحنه ایم (به عنوان بازیگر) بلکه در ماشین سراسربین جای گرفتهایم، در محاصره اثرهای قدرتی که خودمان آن را تداوم می بخشیم، چون چرخ دندهای از آن ماشین ایم.